راوی بحران‌های میان‌سالی

درباره کلود سوته، کارگردان و نویسنده سینمای فرانسه

  • نویسنده : ارغوان اشتری
  • مترجم :
  • تعداد بازدید: 129

کلود سوته، کارگردان و نویسنده فرانسوی، در به تولید رساندن 30 فیلم نقش داشت. او در دوران حیاتش آن‌چنان‌که شایسته است، مورد توجه قرار نگرفت. سوته در میان‌سالی به عنوان کارگردان به موفقیت دست پیدا کرد و با استقبال منتقدان روبه‌رو می‌شد. اما سینه‌فیلیای آن دوران و منتقدان سخت‌گیرتر آثارش را جدی نمی‌گرفتند و سوته را مؤلف تام و تمام نمی‌دانستند. این ناکامی برخلاف دستاوردی بود که فیلم‌سازان معاصر او، در اوج پیدایش موج نوی سینمای فرانسه، ازجمله دوست نزدیکش فرانسوا تروفو، به آن دست پیدا کردند. نام تروفو همیشه با واژه خلاقیت همراه بود، اما درباره سوته از مهارت، سلیقه و پرکاری او سخن به میان می‌آوردند.

کوین تامس، منتقد و نویسنده قدیمی آمریکایی، کلود سوته را «استاد داستان‌ بحران‌های میان‌سالی» می‌داند و عقیده دارد در فیلم‌های او هیچ‌چیز و همه‌ چیز اتفاق می‌افتد، چراکه فیلم‌های او ظرایف عواطف انسانی را مطالعه می‌کنند.

سوته به عنوان کارگردان به بازیگران در دوران تولید اختیار عمل می‌داد. او در ارائه شمایلی جدید به بازیگران شناخته‌شده در فیلم‌هایش نقش داشت. سوته با کاراکترهای تازه‌ای که به آن‌ها پیشنهاد می‌داد، چالش‌هایی را پیشِ روی بازیگران می‌گذاشت و محبوب همکاران نویسنده‌اش بود. چون در برقراری ارتباط نزدیک با نویسندگان مهارت داشت و می‌توانست عناصر بسیار شخصی را به داستان‌ها بیفزاید.

سوته که روزگاری منتقد موسیقی و شیفته موسیقی کلاسیک بود، می‌گفت: «هدف من انتخاب سوژه‌ها و داستان‌هایی کاملاً ساده است تا به‌سادگی آن‌ها را بپرورانم، به‌آسانی فیلم‌برداری کنم و زیروبم‌ها و لایه‌های چندگانه‌ای را در روابط پیدا کنم. به‌طوری‌که گسترش رابطه دو نفر ماجرایی را شکل بدهد که شما حتی متوجه نمی‌شوید ماجرا در حال اتفاق افتادن است. به همین دلیل در جوانی شیفته باخ شدم. ملودی اصلی او فرمول کوچکی داشت، اما همه جور واریاسیونی می‌شود با آن ملودی ساخت. این بدان معناست که شما با تغییرات کوچک می‌توانید از فلات‌ها، دره‌ها، باران‌ها، دریاها و رودخانه‌ها عبور کنید. زندگی چنین است.»
فیلم‌های سوته مضمون تکرارشونده «رفاقت» را دارند و داستان‌هایش شامل گروهی از اطرافیان و حامیان شخصیت‌های اصلی می‌شوند. سوته می‌گفت که این الگو از تجربیات دوران کودکی او و زیستش در یک خانواده بزرگ با یک کافه به عنوان مرکز زندگی اجتماعی شکل گرفته است: «کافه جایی بود که من به‌ تنهاییِ درونی مردم، یعنی تنها بودن در میان جمع پی بردم. یکی از موضوعات کلاسیک تنهایی است. من همیشه سعی می‌کنم عدم تعادل ایجاد کنم و تنشی را در رفاقت به وجود بیاورم. شما هرگز نمی‌دانید قرار است ثانیه بعدی چه چیزی را تحریک کنید. سوژه واقعی من همیشه ناپایداری است.»

بررسی‌های موشکافانه سوته از روان انسان همیشه به پایان خوش برای داستان‌هایش منتهی نمی‌شد. سوته در مون‌روژ در حومه پاریس و در فقر بزرگ شد و نتوانست دیپلم دبیرستان بگیرد. بنابراین، مادرش او را برای تحصیل در رشته مجسمه‌سازی به دانشکده هنرهای دکوراتیو فرستاد.

در زمان اشغال فرانسه به دست نازی‌ها در جنگ جهانی دوم، با نوجوانان بزه‌کار حشر و نشر داشت و از خدمت در آلمان اجتناب کرد، تجربه‌ای که بعدها به طعنه گفت: «در کارگردانیِ بازیگران چیزهای زیادی به من آموخت.»

در پایان جنگ، او که از پیدا کردن شغل ناامید شده بود، در امتحان برای شغل دولتی شرکت کرد. اما مادر عصبانی او دوباره مداخله کرد و او را به مدرسه دولتی سینمایی فرانسه فرستاد. بنابراین، سوته وارد صنعت سینما شد. او سال‌ها به ‌عنوان دستیار کارگردان و دکتر فیلمنامه کار کرد تا این‌که اولین فیلم بلندش را در 1955 با عنوان روز خوش لبخند ساخت، اما در سال 1969 با چهارمین فیلمش چیزهای زندگی به شهرت بین‌المللی دست پیدا کرد. چیزهای زندگی در سال 1994 با بازی ریچارد گیر و شارون استون با نام تقاطع در هالیوود بازسازی شد.

این آغاز یک دهه پربار برای سوته بود، که طی آن فیلم‌های او در باکس آفیس فرانسه بسیار موفق بودند و به طور گسترده در سطح بین‌المللی ازجمله آمریکا اکران می‌شدند؛ جایی که پائولین کیل و راجر ایبرت از فیلم‌های سوته حمایت کردند. اما جشنواره‌های مهم دنیا چندان روی خوشی به فیلم‌های او نشان نمی‌دادند و نویسندگان جوان خشمگین کایه دو سینما با خصومتی آشکار با سوته برخورد می‌کردند. استدلال آن‌ها علیه سوته که هم‌نسل فیلم‌سازان موج نو فرانسه بود، اما هرگز بخشی از آن گروه نبود، چنین بود: او کارگردان طبقه بورژواست که نگران مشکلات ثروتمندان است.

یک بار وقتی خبرنگار لیبراسیون از او پرسید: «چرا فیلم می‌سازی؟» سوته فروتنانه و کنایی پاسخ داد: «چون سینما سرگرمم می‌کند. چون بیش از هر چیزی یک مسابقه محترمانه است. ما در یک تیم (شبیه راگبی) با قوانین اصلی داخل زمین بازی می‌کنیم؛ قوانینی که کم‌و‌بیش قابل فهم است و ما اثری شایسته دیگران، تماشاگران، همراهانی بی‌چهره می‌سازیم. چون در کودکی، مدتی طولانی کم‌رو و ساکت بودم و هرگز تسلطی بر زبان نداشتم. فقط به موسیقی اهمیت می‌دادم و سرانجام اتفاقات زندگیو شانس- موجب شد سینما تنها راه ارتباطی برایم باشد، ولو با سردرگمی!»

فیلم‌های کلود سوته در گذر زمان هنوز مدرن باقی مانده است. هرچند که طراحی لباس، مدل مو و دکورها به دهه‌ها قبل برمی‌گردد، اما جنبه عاطفی سینمای کلود سوته برای نسل جوان قابل فهم است.


*نقل‌قول‌ها از لس‌آنجلس تایمز

مرجع مقاله