Longlegs

لنگ‌دراز

  • نویسنده : میثا محمدی
  • مترجم :
  • تعداد بازدید: 87

فیلمنامه‌نویس و کارگردان: آزگود پرکینز، تهیهکننده: دن کاگان، مدیر فیلم‌برداری: آندرس آروچی، تدوین: گرگ نگ، موسیقی: زیلگی، بازیگران: مایکا مونرو، نیکلاس کیج، بلر آندروود، آلیشیا ویت، ژانر: ترسناک/ جنایی/ تریلر روانی/ ترسناک روان‌شناختی، محصول 2024 آمریکا، 101 دقیقه، بودجه: 10 میلیون دلار، درآمد فروش: 100 میلیون دلار، پخش از نئون

دهه 1990، لی‌ هارکر، مأمور اف‌بی‌آی، در یک مأموریت با حسی درونی محل قاتل را پیدا می‌کند و ویلیام کارتر او را به همکاری در پرونده مربوط به یک‌سری قتل- خودکشی سریالی در اورگان دعوت می‌کند. در هر مورد، این پدر است که اعضای خانواده را به قتل رسانده و درنهایت خودکشی کرده است. در محل جنایت، نامه‌هایی رمزگذاری پیدا شده که در انتهای آن‌ها تنها عبارت قابل خواندن لنگ‌دراز است. لی متوجه می‌شود که هر خانواده یک دختر 9 ساله دارد که در چهاردهم ماه به دنیا آمده، و قتل‌ها شش روز قبل یا شش روز بعد از تولد دخترها اتفاق افتاده است. لی در خانه خودش یک نامه با امضای لنگ‌دراز پیدا می‌کند و موفق به رمزگشایی آن می‌شود. در نامه نوشته شده است که در صورت کشف راز مادر لی کشته خواهد شد.

لی و کارتر به مزرعه‌ لانگلز می‌روند؛ مزرعه‌ای که محل وقوع یکی از جنایت‌هاست و دخترخانواده، کری، تنها بازمانده آن است که حال در بیمارستان روانی بستری است و هیچ واکنشی به دنیای بیرون ندارد. لی و کارتر در زیرزمین مزرعه عروسکی را پیدا می‌کنند که کاملاً شبیه به یک دختربچه واقعی است و یک گوی به عنوان مغز در سرش دارد. آن‌ها به بیمارستان روانی می‌روند و دکتر می‌گوید که دیروز شخصی به ملاقات کری آمده و آن دیدار باعث شده کری دوباره به دنیا برگردد و شروع به حرف زدن کرده است. کری به لی می‌گوید که اگر آن شخص دستور بدهد، او را با دست‌های خودش خفه می‌کند، یا حتی حاضر است خودش را از پشت‌بام به پایین پرت کند.

کارتر به لی می‌گوید که مادرش در تولد 9 سالگی او با پلیس تماس گرفته و خبر از نزدیکی یک مهاجم به خانه آن‌ها داده است و از لی می‌خواهد با مادرش صحبت کند. مادر لی حرفی نمی‌زند، اما اشاره می‌کند که همه چیز را نگه می‌دارد. لی یک عکس پولاروید از مرد رنگ‌پریده‌ای را پیدا می‌کند که مطمئن است همان لنگ‌دراز است. لی مطمئن است که لنگ‌دراز یک هم‌دست دارد که به‌راحتی و با اجازه خود صاحب‌خانه‌ها وارد خانه قربانیان شده است. با دستگیری لنگ‌دراز، لی از او بازجویی می‌کند. لنگ‌دراز ادعا می‌کند که او به مرد طبقه پایین خدمت می‌کند و سپس به روث، مادر لی اشاره می‌کند و با کوبیدن محکم چندین باره صورتش به میز از هوش می‌رود. خبر می‌رسد که کری از پشت‌بام بیمارستان روانی خودش را پایین انداخته و مرده است.

لی همراه همکارش سراغ مادرش می‌رود و او را برای بازجویی به اداره پلیس می‌آورد. لی وارد خانه روث می‌شود، اما می‌بیند که او با شاتگان به همکارش شلیک می‌کند و سپس او را در حیاط پشتی در حالی پیدا می‌کند که سرِ عروسکی را که درست شبیه 9 سالگی لی است، هدف گرفته است و با شلیک به سر عروسک لی نیز بی‌هوش می‌شود. معلوم می‌شود که لنگ‌دراز روث را مجبور کرده بود بین مرگ دخترش و قبول درخواست‌های او یکی را انتخاب کند. لنگ‌دراز در زیرزمین خانه روث بوده و عروسک‌های شیطانی را خلق می‌کرده. روث به عنوان یک راهبه عروسک‌ها را مثل هدیه تولد دختر خانواده از طرف کلیسا به خانواده قربانیان می‌داده است و پدرهای خانواده تحت تأثیر عروسک دست به قتل می‌زدند.

لی با صدای زنگ تلفن شیطان از خواب بیدار می‌شود که به او می‌گوید نباید تولد روبی، دختر کارتر، را از دست بدهد. لی خودش را به خانه کارتر می‌رساند و مادرش را در لباس راهبه می‌بیند که همراه خانواده کارتر در اتاق نشیمن نشسته و روبی عروسکی شبیه به خودش را بغل کرده است. کارتر همسرش را می‌کشد و لی برای محافظت از روبی به او شلیک می‌کند. روث با خنجر به لی حمله می‌کند، اما لی به سر مادرش شلیک می‌کند. لی سعی می‌کند به سرِ عروسک شلیک کند، اما اسلحه‌اش عمل نمی‌کند. او همراه روبی خانه را ترک می‌کند.

مرجع مقاله