فیلمنامهنویسان: سروش صحت، ایمان صفایی
کارگردان: سروش صحت
مدیر فیلمبرداری: سروش علیزاده
تدوین: خشایار موحدیان، الهه ایزدی
موسیقی: کارن رفعتی
بازیگران: هادی حجازیفر (دکتر)، بهرام رادان (مجتبی)، پژمان جمشیدی (رضا/ داماد)، بیژن بنفشهخواه (مهندس)، هوتن شکیبا (پویا)، مجید یوسفی (سعید)
تهیهکننده: سیدمصطفی احمدی
سال ساخت: ۱۴۰۲، سال پخش: ۱۴۰۳
پویا، شاهین و مجتبی سه دوست هستند که به عروسی دوست دیگرشان، رضا، دعوت شدهاند. آنها وقتی وارد مجلس میشوند و میبینند که مراسم عروسی کاملاً به شیوه سنتی برگزار شده، به قصد تفریح و خوشگذرانی بیشتر به موتورخانه تالار میروند و مواد مخدر مصرف میکنند. از طرفی، رضا که از سمت برادرزنش، سعید، بهشدت در فشار است و مدام چک میشود، به ستوه آمده و به دوستانش در موتورخانه پناه میبرد. رضا به خاطر خستگی و فشاری که برای برپایی مراسم متحمل شده، دو شب است که نخوابیده و با وسوسه دوستانش و برای اینکه بتواند قدری سرحال شود، مواد مصرف میکند و سپس به یکباره از هوش میرود و اوردوز میکند.
دوستان او- که خودشان نیز وضعیت طبیعی ندارند- وقتی از به هوش آوردن رضا ناامید میشوند، تلاش میکنند بدون مطلع شدن بقیه، پنهانی رضا را از عروسی خارج کنند و او را نزد دکتری ببرند که شاهین معرفی کرده است. آنها وقتی به خانه دکتر میرسند، متوجه میشوند که دکتر در خانه نیست و به یک مهمانی که قدری از شهر فاصله دارد، رفته است. همگی ناگزیر گازش را میگیرند تا به دکتر برسند. دکتر با دیدن رضا، به آنها میگوید چارهای ندارند جز اینکه تا صبح صبر کنند تا او به هوش بیاید، و اگر رضا را به بیمارستان ببرند، پزشکان همین نسخه را تجویز خواهند کرد. در همانجا دکتر با همسرش مشاجره میکند و دستآخر تصمیم میگیرد با گروه دوستان رضا که تصمیم گرفتهاند به یک ویلا در شمال بروند، همراه شود.
آنها در بین راه متوجه میشوند بدن بیهوش رضا را در مسیر قبلی جا گذاشتهاند. آنها برمیگردند و رضا را با خود میبرند. آن شب میگذرد و صبح فردای آن روز، وقتی رضا به هوش میآید، بهشدت عصبی و ناراحت است و عجله دارد هرچه زودتر خود را به تهران برساند. اما دوستان در حال تدارک صبحانه هستند، که با اصرار رضا بالاخره به سمت تهران حرکت میکنند و در میانه راه برای خوردن ناهار در یک رستوران توقف میکنند.
در همانجا دوستان رضا با چند زن آشنا میشوند و آنها را به ویلا دعوت میکنند. رضا وقتی اوضاع را اینگونه میبیند، بهتنهایی عازم تهران میشود، که با تماس تلفنی از سمت دوستانش متوجه میشود مجتبی بر اثر ضربهای که به سرش خورده، دچار ضربه مغزی شده و جان خود را از دست داده است. در همین بین، سعید، برادرزن رضا، از راه میرسد و به محض رویارویی با رضا ضربهای مهلک به سر رضا میزند و او را از پای درمیآورد. رضا در حال مرگ، جسد بیجان خود را میبیند که در حال فرو رفتن در آب است. ناگهان به خود میآید؛ درحالیکه در موتورخانه در حال نوازش عنکبوت است. او پس از چند جملهای که با عنکبوت صحبت میکند، حشره را به زمین میگذارد تا به مسیر خودش ادامه میدهد و سپس به سمت سالن عروسی میرود.
وقتی رضا به سالن وارد میشود، مهمانها همه فریز شدهاند. رضا به مسیر خود ادامه میدهد و از چند پلکان دیگر نیز بالا میرود تا اینکه به دری میرسد که رو به یک دشت سرسبز باز میشود. در این دشت، عروس، دوستان رضا و زرافهها حضور دارند.