واکنشی به دوران پرتنش دنیای امروز

گفت‌وگو با جان ام چو، کارگردان «شرور»

  • نویسنده : کودی دریکس
  • مترجم : میثا محمدی
  • تعداد بازدید: 190

همه چیز دست به دست هم داده‌اند تا جان‌ ام چو را به این لحظه برسانند. کارگردان شرور با ساخت فیلم‌های موزیکالی چون استپ آپ۲: خیابآن‌ها، استپ آپ ۳ دی برای خود اسم‌ و رسمی به‌هم زد و سپس با مستندهای کنسرت جاستین بیبر: هرگز نگو هرگز و باور جاستین بیبر به شهرت بیشتری رسید. اما نقطه عطف حرفه‌ای او در ۲۰۱۸ با موفقیت خیره‌کننده اقتباس آسیایی‌های خرپول بود، موفقیت‌های او در اثر موزیکال در‌هایتس ادامه پیدا کرد. فیلم‌شناسی او نشان داد که نه تنها در اقتباس از آثار محبوب مهارت دارد، بلکه می‌تواند به صحنه‌های موزیکال انرژی سینمایی فوق‌العاده‌ای ببخشد. بنابراین زمانی‌که اعلام شد که او شرور، شاهکار موزیکال، را کارگردانی خواهد کرد، انتخابی کاملا منطقی به‌نظر رسید.

حال که فیلم منتشرشده، کاملا روشن است که دیدگاه هنری چو هم‌راستا با مخاطبانش است. این اثر نقدهای درخشانی دریافت کرده است، کمی بعد از گفت‌وگوی ما سه جایزه مهم از هیئت ملی نقد دریافت کرد، از جمله بهترین فیلم و بهترین کارگردانی و در عرض تنها دو هفته به پرفروش‌ترین اقتباس موزیکال نمایشی در گیشه داخلی تبدیل شده است. این فیلم به معنای واقعی کلمه «محبوب» است. چو در دیدار با ما درباره عشق به نمایش، دیدگاه سیاسی و آن‌چه سال آینده در شرور۲  خواهیم دید به گفت‌وگو نشست.

می خواهم یک تشکر و عذرخواهی داشته باشم، تشکر از بابت ساخت یک اقتباس سینمایی شگفت‌انگیز از شرور که ارزش این دو دهه انتظار را داشت، و عذرخواهی بابت سطح بالای علاقه من به تئاتر که قرار است موضوع صحبت ما نیز باشد.

عالی است. من عاشقش هستم!

دوست دارم این‌طور شروع کنیم؛ درباره تجربه شرور به عنوان یک نمایش صحبت کنید. آیا چندین‌ و چندبار آن را روی صحنه تماشا کردید؟

بله، من چندین بار به تماشای آن نمایش رفته‌ام. اولین باری که آن را دیدم حتی پیش از این بود که به برادوی راه پیدا کند، یعنی زمانی‌که در سالن تئاتر کوران سانفرانسیسکو اجرا شد، به‌نظرم سال۲۰۰۲ بود. بعد از آن بازهم به تماشای نمایش رفتم. در آن زمان هیچ پیش‌زمینه‌ای درباره این نمایش نداشتم جز این‌که نمایش جدیدی از استیون شوارتز است. بنابراین به نظرم من یکی از اولین تماشاگران این نمایش بودم و تجربه‌ای کاملا ناب داشتم. در طول ساخت فیلم بارها به این تجربه رجوع کردم. از آن زمان به بعد شاید پنج یا شش بار دیگر نیز آن را روی صحنه دیدم و بعد از این‌که ساخت فیلم را برعهده گرفتم احتمالا سه یا چهاربار دیگر نیز آن را تماشا کردم.

پس آن را دوست دارید و طرفدار آن هستید.

بله من طرفدار آن هستم و همیشه برایم سوال بود که چرا هنوز فیلم آن را نساخته‌اند؟ من ۲۰ سال منتظر ماندم.

من هم همین‌طور.

من مرتبا با آن‌ها تماس می‌گرفتم و می‌گفتم که شما تاریخ‌های اکران را دارید ولی هیچ‌کس در حال ساخت فیلم نیست. من می‌دانم که چطور آن را بسازم. کافی است با من تماس بگیرید! اما هرگز جوابی نگرفتم تا این‌که دوران کرونا شد.

پس مدت زمان زیادی برای نسخه سینمایی ایده‌پردازی کرده بودید؟

مدت زمان زیادی به آن فکر کرده بودم. بله. من عاشق این نمایش هستم و تفکرم این نبود که باید همه چیزو عوض کنیم. وقتی وارد پروژه شدم گفتم :«چرا این‌قدر سردرگم هستید؟ بیایید نمایش را اجرا کنیم، همان چیزهایی را پیدا کنیم که نمایش به آن نیاز دارد و ابزارهای سینمایی را به‌کار ببریم، و آن را به شکوفایی برسانیم. لزومی ندارد از صفر شروع کنیم! درباره چی دارید حرف می‌زنید؟» خوشبختانه همه با این رویکرد موافق بودند.

آیا هنگام ساخت این فیلم فشاری هم روی خود احساس می‌کردید؟ چرا که توقعات از این فیلم بالا و همان‌طور که گفتید دو دهه انتظار پشت این فیلم بود.

بله، فشار زیادی بود. نه تنها برای شرور، بلکه برای جادوگر شهر اُز هم همین‌طور بود. اگر به عنوان فیلم‌ساز وارد اُز می‌شوید، بهتر است بدانید که چه کاری قرار است انجام بدهید. اما من فشار را دوست دارم. کارکردن را دوست دارم. تحقیق درباره کتاب‌های ال. فرانک باوم، طراحی‌های دانسلو، تفاوت‌های میان فیلم ۱۹۳۹ و خود کتاب و ال. فرانک باوم که شخصیت پیچیده‌ای داشت برایم جذاب بود. وقتی در ابتدا به پروژه ملحق شده بودم، این فرصت را داشتم که با استفن (شوآرتز) و وینی (هالزمن) به صحبت بنشینم و تک تک دیالوگ‌های فیلمنامه، اشعار، نمایش اصلی و حتی نسخه‌های مختلف فیلمنامه‌ای که نوشته شده بود را بررسی کنیم. ما درباره هر دیالوگ و منبع آن صحبت کردیم، صحنه‌های جایگزینی که قبلا بودند، این‌که چرا چیزی حذف یا تغییر کرده است، چرا فلان آهنگ تغییر کرده است. من چندین ماه، چندین ساعت در روز، پنج روز در هفته مسیر راه شرور و تاریخ شرور را پیاده کردم. و این نقشه بسیار کمک حال بود. این حرکت نه فقط برای جلب اعتماد، از آن‌جایی‌که من آن‌ها را خوب نمی‌شناختم،  بلکه به این دلیل بود که قصد اصلی و سفر شخصی آن‌ها در مسیر خلق این اثر و انتظاراتشان از نسخه سینمایی آن را درک کنم. پس برای من این نقشه‌ راه بسیار ارزشمند بود.

آیا با دیگر خالقان یا بازیگران نسخه اصلی هم صحبتی داشتید یا از آن‌ها الهام گرفتید؟ دیدم که از جو مانتلو، کارگردان نسخه اصلی، در انتهای فیلم تشکر کرده‌اید.

درواقع، من هرگز با جو صحبت نکردم. البته که من برای کار او احترام قائلم، نه تنها شرور بلکه برای تمام کارهایی که انجام داده است. اما خودم شخصا گفت‌و‌گویی نداشتم. ارتباط ما بیشتر از طریق مارک (پلات)، استفن و وینی بود. با کریتسین و ایندینا صحبت کرده بودم اما هیچ‌وقت درباره نمایش و آن‌چه در فیلم باید انجام شود صحبت نکرده بودیم. می‌خواستم تاحدی ذهنم را آزاد نگه‌دارم تا تعهد خاصی به چیزی نداشته ‌باشم.

خوب می‌دانستم که مارک پلت، استیون و وینی می‌دانند چه چیزی را باید حفظ کنند و برای چه چیزهایی ارزش قائل باشند. و من هم به‌ عنوان یک طرفدار، می‌دانستم چه چیزهایی حکمی هم‌چون کتاب مقدس را دارند که نباید به آن‌ها دست زد. البته به این معنا نیست که نمی‌توان تفسیر جدیدی ارائه داد، اما می‌دانستم که چه چیزهایی نباید تغییر کند. هم‌چنین می‌دانستم که چه چیزهایی در بخش خاکستری قراردارند می‌توانستم آن‌ها را دست‌کاری کنم، اما وقتی این کار را بکنم چه از آب درخواهد آمد؟ پس بله، غیر از آن سه نفر با شخص دیگری صحبت نکردم.

خب، این فیلم قطعاً حس یک اثر مستقل را دارد، درحالی‌‌که هم‌چنان وفادار به نمایش اصلی است، اما زیر سایه آن نیست. همان‌طور که گفتید، کریستین و ایندینا پلی میان نمایش و فیلم هستند. آن‌ها یک حضور افتخاری شگفت‌انگیز دارند. می‌توانید بگویید حضور آن‌ها در صحنه فیلم‌برداری چگونه بود؟

فوق‌العاده بود. مثل این بود که مایکل جردن و اسکاتی پیپن را آن‌جا داشته باشم. به‌شدت جذاب بود. نیمه‌های شب بود. آن‌ها را پنهانی وارد لندن کردیم. آن شب باران می‌بارید. ما فقط برای یک شب آن‌ها را داشتیم. و نه فقط مارک، استفن و وینی با آن دو خانم بی‌نظیر آن‌جا بودند بلکه دیوید استون نیز بود. بنابراین یک تیم اصلی از نمایش نیز حضور داشتند. به‌نظر من این حضور برای همه ما تسلی خاطر بود. آن‌ها توانستند در شهر زمرد قدم بزنند و آن‌چه از ابتدا خلق کرده بودند را از نزدیک ببیند. هم‌چنین دو بازیگر ما، سینتیا و آریانا نیز حضور داشتند و این یک تجربه واقعا گرم و زیبا بود. خیلی عالی بود.

خب، حالا بگویید کدامیک از آن‌ها مایکل جردن و کدام اسکاتی پیپن است؟

شاید نباید اسکاتی پیپن را مثال می‌زدم. مایکل جردن و کوبی برایانت!

عالی، وانمود می‌کنم که می‌دانم درباره چه چیزی صحبت می‌کنید! خب، بیایید به بحث درباره روند تولید فیلم برگردیم. در چه مرحله‌ای از فرآیند تست بازیگری فهمیدید که سینتیا و آریانا را می‌خواهید در فیلم داشته باشید؟

می‌دانستم... به‌خاطر ندارم که به چه ترتیبی آن‌ها را ملاقات کردم. آری کمی زودتر آمد اما به نوعی درنهایت به کار ملحق شدند. طول کشید تا سینتیا را دیدم چون نمی‌خواستم او را ببینم تا زمانی‌که واقعا شانسی برای گرفتن این نقش داشته باشد. نمی‌خواستم وقتش را هدر بدهم. هیچ‌کسی نقش آلفابا را از من نگرفته بود. من معمولا منتظر می‌مانم تا کسی مالک نقش بشود. ما با آدم‌های فوق‌العاده‌ زیادی روبه‌رو شدیم و همگی واقعا بااستعداد بودند. اما وقتی سینتیا قدم جلو گذاشت، وقتی با آن تی‌شرت و شلوار جین وارد شد، مثل یک دختربچه کوچک بود. گفتم: «این شگفت‌انگیزه.» از لحظه‌ای که وارد شد تا لحظه اجرای «جادوگر و من»  اجرای او واقعا نفس‌گیر بود. به او گفتم: «چیزی در درون تو اتفاق می‌افتد.» و ما همان لحظه متوجه شدیم که این نقش کاملا هماهنگ با اوست.

در مورد آریانا، او باید مرا متقاعد می‌کرد... بازی در یک فیلم فقط به این نیست که در یک صحنه چقدر خوب هستی.

خوب بودن یک اجرای پایدار می‌خواهد. باید یک فیلم را با خودت جلو ببری. باید برای دو ساعت تو را دوست داشته باشیم. و این نیاز به یک نظم دارد. خیلی مطمئن نبودم که در این مرحله از زندگیش از پس چنین کاری بربیاید. اما با هربار آمدنش به من ثابت کرد که در اشتباه بودم. او خیلی متعهد بود. تا جایی‌که متوجه شدم او خود گالینداست. گالیندای واقعی! نمی‌دانم دیگر چطور توضیح بدهم. بله او بامزه است. بله، صدای عالی دارد و درک عمیقی دارد از این‌که مشهورترین دختر دنیا بودن چه حسی دارد، در عین‌حال می‌داند در این مسیر دچار بحران هویت شدن و یافتن خود در این مسیر چه حس‌وحالی دارد. این همان نکته‌ای بود که این فیلم برای گالیندا نیاز داشت. درنتیجه هردو مسیرهای جداگانه‌ای داشتند.

شرور همیشه یک تمثیل سیاسی بوده است، اقتباس شما نیز از این اصل دور نشده است. واضح است که شماری تحولات سیاسی نگران‌کننده در آمریکا رخ داده است. کنجکاوم بدانم که امیدوار هستید که مخاطبان چه برداشتی از فیلم شما بکنند که شاید به آن‌ها کمک کند تا از این دوران پرآشوب عبور کنند؟

به نظر من جادوگر شهر اُز و شرور هر دو در واکنش به دوران‌های پرتنش، دوران‌های گذار و آن لحظاتی که یک نسل را به ایستادگی و اقدام وامی‌دارد نوشته شده‌اند. لحظاتی که ما را مجبور می‌کنند تعریف کنیم چه کسی هستیم، و چه کسی خواهیم بود. بنابراین به نظرم این ماهیت زیرکانه داستان همیشه در وجود آن جریان داشته است. زمانی‌که ما این کار را در دست گرفتیم، درست بعد از دوران کرونا بود و حتی آن زمان هم این حس را داشتیم که: «داریم به چه چیزی تبدیل می‌شیم؟» و این‌جاست که به این فکر می‌افتید که «صبرکن، صبرکن، صبرکن. چه کسی راوی داستان است؟ و چه کسی را قهرمان می‌دانند؟ و چه کسی را شرور می‌خوانند؟ و مسیر ما این جاده است؟ آیا اصلا برای ما ساخته شده است؟» و این همان زمانی است که راوی آشکار می‌شود.

و امیدوارم که این فیلم، به روشی غیرعادی، بازتابی از زمان حال ما باشد. مثل آینه‌ای که نشان می‌دهد وقتی حقیقت بر ما آشکار می‌شود، چه احساسی داریم. قرار است تبدیل به چه کسی بشویم؟ و این لذت‌بخش است، در این دنیای فانتزی و رنگارنگی که در آن غرق می‌شویم، فیلم سعی می‌کند به حقیقت نزدیک بشود. و هر شخصیت باید سوالی واقعی را ازخود بپرسد. ما آن را شرور دلپذیر می‌نامیم. در یک نقطه همه باید بیدار بشوند، گالیندا، سینتیا وقتی که متوجه حقیقت می‌شوند و هرکسی که به هر نوعی با حقیقت روبه‌رو می‌شود باید بیدار شود. و هنوز سفرهایی در پیش دارند که باید به آن بروند.

بنابراین امیدوارم که وقتی مردم این فیلم را تماشا می‌کنند، همگی این حس را داشته باشند که دوست دارند آلفابا باشند، همه آرزو دارند که آلفابا باشند. البته شاید همه ما کمی گالیندا هم باشیم. شاید هنوز آمادگی آن را نداریم که همه حباب‌های اطراف خود را بترکانیم، چرا که می‌توانیم در دنیای حباب‌های کوچک خودمان زندگی کنیم، دکمه‌ها را فشار بدهیم و غذایمان را به دست آوریم، و بسته‌هایمان را تحویل بگیریم. اما آیا آماده‌ایم که دیگران را ببینیم و بفهمیم که چگونه بار آمده‌ایم؟ امیدوارم این فیلم به مردم این قوت قلب را بدهد که مسیر، مسیر سختی است اما باید با آن کنار بیایند چرا که رسیدن به بزرگی از همین راه می‌گذرد. این‌جا همین جایی است که شما هویت خود را تعریف می‌کنید. فیلم دوم حتی عمیق‌تر به این موضوع خواهد پرداخت. هم‌چنین امیدوارم که این حس به مردم منتقل شود که وقتی حس می‌کنیم همه چیز به آخر خطر رسیده یا این‌که تازه اول راه هستیم، آلفابا به آن‌ها بگوید: «اوه نگاه کن، فردا.» شما برای شروع فردا را دارید.

بدون‌شک همین‌طور است. فکر نمی‌کنم کسی بتواند آن را بهتر از این بیان کند. قبل از این‌که شما را رها کنم، به قسمت دوم اشاره کردید، پس باید درباره آن بپرسم. می‌دانم که استیون شوارتز تایید کرده که دو آهنگ جدید برای قسمت دوم نوشته می‌شود. آیا اطلاعاتی در این مورد می‌توانید به اشتراک بگذارید؟ چه کسی آن‌ها را اجرا می‌کند؟ این آهنگ‌ها چه نقشی در داستان دارند؟

من هم همین‌قدر می‌توانم بگویم.

حدس می‌زدم.

بله. اما تأکید می‌کنم که در فیلم دو، حال که می‌دانم مردم در این رابطه غرق شده اند، ما عمیق‌تر و جدی‌تر می‌شویم، سفر دیوانه‌کننده‌ای در پیش داریم. فیلم دوم یک ماجراجویی پرهیجان است. مخصوصا در دنیای جدید که در آن زندگی می‌کنیم، پس آماده باشید.

وای! بله. از همین حالا دارم روزشماری می‌کنم برای سال آینده. نمی‌توانم صبر کنم.

من هم همین‌طور.

خیلی خوب، جان، از این‌که امروز با من صحبت کردید، واقعاً سپاس‌گزارم. مشتاقم که شرور را برای بار سوم، چهارم، پنجم ببینم، و مطمئنم که دیگران هم همین احساس را دارند.

 

منبع:awardswatch

مرجع مقاله