مردان بدون زنان

نحوه ترسیم شخصیت‌های زن در جشنواره چهل و سوم فیلم فجر

  • نویسنده : نرجس بنای شاهانی
  • مترجم :
  • تعداد بازدید: 127

طراحی شخصیت یکی از مهم‌ترین بخش‌های فیلمنامه­نویسی است. برای هر شخصیت دو جنبه اصلی در نظر گرفته می شود: شخصیت ظاهری و شخصیت حقیقی. شخصیت ظاهری مجموعه خصایص قابل‌ مشاهده فرد است و شخصیت حقیقی لایه‌های درونی شخصیت را مورد مکاشفه قرار می­دهد. حاصل‌جمع این خصایص ظاهری و درونیات فردی شخصیت را برای مخاطب ترسیم می­کند. معمولا در نگارش فیلمنامه­ها برای قهرمان و آنتاگونیست لایه­های درونی در نظر گرفته می­شود تا مخاطب دلیل انتخاب‌های او را در طول روایت فیلم بفهمد و با او هم‌ذات‌پنداری کند. ‌این‌که شخصیت کیست، به‌دنبال چیست، چرا چنین چیزی را می­خواهد و قرار است چگونه به آن دست یابد مهم‌ترین سؤال‌ها برای طراحی یک شخصیت ‌مؤثر در فیلمنامه به حساب می­آیند. در این نوشتار برآنیم نگاهی اجمالی به شخصیت تصویرشده زنان در جشنواره فیلم فجر بپردازیم و کنش هماهنگ با شخصیت­پردازی ‌آن‌ها را مورد بررسی قرار دهیم.

 

سون‌سوز. فیلم در مورد زنانی است که متهم به ناباروری شده­اند. اتهامی که در مورد بعضی از ‌آن‌ها حتی صحت هم نداشته اما زندگیشان را تحت تأثیر قرار داده است. این زنان در همان سال‌ها کاری را کرده­اند که مردان در مواجهه با همین اتهام و در زمان اکنون انجام می­دهند؛ فیلم‌ها را دزدیده­اند و آتش زده­اند. فیلم‌ساز برای روایت داستان این زنان، همراه سه مرد می­شود. مردانی که روزگاری دست‌اندرکار ساخت فیلمی علیه زنان بوده­اند و اکنون درصدد جبران هستند. ما زنان را به عنوان شخصیت‌های اصلی فیلم نمی­بینیم. ‌آن‌ها در روایت داستان محوریت دارند اما نقش اصلی فیلم با ‌آن‌ها نیست و زنان و دغدغه‌هایشان از دیدگاه مردانه به نمایش درمی­آید. مامای روستا که نماینده زن امروزی در داستان فیلم است هم وقتی درگیر عقاید کهنه گذشته می­شود، از روستا می­رود و دیگر برنمی­گردد تا روند زندگی در روستا همان بشود که قبلا بوده، حالا با نگاهی مردانه به قضیه ناباروری.

در ترک عمیق، با زن و مردی مواجه هستیم که نوع رابطه­شان تا اواسط فیلم برای ما مرموز باقی می­ماند. در ا­بتدای فیلم دلمان برای مرد می­سوزد که از آسایشگاه بیرونش کرده‌اند و گیر زنی افتاده که مانند یک زندانبان، در را به رویش می­بندد و با او حرف نمی­زند جز به تحکم و تهدید. تنها خواسته مرد از او این است که هم­صحبتش شود. اما کم­کم با کنش­هایی که مرد انجام می­دهد به بی­گناهی و معصوم بودنش شک می کنیم. او خانه همسایگان را با دوربین شکاری دید می­زند، اهل مشروب است، گاهی عصبانی می­شود و... آن‌جاست که می‌فهمیم زن هم حق دارد. شخصیت زن، مرد را با حرف نزدن تنبیه کرده اما این سکوت به گونه‌ای انگار تنبیه خودش است. او آن زمان که باید فریاد می­زده سکوت کرده و حالا بعد از این‌همه سال هم نمی­خواهد درباره اتفاقی که برای دخترش افتاده چیزی بگوید. مرد گاهی می­شود همان مرد مستبد حق‌به‌‌جانبی که روزگاری قدرت اول خانه و زندگیش بوده اما اکنون زن دیگر از او نمی­ترسد و حالا دست بالا را دارد. اوست که می­خواهد با سکوتش انتقام ظلمی را که به خودش و دخترش رفته از مرد بگیرد. مرد هیولاصفتی که در بند مشروب و قمار همه چیزش را باخته و حالا خانه‌ای فرسوده، تنگ، کثیف و عاری از عشق و کلام برایش مانده. او مجبور به دست‌وپا زدن در جهنمی است که خود ساخته و حتی توان و جرأت فرار از آن را هم ندارد. مهم‌ترین کنش زن در برابر مرد، سکوت، تحقیر و تحکم در گفتار است. چون فیلم در یک محیط بسته، یعنی خانه زن و مرد، اتفاق می­افتد، در روند آفرینش رویدادها و پیش‌برد موقعیت­ها و ایجاد ریتم مناسب، دیالوگ بیشترین کارکرد را داراست که به‌خاطر ابای زن از هم­صحبتی با مرد، فیلم‌ساز به استفاده از المان‌های تصویری بیشتر روی آورده است.

در فیلم‌های مربوط به جنگ و زندگی شهدا چون صیاد، اشک هور، خدای جنگ و پیش‌مرگ، زنان نقش مادر و همسر حمایت‌گر را بازی می­کنند. این فیلم‌ها اغلب پیرنگ محور هستند، یعنی روی اتفاقات فیلم و سرگذشت قهرمان متمرکز شده‌اند و شخصیت‌های فرعی نقش پیش­برنده در سرنوشت شخصیت اصلی فیلم را دارند. به همین خاطر ما در حالات درونی هیچ‌کدام از شخصیت‌ها عمیق نمی­شویم و آن‌چه می­بینیم، کنش شخصیت‌ها در برابر اتفاقات بیرونی است. در صیاد همسر شهید صیاد شیرازی کسی است که نامه­های شهید خطاب به اوست و در خلال این نامه­ها بخش‌هایی از اتفاقات و احساسات شخصیت صیاد را می­شناسیم. او وظیفه امن کردن محیط خانه را برای همسر و فرزندانش دارد. همین نقش همسر مهربان و همراه را در مورد زن شهید سعید قهاری در فیلم پیش‌مرگ هم شاهد هستیم. همسر شهید مأمن امن اوست. همراهی که از جابه‌جا شدن در شهرهای مختلف ابا ندارد، از بدنامی و ایستادن جلوی مردمان روستا به‌خاطر انتخابش نمی­ترسد و برای کودکانش مادرست و در غیاب پدر، پدر. زن دیگر فیلم اما دختری است که برای رسیدن به پدر و مادر گم‌شده­اش به این در و آن در می­زند و درنهایت با انتخاب سوی درست ماجرا به آرامش می­رسد. در این فیلم‌ها شخصیت‌پردازی خاصی در مورد زنان صورت نمی­گیرد و شخصیت در حد تیپ باقی می­ماند.

در اشک هور، ننه­علی همان نقش مادرانه همیشگی مادران شهدا را دارد. مادری در انتظار فرزند که می­داند چه مردی را در دامن خود پروریده و شایعات مربوط به زندگی او را باور ندارد. او حتی از دادن خون برای تشخیص ژنتیکی هم ابا دارد و معتقد است پسرش سربلند بازخواهد گشت. خود این موضوع جوهره درام را شکل می­دهد اما فیلم به اتفاقی که بعد از شهادت علی هاشمی افتاده، اشاره نمی­کند و تنها به نحوه شهادت او و تلاش هم­رزمش برای پیدا کردن جسد او بعد از سال‌ها می­پردازد. عبور از هور، دست کشیدن بر آب و نگاه نافذ در دو موقعیت زمانی گذشته و حال توسط مادر و پسر شاید اشاره به پیوند ناگسستنی مادران شهدای مفقودالاثر با فرزندانشان دارد. در فیلم اسفند نیز که بخش‌هایی دیگر از زندگی شهید سیدعلی هاشمی را بازگو می­کند، مادر شهید حضور دارد اما نه به پررنگی حضورش در اشک هور.    

در خدای جنگ، شاید حضور زن را بتوان نیروی محرکه داستان دانست. در پیش‌داستان اثر، همسر مرد در یک موشک‌باران شهید شده و او حالا برای التیام زخمی که خورده، می­خواهد به نوعی انتقام شهادت همسر و همه مردمانی که زیر سایه شلیک موشک‌ها زندگیشان از توازن خارج شده را با ساخت موشک بگیرد. زن در این فیلم نیز مایه عشق و آسایش و حرکت برای شخصیت مرد است. شخصیت‌پردازی او در سایه پرداختن به شخصیت اصلی گم می­شود و در حد یک المان برای نزدیک‌تر شدن مخاطب به قهرمان فیلم کارکرد دارد. از نقش دخترک شخصیت ابراهیم هم نباید غافل شد. دخترک زیبایی که وجه مصالحه بین پدر و پدربزرگ قرار می­گیرد تا با همکاری علمی او موشک توسط دانشمندان ایرانی ساخته شود و معادلات جنگ را به‌هم بریزد.

در فیلم بچه مردم با سه زن برخورد می­کنیم که در زندگی شخصیت اصلی فیلم، ابوالفضل، نقش اساسی دارند. مادری که او را سر راه گذاشته و سراغ آغاز ماجراهای زندگی او همین سر راه گذاشته شدن است، مربی پرورشگاهی که مانند یک مادر او را تروخشک کرده و وقتی دیگر جایی برای رفتن ندارد او را در خانه‌اش جاومکان داده و دختری که عشق را برایش معنی کرده و به او گفته برای اثبات شجاعتش باید کاری کند. دختری که سرنوشت نهایی زندگی ابوالفضل را رقم می­زند و او را به رستگاری می­رساند. از میان این سه زن، مربی پرورشگاه نقش پررنگ‌تری دارد. او زنی شوخ‌وشنگ است که همه بچه‌های پرورشگاه دوستش دارند، او اعتماد‌به‌نفس کودکان زیردستش را مادرانه بالا می برد، درِ خانه‌اش به روی ‌آن‌ها باز است، با ‌آن‌ها پینگ‌پنگ بازی می‌کند، آن‌چه در دلشان می­گذرد را می­داند و درنهایت مادری است که سرنوشت از ‌آن‌ها دریغ کرده است. خط اصلی داستان در پس­زمینه­ای از تغییرات اجتماعی سیاسی و فرهنگی جامعه در یک دوره خاص یعنی بروز انقلاب و آغاز جنگ روایت می­شود و شخصیت‌های اصلی فیلم که مرد هستند نیز هم­گام با این اتفاقات، تغییر می­کنند. زنان همان نقش مادر و مأوا را دارند و تنها به تعداد ‌آن‌ها بر اساس مقتضیات داستان افزوده می‌شود و عشق، بلوغ ابوالفضل را باعث می­شود.

خاتی در فیلم فریدون نجفی، زنی است شوهر از دست‌داده که به همراه کودکانش در سیاه‌چادری زندگی می­کند و دغدغه اصلیش محافظت از محیط زیست اطرافش است. ما چیزی از گذشته خاتی نمی­بینیم، حتی نام کامل او را نمی­دانیم. او لهجه افراد محلی را ندارد - گرچه که هیچ‌کدام از شخصیت‌ها با زبان محلی صحبت نمی­کنند - اما مانند ‌آن‌ها لباس می­پوشد. نه می­دانیم تحصیلاتش چیست، نه دلیل علاقه­اش به طبیعت را می­فهمیم. نمی­دانیم به‌واقع او چه می­خواهد و بالطبع چرا چنین خواسته­ای دارد. او در موقعیتی قرار گرفته و باید با آن مواجه شود و همین نشناختن شخصیت او چرایی کنشش را برای ما نامشخص می­کند.

شخصیت‌های زن فیلم گوزن‌های اتوبان نیز بسیار سطحی به مخاطب معرفی می­شوند. فیلم قرار است از آفت‌های فضای مجازی بگوید و در این راه، بی‌منطق­ترین شخصیت‌ها را از بین زنان انتخاب می­کند. عدم پرداخت دراماتیک در شخصیت‌پردازی شخصیت‌های زن شناخت لایه‌های عمیق‌تر شخصیت را برای مخاطب دشوار ساخته و در بسیاری از موارد جوابی برای کنش­ها به او ارائه نمی­کند. زن عابس وقتی پا به دنیای مجازی می­گذارد، چنان سطحی عمل می­کند که هیچ‌گاه از حالت تیپ خارج نمی‌شود؛ شخصیتی کاریکاتوروار. حتی شخصیت زن بلاگر یعنی کیمیا نیز برای مخاطب شناخته شده نیست و نوع کنش او در برابر عابس تا پایان فیلم مبهم باقی می­ماند. مخاطب متوجه نمی­شود عابس در شب تولدش، کیمیا را از برج عاجش به پایین پرتاب کرده یا فقط موبایلش را به عنوان دروازه ورود به دنیای مجازی به باد داده است.    

دو دختر نوجوان هم در فیلم‌های امسال جشنواره محور اصلی فیلم بودند. مائده و زیبا در فیلم‌های زیبا صدایم کن و چشم ‌بادومی بخشی از دغدغه‌های دختران نوجوان امروزی را به تصویر کشیده­اند. مائده در چشم‌ بادومی عاشق یک خواننده پاپ کره­ای است. او برای رسیدن و دیدن پسر خواننده حاضر به هر کاری می­شود. آن‌قدر که مثل مش حسن فیلم گاو، خود را همان خواننده کره­ای می­داند و می­گوید که او نمرده... رابطه بین مادر و دختر در فیلم چشم بادومی، رابطه­ای مخدوش است. مادر برای آرامش دختر حتی حاضر است ماشین زیر پایشان را بفروشد، به خانه پدری در روستایی دور پناه ببرد، دخترک را زندانی کند و... اما او را نمی­فهمد. به‌جای او و پدر، این پدربزرگ است که همراه و هم­پای مائده می­شود و او را از توهمی که در آن گیرکرده، نجات می­دهد. فیلم می­خواهد همراهی نسل قدیم و جدید را مایه رستگاری معرفی کند اما این نسل میانه است که هیچ­کاره معرفی می­­شود و سردرگم بین دختر و پدربزرگ دست‌وپا می­زند. تضاد دو دیدگاه و طرز تلقی نسبت به دنیای پیرامون و تفاوت در انتخاب سبک زندگی و منش و مرام فردی در جامعه، تفاوت اصلی مائده و والدینش است.

در زیبا صدایم کن دخترک شانزده‌ساله فیلم از پدر دور و از مادر محروم بوده است. او روی پای خودش ایستاده و حالا بعد از این‌همه سال با حضور پدری مواجه می­شود که باوجود برچسب بیمار روانی، مردی محترم و قابل‌اعتماد و اتکاست. ‌آن‌ها قرار است در طول یک روز که اتفاقا روز تولد دختر هم هست، هم‌دیگر را بهتر بشناسند، هم‌دیگر را دوست بدارند و حتی به سوی مادر غایب سفر کنند. شخصیت‌های اصلی زیبا صدایم کن، یعنی پدر، دختر و مادر همگی قابل احترام هستند و به گونه‌ای حق دارند. شاید بهترین قوس شخصیتی را بتوان در فیلمنامه این فیلم یافت. جایی‌که زیبا از یک دختر گریزان از پدر و مادر، تبدیل به فرزندی می­شود که از پدر موتورسواری یاد می­گیرد، با او نزد عمو می­رود، با او خانه اجاره می­کند و درنهایت از او واقعیت زندگی مادر و پدرش را می­شنود و به سوی مادر بازمی­گردد. این تغییر شخصیت اما در مورد پدر اتفاق نمی­افتد و او تنها نقش به بلوغ رساندن دختر را بازی می­کند.   

در فیلم رها، شخصیت مادر زنی از طبقه متوسط است که برای آسایش فرزندانش تلاش می­کند. او باید در کنار همسری زندگی کند که باوجود مهربانی و شادی و دل‌سوزی‌اش، به‌خاطر اتفاقی که در محیط کارش افتاده، لاابالی‌وار، بی‌دست‌وپا و ناشیانه عمل می­کند، از گرفتن لباس‌های دست دوم دوست دخترش ابایی ندارد، پول تهیه شده توسط دخترک را به باد می­دهد و درنهایت با مرگ ناگهانی دختر و بزه پسر به خودش می­آید. به‌خودآمدنی که دیر است و غمناک... خود شخصیت رها در فیلم نیز قابل توجه است. او و از دست رفتن لپ تاپش، نیروی محرکه فیلم برای بقیه ماجراهاست اما رها نمی خواهد منفعل باشد و خود برای حل مشکلش دست به کار می شود. فروش موهای بلندش، راه چاره است. او حاضر می­شود برای کمک به خانواده موها را به کسی بفروشد که اتفاقا پسری را که دوست داشته، از او گرفته است. او برای رهایی برادر حاضر است بدون اجازه حتی به خانه دختر آسیب­دیده از دزدی برادر وارد شود و مدرک مجرم بودن او را از بین ببرد. تصمیمی که به مرگ تراژیکش منتهی می­شود و گره­گشایی از اتفاقات را کلید می­زند. باورپذیر بودن شخصیت‌های تعریف شده در فیلم رها شاید یکی از نقطه قوت‌های فیلم باشد. مخاطب، زنان و مردان این فیلم را با تمام مشکلاتشان می­شناسد و مانند ‌آن‌ها را در زندگی خود دیده است و فیلم به دور از شعارزدگی روایت خانواده­ای را تعریف می­کند که زندگی روزمره­اش با مسائل اقتصادی گره خورده ­است. در پیش­داستان اتفاقی در محیط کار برای پدر افتاده و او را وادار به استعفا کرده­است. توحید نمی­تواند از گذشته­اش جدا شود و همین امر سبب مشکلات اقتصادی خانواده شده، دختر را به عمل وامی­دارد. 

شوهر ستاره فیلمی است که قرار است از مشکلات زنان بگوید و در همین راستا شخصیت اصلی خود را یک زن انتخاب کرده و انبوهی از مسائل زنانه را بر سر او ریخته ­است. فیلم می­خواهد بسیاری از دردهای اجتماعی را بازگو کند و از هیچ‌کدام چشم نپوشد. تمام مردان زندگی ستاره بد، نامرد، ضعیف‌النفس و غیرقابل‌اتکا هستند و در مقابل زنان همه مورد ظلم واقع شده‌اند. یکی با اسیدپاشی، دیگری با طلاق و آن دیگری با تجرد و نداشتن فرزند. در این فیلم قرار است به شخصیت ستاره نزدیک شویم و او را بهتر بشناسیم اما فیلمنامه اثر آن‌قدر در گیرودار مطرح کردن مسائل اجتماعی متعدد است که به لایه‌های زیرین شخصیت نزدیک هم نمی‌شود و در تلاش برای این نزدیکی، به نوعی کش‌آمدن فیلمنامه و خستگی مخاطب تن می­دهد. این نگاه سطحی به شخصیت­پردازی و کنش شخصیت‌ها در مقابل اتفاقاتی که می­افتد ناخواسته باعث هجو شخصیت‌ها می­شود و مخاطب را از درک ‌آن‌ها و مشکل‌شان باز می­دارد.     

شخصیت­پردازی زنان چریک و مبارز در فیلم‌های جشنواره تقریبا مشابه آن چیزی است که سال‌های گذشته در فیلم‌های مربوط به گروه مجاهدین خلق و اتفاقات سال‌های ابتدایی پیروزی انقلاب مشاهده شده است. در بازی خونی، شمال از جنوب غربی و 1968 با زنانی مواجه هستیم که ایدئولوژی خاصی را دنبال می­کنند و به‌خاطر آن حاضرند از همه‌چیز خود بگذرند. دخترک فیلم بازی خونی، عشق را فدای هدف می­کند و مادر شمال از جنوب غربی، فرزند را. دختر 1968 زنی است در ابتدای راه مبارزه که عشق را در مرتضی منیری - هم­رزم برادرش - می­جوید و هم­پای او به‌دنبال انتقام مرگ خواهر مرتضی و برگرداندن برادر است. در این فیلم‌ها نویسندگان از پدید آوردن موقعیت آشنا برای مخاطب عاجز می­مانند و او در کنش و دیالوگ‌ها به شخصیت‌های زن نزدیک هم نمی­شود و به ‌آن‌ها به عنوان ابزاری برای دراماتیک کردن موقعیت­ها می­نگرد.  

با نگاهی کلی به مطالب گفته شده شاید بتوان چنین گفت تصویر زنان در جشنواره چهل و سوم به‌جز موارد معدود چون رها و زیبا صدایم کن، مشابه آن چیزی است که در سال‌های گذشته با آن روبه‌رو بودیم. اغلب فیلم‌ها پیرنگ­محور هستند بنابراین به عمق شخصیت‌ها نمی­پردازند و تنها به کنش ‌آن‌ها برای پیش‌برد روایت خود تکیه می­کنند. در همین راستا، به شخصیت زنان نیز در لایه­های درونی پرداخته نمی­شود و فیلمنامه به بعد شخصیت­محور وارد نمی­شود. کشمکش­های شخصیت‌ها اغلب بیرونی هستند و ترسیم کشمکش­های درونی ‌آن‌ها به واسطه نوع نگارش فیلمنامه به مرحله ظهور و بروز نمی­رسد. این مسئله فقط مختص شخصیت­پردازی زنان نیست و در مورد مردان هم با ‌این‌که قهرمان اغلب فیلم‌ها هستند، مشاهده می­شود. حتی در فیلم‌های بیوگرافیک هم به بعد درونی و شناخت شخصیتی شخصیت‌ها پرداخته نمی­شود. این نوع پردازش در نگارش فیلمنامه شاید به‌خاطر ریتم تندتر، روایت جذاب‌تری را ارائه کند اما به‌خاطر عدم نزدیکی به درونیات شخصیت در سطح می­ماند و به عمق نمی­رسد. در فیلم‌های جشنواره جای خالی پرداختن به زندگی شخصیت‌های معروف زن در تاریخ ایران و همین‌طور ارائه پروتاگونیست زن به وضوح مشاهده می­شود.

مرجع مقاله