آوای امید و رستگاری در تاریکی

مفهوم آزادی در فیلمنامه «سینگ سینگ»

  • نویسنده : اردوان وزیری
  • مترجم :
  • تعداد بازدید: 140

فیلم سینگ سینگ (Sing Sing) به کارگردانی گرگ کودار که بر اساس روایت واقعی اجرای برنامه‌ای موسوم به بازپروری از طریق هنر(RTA,Rihabilitation Through The Arts) در زندان فوق‌امنیتی سینگ سینگ در ایالات متحده ساخته شده داستان تعدادی از زندانیانی را روایت می‌کند که از طریق این برنامه فرصتی برای رهایی(هرچند موقتی) از گذشته تاریک خود پیدا می‌کنند. فیلم با نقب‌زدن به اعماق تاریک این زندان نور امید را در دل سیاهی به نمایش می‌گذارد و با بهره‌گیری از روایتی تأثیرگذار و چندلایه نه‌تنها به عنوان بستری برای روایت داستان بلکه به‌مثابه شیوه‌ای برای کندوکاو در اعماق روان شخصیت‌ها و ارائه مضامین عمیق انسانی عمل می‌کند. اما آن‌چه که فیلم را از سایر آثار مرتبط با زندانیان متمایز می‌کند تمرکز آن بر قدرت دگرگون‌کننده هنر و توانایی انسان برای دست‌یابی به رستگاری است. اصالت فیلم حاصل همین شیوه روایت و نتیجه نوع دیدگاه متفاوت فیلم‌ساز نسبت به وقایع و شخصیت‌هایی است که در عین واقعی بودن، واجد مشخصات و ویژ‌گی‌های شخصیت‌های داستانی هم هستند.

فیلمنامه سینگ سینگ شخصیت‌هایی خلق می‌کند که هر یک داستانی منحصربه‌فرد برای گفتن دارند و تماشاگر به‌تدریج با آن‌ها آشنا می‌شود و در سفری پرفرازونشیب در کنارشان به سوی رستگاری قدم برمی‌دارد. نکته مشترک بین همه این زندانیان گذشته تاریک و تلاش برای رهایی از پیشینه‌ توأم با جرم و بزه‌کاری از طریق پناه‌آوردن به هنر تئاتر است که آن‌ها را گرد هم می‌آورد و به‌هم نزدیک می‌کند. هر یک از شخصیت‌هایی که در این برنامه شرکت دارند با تضادهای درونی خود دست‌وپنجه نرم می‌کنند و در یک تلاش دسته‌جمعی از طریق تئاتر، فرصتی برای بازنگری در زندگی خود پیدا می‌کنند که می‌تواند و ممکن است تغییر و تحولی در آن‌ها ایجاد کند. در برخی از موارد این تحول در رفتار و نگرش آن‌ها به زندگی و جهان پیرامون‌شان مشهود است. ولی روایت فیلم در نمایش این تغییر و تحول زیاده‌روی نمی‌کند.

فیلم‌ساز تلاش کرده از ایجاد حس هم‌دردی افراطی با شخصیت‌ها و سانتی‌مانتالیسم عاطفی پرهیز کند و به‌نظر می‌رسد تا حد زیادی در این کار موفق شده است. تضاد و تقابل محیط خشن زندان - که دنیای «واقعی» و «حقیقی» ساکنان پشت دیوارها محسوب می‌شود - با جهان بیرون از آن - که با مفهوم «آزادی» تعریف می‌شود - در تمام فیلم حضوری پررنگ و غالب و مسلط در داستان دارد و تم بنیادین فیلم را در لایه‌های پنهان آن شکل می‌دهد. آسیب‌های روحی که زندانی‌ها حتی پس از آزادی با خود این‌طرف و آن‌طرف می‌برند و هم‌چون یک بار سنگین و غیرقابل تحمل با سختی به دوش می‌کشند هرگز رهایشان نمی‌کند. زخم‌های غیرقابل ‌التیام دوران زندان تا آخر عمر با آن‌ها می‌ماند، هرازچندی سر باز می‌کند و عمیقا آزارشان می‌دهد تا فراموش نکنند برای این آزادی تازه‌یافته چه بهای سنگینی پرداخته‌اند و دیگر هرگز نمی‌توانند به زندگی «عادی»، به مفهوم متعارف آن بازگردند.

در یکی از سکانس‌های نزدیک به پایان فیلم و قبل از اجرای نهایی گروه تئاتر، یکی از هم‌بندی‌های سابق برای‌شان شرح می‌دهد که چطور بعد از آزادی و شادمانی اولیه سرخوردگی دوران زندان به سراغ‌شان می‌آید و دست از سرشان برنمی‌دارد. او درحالی‌که قصه سگ بیمارش را تعریف می‌کند که مجبور می‌شود او را از بین ببرد با گریه می‌گوید: «این سفر عاطفی... اصلا یه چیز دیگه ا‌ست... اولش بهت آسیب  نمی‌زنه چون همه‌چیز روبه‌راهه می‌دونین که چی می‌گم. شیرینی می‌خوری، هلو و خامه می‌خوری، اولین سال‌های آزادی... از آشنایی باهاشون خوش‌حال می‌شی اما بعدش که یه‌کم آروم می‌گیری این احساسات بهت دست می‌ده و همه هم دنبال یه تیکه از این احساساتن و چون برات مهمه سفره دلت رو براشون باز می‌کنی و آسیب اصلی اون‌جا شروع می‌شه». کار درست و به‌نظر من شرافت‌مندانه فیلم‌ساز این است که خوش‌بینی پوشالی و احساساتی را تبلیغ نمی‌کند و واقعیت زندگی حقیقی بندیان را عریان و بی‌پرده به تماشاگر نشان می‌دهد.

داستان فیلم برای پیش‌برد روایت خود از مضامین عمیق انسانی هم‌چون رستگاری، امید، بخشش و قدرت دگرگون‌کننده هنر بهره می‌گیرد. این مضامین به شکلی ظریف و تأثیرگذار در تار‌وپود داستان تنیده شده‌اند. در یکی دیگر از سکانس‌های فیلم، جایی که مربی/کارگردان تئاتر از زندانی‌ها می‌خواهد چشمان‌شان را ببندند و اولین خاطره خوبی که در ذهن‌شان زنده می‌شود به زبان آورند هر یک با یادآوری گذشته‌ دل‌پذیری که در کنار خانواده‌شان گذرانده‌اند یا خاطراتی از دوران کودکی(نماد معصومیت از دست رفته) امید و آرزوی تلف‌شده عمرشان را با کمال صداقت بیان می‌‌کنند و از این یادآوری حض فراوان می‌برند. داستان فیلم، رستگاری را نه یک اتفاق ناگهانی بلکه به عنوان یک فرآیند تدریجی و دشوار مطرح می‌کند که نیازمند شجاعت، صداقت و تلاش مداوم است. در تمرین‌ها و دورخوانی‌ها و در تاریک‌ترین لحظات، امید به عنوان یک بارقه نور در دل شخصیت‌ها روشن می‌شود، به ادامه راه تشویق‌شان می‌کند و به آن‌ها انگیزه می‌دهد.

 

در این‌جا هنر(تئاتر) صرفأ در جنبه سرگرمی آن خلاصه نمی‌شود بلکه به عنوان شیوه‌ای قدرت‌مند برای دگرگونی شخصیت‌های آسیب‌دیده و آسیب‌پذیر به کار گرفته می‌شود. هنر، قدرت و فرصت خودبیان‌‌گری (Self Expression) را برای زندانیان فراهم می‌آورد و به آن‌ها کمک می‌کند با احساسات متضادشان روبه‌رو شوند تا شاید بتوانند به درک عمیق‌تری از خود نائل شوند. هنر نمایش و تئاتر به زندانیان امکان می‌دهد روایت شخصی خود را تغییر دهند. آن‌ها با ایفای نقش شخصیت‌هایی متفاوت با خودِ واقعی‌شان می‌توانند داستان زندگی‌شان را از زاویه‌ای جدید تعریف کنند و نقش‌های مثبت و سازنده‌ای در نمایشنامه ایفا کنند. آن‌ها از این طریق یاد می‌گیرند با گذشته خود روبه‌رو شوند و اشتباهات‌شان را بپذیرند. این پذیرش تا حد زیادی آزادشان می‌کند و به آن‌ها اجازه می‌دهد تجربه جدیدی را پشت‌سر بگذارند که با گذشته نامطلوب‌شان فاصله زیادی دارد. این فرآیند کلیدی برای رهایی از گذشته و آغاز یک زندگی جدید است. گذشته تاریک آن‌ها بر دوش‌شان سنگینی می‌کند اما تئاتر به آن‌ها کمک می‌کند این بار را زمین بگذارند و از گذشته خود رها شوند.

زندانیان در سینگ سینگ با بحران هویت نیز روبه‌رو هستند. آن‌ها نمی‌دانند چگونه آینده‌ای روشن برای خود رقم بزنند. تئاتر به آن‌ها امکان می‌دهد هویت جدیدی برای خود تعریف کنند و در قالب شخصیت‌های نمایشی به نوعی خودشناسی نائل شوند و درعین‌حال به توان‌مندی‌هایی دست پیدا کنند که تا قبل از آن هرگز به ذهن‌شان خطور نکرده بود. تئاتر، فرصتی برای زندانیان فراهم می‌کند تا با گذشته‌شان روبه‌رو شوند و آینده‌ جدیدی برای خود بسازند و به سوی نور امید قدم بردارند. برخلاف فضای سرکوب‌کننده زندان، تئاتر فضایی امن برای زندانیان به ارمغان می‌آورد تا احساساتی از قبیل خشم و ناامیدی و امید را تجربه کنند. تمرین‌ها و دورخوانی‌ها آن‌ها را به همکاری و هم‌دلی با یکدیگر تشویق می‌کند. آن‌ها یاد می‌گیرند به‌هم اعتماد کنند و برای رسیدن به یک هدف مشترک تمام توان خود را به کار بگیرند. این حس هم‌بستگی، به آن‌ها کمک می‌کند از تنهایی و انزوای زندان رهایی یابند. تئاتر، فرصتی برای‌شان فراهم می‌کند تا زندگی دوباره را تمرین کنند. مفهوم آزادی در فیلم محدود به آزادی فیزیکی-رهایی از زندان نیست - بلکه مفهوم گسترده‌تری پیدا می‌کند و می‌توان آن را به «رهایی» از هر نوع قید‌وبندی که آدم‌ها را از هم دور می‌کند و مانع برقراری یک ارتباط سالم و انسانی می‌شود تعمیم داد. این موضوع از جنبه‌های متنوع و گسترده‌ای قابل بررسی است. از یک طرف نقش بسیار مهم و اثربخش مربی/کارگردان تئاتر در ایجاد هم‌دلی و نزدیکی بین زندانیان گروه تئاتر را نباید از از نظر دور داشت که بدون دخالت آشکار یا مخل، تأثیر به‌سزایی در گرد هم آمدن و کنار هم ماندن این شخصیت‌های عاصی و تبه‌کار دارد. نگاه او به بازی‌گران نمایش، نگاهی هم‌سطح است. دیدگاه حرفه‌ای برنت به او اجازه نمی‌دهد آن‌ها را از جایگاهی بالا به پائین ببیند یا قضاوت‌شان کند و همین اخلاق حرفه‌ای است که او را نزد زندانی‌ها دوست‌داشتنی جلوه می‌دهد. از سوی دیگر رابطه بین دیواین جی(کولمن دومینگو) و دیواین آی ظرافت و ریزه‌کاری‌هایی در خود دارد که سبب گسترش و فراگیر شدن مفهوم و معنای آزادی در فیلمنامه و کل داستان فیلم می‌شود. شیمی بین این دو نفر که به‌تدریج شکل می‌گیرد بیش از هر چیزی حاصل شخصیت خودیافته و محکم دیواین جی و تأثیر مستقیم او بر دیواین آی است .دیواین جی به مرحله‌ای از رشد و خودیابی رسیده که انگار از بند خوی و خصلت‌های ناشایست رهیده است. عکس‌العمل آرام او در قبال تقاضای دیواین آی برای ایفای نقش هملت و پذیرش آن، یا تلاشش برای آزادی دیواین آی که خوش‌بختانه به نتیجه می‌رسد در کنار سایر موقعیت‌هایی که مستقیمأ از کنش و واکنش‌های او نشئت می‌گیرند نمایان‌گر شخصیت اثربخش و نقشی که در کلیت فیلم و پیش‌رفت وقایع ایفا می‌کند هستند. ارتباط انسانی و حمایت متقابل می‌تواند در شرایط سخت منبع قدرت و امید باشد و شخصیت دیواین جی نمادی از همین رویکرد انسانی است. بنابراین بهترین کسی‌که می‌تواند دیواین جی را بعد از فوران احساسات ناامیدکننده و جدایی از گروه به صحنه بازگرداند قطعأ دیواین آی است. سینگ سینگ از کلیشه‌های رایج فیلم‌های زندان و زندانیان دوری می‌کند و روایتی تازه و اصیل ارائه می‌دهد. روایتی از واقعیت‌های تلخ و دشواری‌های حبس شدن پشت میله‌ها اما با رگه‌هایی روشن از حس امیدواری نسبت به آینده.

مرجع مقاله