این فقط یک فیلم معمولی است!

گفت‌وگو با پت بونیتیپات نویسنده و کارگردان «چگونه قبل از مرگ مادربزرگ میلیونر شویم؟»

  • نویسنده : دستینی جکسون
  • مترجم : اردوان وزیری
  • تعداد بازدید: 123

برخورداری از پیوندهای خانوادگی نزدیک هدیه‌ای است که می‌تواند با لحظات مشترک رشد کند و قوی‌تر شود.  این،  لااقل در مورد خانواده ناکارآمد مرکز فیلم چگونه قبل از مرگ مادربزرگ میلیونر شویم صدق می‌کند.  داستان این فیلم به کارگردانی و نویسندگی پت بونیتیپات یک نوجوان سست و بی‌حال به نام ‌ام.  را دنبال می‌کند که برای مراقبت از مادربزرگ بیمار لاعلاج خود نقشه می‌کشد تا بتواند به ارثیه او دست یابد.  اولین فیلم بلند داستانی بونیتیپات به یکی از پرفروش‌ترین فیلم‌های فیلم‌ساز در سرزمین مادری‌اش تایلند بدل شد و در سرتاسر جهان چیزی در حدود ۸/۷۳ میلیون دلار فروش کرد. این فیلم به عنوان نماینده رسمی تایلند برای رقابت در بخش اسکار بهترین فیلم بین‌المللی به آکادمی معرفی شد.  در تاریخ اسکار،  کشور تایلند تا به حال ۲۴ فیلم را به آکادمی معرفی کرده اما تا الان هیچ فیلمی از این کشور نه نامزد دریافت جایزه شده و نه به لیست کوتاه و نهایی راه پیدا کرده است.

 

این دومین فیلم پرفروش تایلند در سال ۲۰۲۴ است.  درباره افرادی که به آن واکنش نشان می‌دهند چطور فکر می‌کنید؟ وقتی شما را می‌بینند چه می‌گویند؟

یک نفر پاسخی تایپ کرده بود. فکر می‌کنم در ایالات متحده دانشجوی سینما بود. فیلم را دیده بود و از این‌که چطور یک فیلم که در کشوری ساخته شده که هرگز در آن‌جا نبوده یا به زبان آن صحبت نکرده و انگار که درباره خانواده‌ خود او صحبت می‌کند غافل‌گیر شده بود. این واقعا برایم زیبا بود.

 

آیا تاویتات وانتا که پرفروش‌ترین فیلم تایلند در ۲۰۲۴  را ساخته می‌شناسید؟ آیا با او تماس گرفتید و گفتید بی‌خیال فیلمت شو؟

من عاشق این سؤال هستم چون این کارگردان دوست من است. بنابراین ما همیشه با هم شرط‌بندی می‌کنیم. الان من برنده شدم(با خنده). او در عین حال مشارکت زیادی در متریال فیلم داشت.

 

خوب پس او را بلاک نکردید؟

نه، او را بلاک نکردم. ولی شاید او باید من را بلاک کند(با خنده). شوخی می‌کنم.

 

شما در تلویزیون کارگردانی کرده‌اید اما این اولین فیلم بلند سینمایی شماست. درباره چالش‌های خلاقانه و درس‌هایی که در این تغییر مسیر یاد گرفتید بگویید.  

چیزی‌که در تلویزیون یاد گرفتم این بود که آن‌جا همه چیز در فیلمنامه خلاصه می‌شود. شما باید توجه بسیار زیادی به ساختار داستان داشته باشید درحالی‌که برای یک فیلم سینمایی من باید توجه بسیار زیادی به جزئیات داشته باشم؛ جذابیت شخصیت‌ها، جذابیت دیالوگ، جذابیت صحنه‌ها، چگونگی ساختاربندی صحنه‌ها و جزئیات درون آن. این‌ها بیش‌تر اهمیت دارند.

 

چه چیزی سبب شد شما و همکار فیلمنامه‌نویس‌تان تادساپون تیپتیناکورن این داستان را بسازید؟

این کار را تادساپون آغاز کرد. او شانس مراقبت از مادربزرگ درگذشته‌اش را داشت و بنابراین همان زمان جان‌مایه پیدایش داستان را درباره تجربه‌اش نوشته بود. من و تهیه‌کننده آن را خواندیم و عاشق فیلمنامه و حسی که در ما ایجاد کرده بود شدیم. بعد از این‌که خواندن فیلمنامه را تمام کردم، درباره خانواده خودم به فکر فرو رفتم. این حس واقعا خوبی بود، بدین ترتیب تلاش کردیم بعد از این مرحله آن را توسعه دهیم و هدف‌مان حفظ جوهره اصلی آن بود.

 

پس بیلکین که ستاره مشهور پاپ بود را در نظر گرفتید. در ابتدا آزمون بازی‌گری او نظرتان را زیاد جلب نکرد اما بعد از گذشت مدتی او را برای ایفای نقش انتخاب کردید. درنهایت چه چیزی سبب شد نظرتان را عوض کنید؟

بعد از اولین آزمون، او رو به من کرد و گفت قرار است در چند ورک‌شاپ شرکت کند و دوباره برمی‌گردد و من این کار او را بسیار مسئولانه تشخیص دادم. دفعه دوم که برگشت خیلی طبیعی‌تر بود و این چیزی است که درباره او دوست داشتم.

 

شما برای بیرون کشیدن این نقش خاص از او چطور با هم کار کردید؟ چون او نقش این پسربچه متزلزل و غیرمطمئن را بازی می‌کند که حس می‌کند کسی دوستش ندارد. آیا نگران نبودید که این کار باعث تخریب چهره تثبیت شده او به عنوان یک ستاره پاپ شود؟

نکته حقیقتا جالب توجه درباره او این است که جلوی دوربین اهمیتی به ظاهر و چهره‌اش نمی‌دهد. حتی سر صحنه نیز هرگز در آینه نگاه نمی‌کرد. وقتی با مربی بازی‌گری‌مان یک ورک‌شاپ برگزار کردیم سعی داشتیم روش خاصی برای شیوه بازی‌گری او پیدا کنیم چون او از قبل بسیار جذاب بود ولی به دنبال این بود که به این شکل غریزه‌اش را نمایان کند و انتظار نداشت بازی‌گری خود را به شکلی غیراصیل انجام دهد. و می‌خواست در لحظه حضور داشته باشد، مثل آموزش بودیسم.

 

شما اوشا سیمخوم را پیدا کردید که نقش مادربزرگ را بازی می‌کند چون او را در یک موزیک ویدئوی راک دیده بودید. آیا این درست است؟

بله. مسئول نقش‌گزینی ما تمام تلاش خود را برای پیدا کردن مادربزرگ انجام داد اما به ما اطلاع داد کسی را پیدا نکرده بنابراین مجبور بودیم به جست‌و‌جوی خود ادامه دهیم. خوشبختانه دستیار من در آن موزیک ویدئو کار کرده بود و عکس‌های او را به من نشان داد که در حال سیگار کشیدن یک گیتار به دست داشت. خیلی خوب بازی می‌کرد اما در عین حال چهره خوبی هم داشت. بنابراین از او خواستیم در فیلم بازی کند و او ترکاند. صحنه‌ای در فیلم بود که خیلی‌ها را تحت تأثیر قرار داد. صحنه‌ای که ام. او را روی صندلی چرخ‌دار در بیمارستان حرکت می‌دهد و آن‌ها بر سر این‌که مادربزرگ چقدر او را دوست دارد دعوا می‌کنند. او در یک برداشت کار را به بهترین شکل ممکن انجام داد.

 

چه چیزی در این فیلم کاملا مسجل و قطعی بود؟ چیزی که بدون آن نمی‌توانستید فیلم را بسازید؟

من خیلی انعطاف‌پذیرم. اما اصرار داشتم قبل از شروع پیش‌تولید زمان کافی برای بارها و بارها بازبینی و تجدیدنظر همه چیز در اختیارم باشد. ما در فرآیند پیش‌تولید زمان زیادی را صرف تمرین کردیم. چندین بار به مکان‌های واقعی رفتیم. مثلا بیش‌تر از ۱۰ بار به لوکیشن اصلی رفتیم تا بلاکینگ دقیق را پیدا کنیم و سپس آن را روی نوار ضبط کردیم. مثلا صحنه‌ای را ضبط کردیم که آن‌ها روز یکشنبه مشغول غذا خوردن هستند. تیم ما بلاکینگ دقیق را انجام دادند و آن را روی نوار ضبط کردیم. سپس آن را به هنرپیشه‌ها نشان دادم و گفتم دقیقا باید به همین ترتیب راه بروند. تا زمانی‌که به قطعیت صددرصد رسیدم این کار را تمرین کردیم و سپس هنگام فیلم‌برداری به آن‌ها اجازه دادم هر کسی که می‌خواهند باشند. من واقعا این روال را دوست دارم و این چیزی است که سر آن کوتاه نمی‌آیم و مصالحه نمی‌کنم.

 

حالا که صحبت زمان شد باید بگویم این فیلم جذابی است چون تا حد بسیار زیادی در مقوله «تکه‌ای از زندگی» جای می‌گیرد. لزوما کلایمکس عظیم و خیره‌کننده‌ای در آن وجود ندارد بلکه فقط زندگی این خانواده تایلندی را با یک مادربزرگ مریض دنبال می‌کند. درخصوص حس‌وحال فیلم حرف بزنید.

من چند کار تلویزیونی انجام دادم و متوجه شدم وقتی تلاش می‌کردم فشار زیادی روی مخاطب بیاورم - مثلا بگویم این‌جا باید بخندید آن‌ها گریه می‌کردند، یا اگر باید هیجان‌زده شوند بی‌تفاوت می‌شدند - کارم کم‌عمق از آب درآمده. بعدا به این نتیجه رسیدم که فیلم‌سازان بزرگ به مخاطب اجازه تنفس می‌دهند. بنابراین سعی کردم راجع‌به سبک فیلم‌برداری و داستان‌گویی مطالعه کنم و نتیجه گرفتم که ایجاد تعادل بین اطلاعاتی که می‌خواهید به آن‌ها بدهید و اطلاعاتی که خودشان کسب می‌کنند بسیار مهم است.

 

در این فیلم غذا اهمیت زیادی دارد. من واقعا دلم ماهی سرخ‌کرده بازار می‌خواست. هرچند، کنجکاوم بدانم بشقاب غذای خانوادگی مورد علاقه شما چیست؟

درواقع این را در خود فیلم جای دادم(با خنده). مادربزرگ خورش سبزیجات می‌پزد. اسم آن jub-chai است. این غذا ترکیبی از سبزیجات باقی‌مانده با سبزیجات تازه‌ای است که از بازار می‌خرید و می‌توانید یک هفته آن را آب‌پز کنید. هرچه بیش‌تر آن را آب‌پز کنید بهتر می‌شود چون آن را داخل سوپ می‌ریزید. بنابراین غذای مورد علاقه من همین است چون مادربزرگم هم دوست داشت آن را بپزد.

 

آیا مادربزرگ‌تان فیلم را دیده؟

بله، آن را در اولین نمایشش دید. به جز این فیلم او هیچ‌گاه هیچ‌یک از فیلم‌های من را ندیده است. بعد از پایان فیلم در سالن به سمت او شتافتم و تلاش کردم عکس‌العمل او را ضبط کنم ولی او ناگهان سالن را ترک کرده بود. حس و نظرش را جویا شدم و او درحالی‌که با عصایش راه می‌رفت گفت «این فقط یه فیلم معمولیه» و من گفتم «واو، این بهترین واکنشه.» (با خنده). روز بعد او نزد من آمد و توضیح داد که زندگی‌اش بسیار سخت‌تر از فیلم من بوده؛ به همین علت او چنین احساسی داشته. و من باز گفتم «واو». این چیزی است که در او دوست دارم.  

 

آیا صحنه‌ای در فیلم وجود داشت که اول فکر می‌کردید کار نمی‌کند اما بعد از تماشای آن تأثیرش بیش‌تر از چیزی بود که فکر می‌کردید؟

صحنه‌ای که واقعا دوستش داشتم اما طی فیلم‌‌برداری خیلی درباره‌اش دلواپس و نگران بودم صحنه‌ای نزدیک به پایان فیلم است که در آن ام. ناگهان به یاد می‌آورد که مادربزرگش برای او پول در بانک پس‌انداز می‌کند. دوربین شروع به پن می‌کند و شما زمان گذشته را می‌بینید. هنگامی‌که به کمک دستیار کارگردان این ایده به ذهنم آمد عاشقش شدم اما وقتی آن را فیلم‌برداری کردیم خیلی سطحی به نظرم آمد و فکر می‌کردم کار نمی‌کند. ولی ما بدون بداهه‌پردازی به آن چسبیدیم و حالا فکر می‌کنم خیلی خود جواب داده.

 

این صحنه من را به گریه انداخت. صحنه‌ای هست که قبلا در ارتباط با آزمون بازی‌گری به آن اشاره کردید. صحنه بیمارستان جایی که ام. می‌گوید حس می‌کند مادربزرگ دوستش ندارد. درباره خلق پریشانی درونی ام. صحبت کنید. شما هرگز نمی‌فهمید که او چه زمانی مراقبت از مادربزرگش را فقط به خاطر پول و به عنوان یک فرد متوقف می‌کند.

سؤال اصلی که همیشه بین من و تادساپون وجود داشت این بود که ‌ام. در چه نقطه‌ای شروع به درک و حس این نکته می‌کند که آیا به‌خاطر عشق از مادربزرگش مراقبت می‌کند یا این‌که چیزی از او می‌خواهد؟ این با خود شخصیت شروع می‌شود چون من می‌خواستم رحم و شفقت نسل خودم و حتی نسل جوان‌تر از خودم را کشف کنم. چیزی که سعی می‌کردم بیان کنم این است که قضیه - بدون آن‌که او بداند - در صحنه‌هایی آغاز می‌شد که مادربزرگ و او آرزوهایی را روی تابوت می‌نویسند اما تمام بچه‌هایش درواقع هیچ چیزی راجع ‌به او نمی‌نویسند. بنابراین‌ ام. عصبانی می‌شود. سپس وقتی به‌خاطر ننوشتن درباره او عذرخواهی می‌کنند، چون‌که خودشان خانواده دارند و به آن‌ها فکر می‌کنند، ام. عصبانی‌تر می‌شود. این احساس که یک نفر از فرد دیگری بهره‌برداری یا سوء‌استفاده می‌کند برای خود من رخ داده و آن را احساس کرده‌ام. من به او فکر می‌کنم، این آغاز نقطه‌ای است که شما احساس می‌کنید پیوندتان با یک نفر به حدی نزدیک است که فقط بهترین‌ها را برایش آرزو می‌کنید.

منبع: ددلاین

مرجع مقاله