شخصیتپردازی حاصل جمع همه خصایصی است که هویت منحصربهفرد یک انسان را میسازد. شخصیت بر مبنای ویژگیهای منحصربهفردش، در مواجهه با حوادث دست به انتخاب و عمل میزند. درنهایت آنچه داستان را پیش میبرد، کنشمندی شخصیت به دنبال انگیزههای بیرونی و درونی اوست.
در فیلمنامه رها، نقص در انگیزهمندی و کنشمندی شخصیتها از همان ابتدا به چشم میآید. حادثه محرک جایی است که کارفرمای رها - دختر خانواده - به او گوشزد میکند زمان کمی را برای رساندن طراحیهایش به یک پروژه بزرگ دارد. این گره، رها و خانوادهاش را - که مشکل مالی دارند- به صرافت دستوپا کردن یک لپتاپ جدید میاندازد. این در حالی است که کار کردن دختر خانواده هیچ ضرورتی ندارد و مشخص نیست چه میزان از بار تأمین مخارج خانواده بر دوش او است. اینکه پدر بیکار است کافی نیست. چرا که وضعیت آنقدری بحرانی ترسیم نمیشود که تصمیم رها مبنی بر فروش موهایش برای تأمین هزینه خرید لپتاپ جدید منطقی به نظر برسد.
در این بین پدر سعی میکند هرطور شده برای رها یک لپتاپ بخرد. سؤال بزرگی که فیلمنامه به آن پاسخ نمیدهد این است که چرا چنین پدر بیعاری برای خرید لپتاپ به تکاپو میافتد؟ آیا حقوق رها برای تأمین مخارج خانواده ضروری است؟ یا اینکه پدر برای دل دخترش این کار را میکند؟ در فیلمنامه هیچ انگیزه خاصی در راستای توجیه تلاشهای پدر برای خرید لپتاپ جدید در فیلمنامه ارائه نشده و بهنظر میرسد فیلمنامهنویس به اینکه او صرفا «یک پدر» است، بسنده کرده است. درحالیکه یک پدر منحصربهفرد و شخصیتپردازی شده، برای اعمالش در قبال خانواده نیازمند انگیزهای خاص است.
بالاخره در نقطه عطف اول، پدر با یک لپتاپ دسته دوم به خانه میآید. اما بهزودی پلیس به همراه یک شاکی وارد خانه آنها میشود و اهالی خانه را دستگیر میکند. شاکی یک پسرک متمول به نام آرش است که خواهرش طی خفتگیری و سرقت لپتاپش به کما رفته است. آرش در کلانتری به خانواده رها به دلیل فرودست بودنشان توهین میکند. در مقابل پدر هم با جملاتی که به همه متمولان تعمیمشان میدهد، با او مقابله به مثل میکند. البته ضدیت پدر با طبقه مرفه در پرده اول و پیش از ورود پسر متمول به ماجرا هم مشهود است؛ بیآنکه این موضع پرداخت دقیقی داشته باشد و موجه جلوه کند.
پس از درگیریهای ابتدایی میان دو خانواده و اثبات بیگناهی پدر، آرش از پس دادن لپتاپ و اطلاعات آن به رها خودداری میکند. تلاشهای پدر برای پس گرفتن لپتاپ بینتیجه میماند تا اینکه خود رها برای دستیابی به اطلاعاتی که در لپتاپ دارد، دست به کار میشود. این بار رها آرش را به پخش کردن عکسهای خصوصی خواهرش در فضای مجازی تهدید میکند. این تهدید ابتدا نزد تماشاگر یک بلوف برای پس گرفتن لپتاپ بهنظر میرسد، اما در صحنه بعد مشخص میشود که رها واقعا یک فایل از عکسهای خواهر آرش دارد. هرچند رها نهایتا تصمیم به پاک کردن آن فایل میگیرد، اما انگیزه او برای نگه داشتن آن فایل همچنان مبهم میماند. به دنبال این ابهام این سؤال پیش میآید که آیا رها واقعا قصد اخاذی داشته است؟ اگر پاسخ مثبت است، آیا او هم مانند پدر ذاتاً علیه طبقه مرفه است؟ این نگاه چگونه در او شکل گرفته است؟ در فیلمنامه هیچ توضیحی در این باره وجود ندارد و انگیزهای دقیق برای کنش رها تعبیه نشده است. از این گذشته این کنش ایراد منطقی نیز دارد؛ چرا که اگر قرار بر ذخیره کردن فایلی بوده است، آن فایل میبایست فایل مربوط به پروژه رها میبود.
پس از این داستان با حذف گسترده اطلاعات پیش میرود. تا جاییکه رها برای ورود به خانه آرش، در کانال کولر گیر میکند و میمیرد. درحالیکه تماشاگر در پرده اول و صحنه گیر کردن رها در آسانسور، متوجه فوبیای فضای بسته رها میشود. این اتفاق حتی زمانیکه تماشاگر در پرده سوم متوجه میشود رها برای نجات برادرش و از بین بردن مدارک جرم او دست به این عمل زده، همچنان غیرمنطقی به نظر میرسد. چرا که اولا او ترسی ناخودآگاه از فضای بسته دارد و با قویترین انگیزهها هم نمیتواند وارد کانال کولر شود و ثانیاً او دخترکی ساده است و منطقی نیست که خواسته باشد مثل سارقی حرفهای وارد خانه شود. این ایراد به کنش مادر پس از مرگ دخترش هم وارد است. جاییکه مادر مانند کلاهبرداری حرفهای پس از جعل هویت وارد همان خانه میشود. در انتها نیز وقتی مشخص میشود برادر رها سارق لپتاپ بوده است، باز هم خلأ انگیزهمندی او به چشم میآید. در انتها - بیآنکه پرداخت خاصی طی فیلمنامه به شخصیت برادر شده باشد - او همه انگیزههایش را در آن دیالوگ تحمیلی نهایی بیان میکند.
مشکل اصلی فیلمنامه رها ایدئولوژیک بودن آن است. به این معنا که نگاهی خاص نسبت به جامعه و اختلافات طبقاتی، بیآنکه آداب دراماتیک را رعایت کرده باشد، به اثر راه یافته است. مشکل اساسی که عدم شخصیتپردازی دقیق و نساختن شخصیتهای منحصربهفرد ایجاد میکند، تعمیم نگاهی خاص به یک طبقه است. اگر فیلمنامهنویس نتواند شخصیتهای اثرش را منحصربهفرد ترسیم کند، اثرش بیشتر به یک بیانیه اجتماعی روشنفکرانه شباهت پیدا میکند تا یک اثر دراماتیک. پدری که بدون توجیه منطقی با کلید روی اموال دیگران خط میاندازد و معتقد است باید متمولان را به فاضلاب انداخت، دختر و مادری که میتوانند مانند سارقان و کلاهبرداران حرفهای عمل کنند و درنهایت برادر نوجوانی که با چاقو خفتگیری کرده است، بیش از همه نماینده نگاه خاص فیلمنامهنویس به طبقه فرودست هستند. نماینده این نگاه در فیلمنامه، آرش است. پسر متمولی که در کلانتری، فرودستان را «ذاتاً کثیف» قلمداد میکند.