معمای عینک قرمز

واکاوی تأثیر مؤثر بر اثر، در فیلم «عینک قرمز»  

  • نویسنده : محمدرضا نعمتی
  • مترجم :
  • تعداد بازدید: 2623

فیلمنامه‌ای مانند عینک قرمز را نمی‌توان بدون دخیل کردن حسین مهکام - مؤلف اثر - قضاوت کرد. سینماگری که اگر نظری به کارنامه کاری او بیندازیم با مجموعه‌ای از آثار مواجهیم که ماجراجویی برای رسیدن - یا حتی نرسیدن - به فرم سبکی-روایی خاصی در او عیان است. بی‌قراری و پریدن به شاخه‌ها و حتی درخت‌های متنوع جنگل ژانر و سبک - علی‌الخصوص در فیلم‌سازی - می‌تواند برای یک تحلیل‌گر سینما مطالعه موردی جذابی باشد. در مورد عینک قرمز در همین آغاز کار باید به دو مورد اذعان داشت. اول آن‌که تحلیل این فیلمنامه بدون همبستگی‌اش با عناصر فیلمیک تلاشی بیهوده است. دوم این‌که حتی با وجود چنین تقلبی در تحلیل فیلمنامه، باز هم عینک قرمز  یک فیلمنامه و فیلم تحلیل‌ستیز است. پوسته فیلم از جنس همان آثار سخیف و کمدی سال‌های اخیر است؛ خط داستانی‌اش نیز به همین ترتیب. پس اگر بخواهیم با خط‌کش مرسوم قواره آن را متر کنیم به گزاره‌ای بیشتر از یک کمدی درنیامده نخواهیم رسید.

در مقدمه اشاره شد که عینک قرمز را نمی‌توان بدون سایه‌ای که مؤلفش بر آن می‌اندازد، قضاوت کرد. حسین مهکام و اشراف کاملش بر مکاتب سینمایی را باید عامل موفقیت کمدی‌های سیاه عبدالرضا کاهانی دانست. بی‌حسی موضعی نیز امتداد همان خط بود. یک فیلم کمدی که در عین تلخی خوب هم می‌خنداند. نتیجه این‌که با مرور سابقه نویسنده و کارگردان، می‌شود مطمئن شد او - چه در نظر و چه در عمل - ژانر کمدی را خوب می‌شناسد. حال می‌رسیم به پرسش دراماتیک: چرا عینک قرمز  با در اختیار داشتن کمدین‌هایی توانا و کارگردان و نویسنده کمدی‌بلد، نمی‌خنداند؟

نگارنده برای یافتن پاسخی بر این پرسش دو فرضیه را طرح می‌کند و بدیهی است که هر منتقد دیگری می‌تواند با هر دو مخالف باشد و تحلیل‌ دقیق‌تری ارائه دهد. فرض اول این است که مهکام خواسته اما نتوانسته. به این تعبیر که او بنا داشته با در انداختن طرحی جدید در کمدی منشأ اثری تازه شود اما به هر دلیلی مانند ناتوانی بازیگران در برآوردن ذهنیات او یا ناکامی خودش در انتقال فضای ذهنی به بازیگران، اکنون با یک کمدی عقیم مواجه هستیم. با در نظر گرفتن این فرض، پرسش قابل طرح این است که آیا بازیگران حرفه‌ای و عوامل پشت صحنه متوجه این فالش بودن‌ها نشده‌اند؟ اعتراضی نکرده‌اند؟ ممکن است در نظر چنین اتفاقی غیرممکن می‌آید اما در عمل مثال‌هایی عینی برای چنین خطاهایی وجود دارد.

در اپیزود قصه خورشید در فیلم دعوت ساخته ابراهیم حاتمی‌کیا زوجی روستایی قصد دارند سقط جنین کنند. لحن و لهجه محمدرضا فروتن در نقش مرد روستایی این اپیزود چنان توی ذوق می‌زند که می‌توان بازی او را یکی از ناخواسته‌ترین کمدی‌های سینمای ایران دانست. در گفت‌وگوی کارگردان با مجله فیلم از او پرسیده می‌شود آیا حین فیلم‌برداری کسی متوجه این موضوع نشد؟ حاتمی‌کیا با تأکید می‌گوید آن‌چه ما در صحنه می‌دیدیم چنان خوب و جذاب بود که وقتی تفاوتش را با نتیجه روی پرده دیدیم شوکه شدیم(نقل به مضمون). پس این احتمال که هنرمند حین خلق هنر نتواند فاصله معقولی با اثر بگیرد و ارزیابی دقیقی داشته باشد، اتفاقی معمول است و می‌تواند برای عینک قرمز  و عواملش نیز افتاده باشد. هرچند به دلیل حضور تیم حرفه‌ای پشت و جلوی دوربین چنین اتفاقی خیلی دور از ذهن است. از این‌جا به سراغ فرضیه دوم - که خود نگارنده طرفدار آن، و کارنامه فیلم‌ساز نیز مؤید آن است، می‌رویم؛ عامدانه و آگاهانه بودن سبک. دلایل متنی و فرامتنی هم به اندازه کافی وجود دارد. اولین و مهم‌ترینِ دلایل، سکانس اوج پیرنگ است و همان کدگذاری همیشگی. جایی‌که محمود به همراه داوود و پدر و مادرش به تماشای فیلم زندگی خودش می‌نشینند و صراحتاً تأکید می‌شود چیزی را که شاهدش بودید فقط یک فیلم بود و آن رفتارهای اغراق‌شده هم یک قرارداد فیلمیک با مخاطب بوده که افشای آن تا پایان به تعویق انداخته شده است. هرچند می‌تواند از این سکانس تعابیر دیگر نیز بشود. از جمله این‌که زندگی دنیوی همان‌قدر می‌تواند جدی باشد که یک فیلم است. یا حتی در حالت اغراق‌شده، تمثیلی از مُثُل افلاطونی. از سوی دیگر ممکن است سؤال شود آیا نمی‌توان مانند آثار برادران کوئن، با حفظ قواعد پست‌مدرن، مخاطب یک کمدی مفرح و طنازانه را در طول نود دقیقه به نظاره بنشیند؟ این‌جاست که فرامتن و همان اشارات گذرا به پیشینه خالق فیلم می‌تواند دری تازه به تفسیر بگشاید. به‌نظر می‌رسد مهکام در عینک قرمز رسالت مهم‌تری برای خود تعریف کرده است؛ ریشخند کردن ذات کمدی‌های تأسف‌انگیز این روزهای سینما است. او بی‌مایگی درام‌‌ها و پیرنگ‌های آبکی و بازی‌های لوس را دست‌مایه فیلم خود می‌کند تا به مخاطب یادآور شود اگر بتوانیم با یک عینک جادویی این هجویه‌ها را عریان ببینیم، عیان می‌شود که این جامه‌های زرین بر تن چه اندام لاغر و زشت و منزجرکننده‌ای پوشانده شده است. حال، وقتی مخاطبی که آماده شده تا سراسر فیلم را با تنقلات مضر سرگرم شود و به چند شوخی جنسی و رکیک بخندد، به ناگاه سیلی یک پارودی به صورتش می‌خورد. و از آن‌جا که متوجه نیت سازنده فیلم نیز نمی‌شود، سرخورده از کالایی که سلیقه نازلش را برآورده نکرده، احتمالا تا مدتی عطای این آثار را ارزانی دیدارشان کند و برای گرفتن خوراک فرهنگی مبتذلش سراغ همان پلتفرم‌های فضای مجازی برود. که در صورت روی دادن این پیشامد(قهر تنها مخاطبان فعال سینما) می‌توان گفت هم اتفاق خوبی روی داده و هم اتفاقی بد. در پایان لازم به یادآوری است که همه این فرضیه‌ها می‌تواند از اساس باطل باشد و صاحب اثر و سایر مخاطبان نظرات دیگری داشته باشند و همین موضع نیز یکی از خواسته‌های هنر و سینمای پست‌مدرن است.

مرجع مقاله