مایک لی در طول دوران حرفهای بیش از پنج دههای، خود را بهعنوان یکی از فیلمسازان برجسته بریتانیا تثبیت کرده است که با فرآیند بداههپردازی منحصربهفرد خود، تصاویری صمیمی از زندگی طبقه کارگر خلق کرده است. فیلمهای لی از شدت خامدستی برهنه گرفته تا فیلم باشکوه دوران گذشته آقای ترنر، از افشاگریهای خانوادگی رازها و دروغها تا خوشبینی سرزنده الکی خوش، همواره انسانیت عمیقی را در زندگی روزمره کشف کردهاند که برای او هفت نامزدی اسکار و افتخارات بینالمللی بیشماری به ارمغان آورده است.
آخرین فیلم او، حقایق سخت، بازگشتی قدرتمند به لندن معاصر است که اجرای درخشانی از ماریان ژانباتیست در نقش پانسی را به نمایش میگذارد، زنی که اضطراب و خصومت غیرقابل کنترلش روابط خانوادگیاش را فرسوده کردهاند. ژانباتیست، که تقریبا ۳۰ سال پس از نقش نامزد اسکارش در رازها و دروغها با لی همکاری میکند، پیچیدگی ویرانگری به شخصیت پانسی، شخصیتی که رفتارهای وسواسی و خشمش زخمهای عمیقتری را پنهان میکند، میبخشد. این فیلم که در جشنواره بینالمللی فیلم تورنتو ۲۰۲۴ با تحسین منتقدان به نمایش درآمد، نشان میدهد که لی در ۸۰ سالگی همچنان استاد کشف حقایق دردناک، خندهدار و عمیق رفتار انسانی است.
بهنظر میرسد حقایق سخت قلمرو مشابهی با الکی خوش را بررسی میکند اما از منظر طیف عاطفی در سمت مخالف قرار دارد. آیا این موازیکاری عمدی بود یا چیزی بود که در طول فرآیند توسعه کار آن را کشف کردید؟
هیچکدام. من هرگز قبل یا در طول حقایق سخت به این موازیکاری فکر نکردم و فقط منتقدان آن را به من گوشزد کردهاند! من اصلا این فیلمها را به یکدیگر مرتبط نمیدانم. ارتباط این دو کاملا گمراهکننده است. من پاپی را رویِ دیگر سکه پانسی نمیبینم یا برعکس. آنها دو مدل شخصیت کاملا متفاوت هستند.
خیلیها به این اشاره کردهاند، بنابراین نظر شما را خواستیم! شما پس از رازها و دروغها دوباره با ماریان ژانباتیست همکاری کردهاید. تجربه ساخت یک شخصیت با او این بار، تقریبا ۳۰ سال بعد، چه تفاوتی داشت؟
از نظر فنی هیچ تفاوتی نداشت! ما دقیقا همان کاری را انجام دادیم که ۳۰ سال پیش انجام داده بودیم. تنها تفاوت واقعی زمان است. من ۳۰ سال پیرتر شدهام و او هم همینطور! ما تجربههای زندگی جدیدی داریم. ما در این فیلم از نظر سازوکار، همان کاری را کردیم که آن زمان و حتی قبل از آن در یک نمایش تئاتر در لندن انجام دادیم.
فیلمهای شما اغلب پویایی درون خانوادههای طبقه کارگر بریتانیا را بررسی میکنند. با شخصیت پانسی، شما سلامت روان و انزوا را در این زمینه کاوش میکنید، چه چیزی شما را به سمت پرداختن به این موضوعات خاص کشاند؟
من برای اینکه به آن موضوعات بپردازم، تصمیم نگرفتم. انتخاب چیزی نیست که اتفاق میافتد یا افتاده است. ما شروع به بررسی این شخصیتها کردیم، آنها را خلق کردیم و کنار هم قرار دادیم و به آرامی رشد کردند. البته، آنچه اتفاق میافتد این است که هنگامی که من در فرآیند تشخیص اینکه فیلم چیست قرار دارم، متوجه میشوم که به انواع دغدغهها و تجربیات دست مییابم. آن کاوش منجر به گشودن این حوزه از رفتار و پویایی خانواده می شود.
میتوانید درباره فرآیند توسعه با دیوید وبر و توواین بارت در ایجاد واکنشهای خاموش شخصیتهایشان به رفتار پانسی صحبت کنید؟ چگونه با آنها کار کردید تا آن نوع خاص واکنش خویشتندارانه را بسازید؟
همهچیز درباره نوع شخصیتی است که آنها دارند. ما از منابعی مانند افرادی که میشناختند الهام میگرفتیم! با انجام بحثهای بسیار و ساخت پیشینههایشان، سهولتی برای بداههپردازی بسیار دقیق و حرکات و رفتارهای عمیق در زمان واقعی شروع میشود و بهطور ذاتی رشد میکند. همانطور که این زن آنها را سرزنش میکند و قلدری میکند، آنها به روش خودشان با آن کنار میآیند.
صحبت از آن فرآیند، به خاطر توسعه گسترده شخصیت از طریق بداههپردازی مشهور است. چه جهتگیریهای غافلگیرکنندهای در طول تمرینها پدید آمد که بهطور قابلتوجهی به فیلم شکل داد؟
همیشه چنین چیزهایی وجود دارند! این دقیقا هدف اصلی کار است. ابتدا من اطلاعاتی را وارد میکنم، سپس آنچه را در درون خودم میگذرد، منتقل میکنم، و انبوهی از تعاملات شکل میگیرند. وظیفه من تصفیه، سازماندهی، نمایشی کردن و دادن فرم سینمایی به آنهاست! در فیلم اتفاقاتی رخ میدهد که زمان ظهورشان برایم بسیار شگفتانگیز بودند. چندین لحظه در بخش پایانی فیلم وجود دارند، جایی که خانواده برای روز مادر دور هم جمع میشوند و پانسی ناگهان رفتاری بسیار غیرعادی از خود نشان میدهد. این فیلمی نبود که بشود در اتاقی نشست و فیلمنامهاش را نوشت. من درباره لحظهای صحبت میکنم که او همزمان میخندید و گریه میکرد. هیچچیز غافلگیرکنندهتر از آن نبود. این صحنه بهطور طبیعی از دل این کاوش بیرون آمد. البته چنین اتفاقاتی همیشه رخ میدهند. برای درک کار من، باید به نحوه خلق نقاشی، نوشتن رمان، نمایشنامه، شعر، ساخت مجسمه، موسیقی و غیره فکر کنید. همه اینها بخشی از فرآیند خلاقیت هستند.
میتوانید درباره نقش فضای خانه در این فیلم صحبت کنید؟ خانه پانسی تقریبا شبیه اتاقِ یک هتل، استریل است.
این فضا دقیقا همان فضایی است که باید میبود. این زن وسواس بهداشت دارد. او از گلها، پرندگان، روباهها و درواقع هر چیزی که نفس میکشد یا میتواند کثیفی ایجاد کند، هراس دارد. او دائما در حال تمیز کردن است. وقتی با سوزی دیویس ، طراح صحنه که فیلمهای باربی و مجمع کاردینالها را در کارنامه دارد و این نشان از تنوع کاری اوست، همکاری کردیم، کاملا مشخص شد که خانه باید استریل باشد. او نمیخواهد وسایل زیادی داشته باشد چون نمیخواهد مجبور به تمیز کردن آنها باشد. مریان پیشنهاد فرش سفید را داد و سوزی مخالفت کرد و گفت «کثیف میشود!» مریان پاسخ داد، «نه در خانه پانسی!» او مدام آن را تمیز خواهد کرد! ما اتاق را اینطور طراحی کردیم چون این محیط واقعی او بود! در مقابل، وقتی به آپارتمان شانتل (میشل آستین) با دخترانش میروید، پر از زندگی، گلها، گیاهان و همهجور چیز است! محیطی دلپذیرتر است.
من عاشق این سکانس هستم، وقتی که پانسی با خجالت از فروشگاه بیرون میدود چون ممکن است مدیر در بحث پیروز شود، ذهنیت شما در این مورد چه بود؟
ما این سکانس را مثل همیشه بهتدریج ساختیم. این صحنه کاملا بداههپردازی بود و من آن را مدیون بازیگران فوقالعاده با استعدادمان هستم. آلیس بیلی جانسون اجرای فوقالعادهای ارائه داد. ما آن روز صحنه را با هم ساختیم، وقتی مشخص شد که او میخواهد با مدیر صحبت کند، متوجه شدیم که او نمیخواهد این رویارویی اتفاق بیفتد پس فرار میکند! به همین سادگی.
هرچقدر هم که ساده باشد، لحظه بسیار قدرتمندی است.
بله! موضوع همین است. بله، سهم آلیس بیلی جانسون بهعنوان زن جوان درخشان است، اما نکته اصلی که ما به این صحنه میآوریم، عمقی است که در شخصیت پانسی کشف کردهایم. کلیت سه بعدی از اینکه او کیست. دغدغهها، وسواسها، درد، آزردگی و پرخاشگری او با ما به این سکانس میآید. این احساسات همان چیزهایی هستند که آن را تأثیرگذار میکنند.
صحنه پرتنشی از پانسی در مطب دندانپزشک وجود دارد. چه چیزی باعث شد این موقعیت خاص را برای کاوش شخصیت او انتخاب کنید؟
وقتی داشتم از بازیگران تست میگرفتم، خیلی قبل از همهگیری کرونا، یک بازیگر بسیار با استعداد آمد و گفت: «راستی، من علاوه بر بازیگری، دندانپزشک هم هستم!» با خودم فکر کردم: «هوم... جالبه!» او در فیلم درخشان است. میتوانست همه کارهایی را که باید انجام میداد، خیلی طبیعی انجام دهد. این ایده را داشتم که او باید به پزشک هم مراجعه کند. آن دکتر هم اجرای عالی دارد. یک بازیگر جوان با استعداد دیگر که چند بار با او کار کردهام و خیلی باهوش است. پانسی یک فرد به شدت خودبیمارانگار است. ایده رفتن به دکتر یا دندانپزشک برای معاینه جالب بود. البته او دندانپزشک و پزشک را اذیت میکند و چیزی یاد نمیگیرد، چون خیلی سرگرم پرخاشگری است.
دوست دارم درباره این صحنه که آنها به سر مزار میروند صحبت کنیم، یک لحظه فوقالعاده قدرتمند دیگر، چطور این صحنه شکل گرفت؟
این صحنه اجتنابناپذیر بود. لازم و مهم بود که رابطه او با مادر مرحومش پرل توضیح داده شود. اگرچه هیچ بازیگری نقش او را بازی نکرد، ما او را در گفتوگوها زنده کردیم. او در پویایی رابطه بین این سه نفر بسیار مهم بود. رفتن به سر مزار مادر در روز مادر یک رسم است، پس بهنظر کار طبیعی میآمد. اگرچه برخی درباره این فیلم گفتهاند که هیچ توضیح یا راهحلی ارائه نمیدهد، که البته اشتباه هم است، شاید در یک سطح درست باشد، اما کاملا درست نیست. از نظر دراماتیک، وقتی به آن صحنه میرسید، چیزهای زیادی یاد میگیرید و میبینید که پانسی چیزی درباره خودش را آشکار میکند که تا آن لحظه نکرده بود! این ویژگی کارکرد آن بود و دلیل جایگاه آن در فیلم است. کاری که باید میکردیم این بود که صحنه را بسازیم و بعد وقتی به آنجا رسیدیم باید مثل همیشه آن را محقق میکردیم. دلیل اینکه در پایان آن صحنه مراسم تشییع موتورسواران وجود دارد این است که پسرم، که او هم فیلمساز است، فیلمی ساخته به نام سو دلانگیز که در آمریکا اکران نشده است. درباره زن میانسالی است که به تشییع جنازه یک موتورسوار میرود و رابطهای را شروع میکند که درنهایت شکست میخورد. پس بهعنوان ادای احترام به پسرم، من آن تشییع جنازه را در پایان صحنه گذاشتم، و فکر میکنم واقعا هم خوب از آب درآمد!
در نزدیکی پایان فیلم، نماهای نزدیک (کلوزآپهای) خاص قدرتمندی وجود دارند. چطور تصمیم میگیرید چه زمانی از این لحظات فُرمالتر سینمایی در سبک ناتورالیستی خود استفاده کنید؟
ما از دوربین برای خدمت به آنچه در حال رخ دادن است استفاده میکنیم. من پیشفرض این سوال را رد میکنم. من سبک ناتورالیستی معمولی نمیبینم. با احترام، فکر میکنم این مزخرف است. در سراسر این فیلم، یا هر فیلم دیگرِ من، دوربین کاری را که باید انجام میدهد، چه نزدیک باشد چه نباشد. این سؤالی است که شایسته پاسخ نیست.
متوجه شدم. صحنه گردهمایی خانواده که با حضور پانسی تنش زیادی ایجاد میشود، چگونه این سکانس را ساختید و طراحی کردید؟
این مورد یکی از آن مواردی است که من توضیح نمیدهم و معمولا اجازه میدهم تماشاگر دربارهاش فکر کند. بهخصوص در لحظهای که کرتلی (دیوید وبر) پاسخ نمیدهد، مشخص است که او با مادرش مسئلهای دارد که نمیخواهد دربارهاش صحبت کند. در آن لحظه متوجه میشوید که او مشکلات ارتباطی دیگری هم دارد، که فقط با پانسی نیست.
بهطور کلی وقتی به صحنه نگاه میکنیم، این سکانس هم لحظه اجتنابناپذیر دیگری است. قبل از رسیدن به این صحنه ما کارمان را کرده بودیم. سالها آمادهسازی و بحث کرده بودیم. به آپارتمان رفتیم و بداههپردازی کردیم و سپس از طریق تمرین چیزی بسیار دقیق از آن بیرون آوردیم. فکر نمیکنم موضوع رمزآلودی برای توضیح دادن وجود داشته باشد. آنها برای جشن گرفتن دور هم جمع میشوند و البته قرار نیست که واقعا اتفاق بیفتد. این سکانس صرفا ادامه این حباب است که قبلا در قبرستان ترکیده است. درواقع صحنه قبرستان و دورهمی در آپارتمان یک سکانس بزرگ هستند. همانطور که الان اینگونه است، وضعیت پانسی از قبرستان تا پایان فیلم یکسان باقی میماند.
جملهای که برای من و بسیاری از بینندگان فیلم برجسته بود، وقتی بود که شانتل (میشل آستین) به پانسی میگوید: «من تو را درک نمیکنم، اما دوستت دارم.» میتوانید درباره چگونگی شکلگیری این جمله صحبت کنید؟
چه کسی این تجربه را نداشته است؟ او پانسی را بسیار سخت، گیج و درمانده مییابد اما دوستش دارد! او خواهرش است! تماشاگران میتوانند با این حس همذاتپنداری کنند چون این احساس را میشناسند.
منبع: Hammer to Nail