فیلمنامه‌ای در دو پرده

تحلیل ساختاری فقدان پرده سوم در روایت فیلمنامه «بازی را بکش»

  • نویسنده : محمد قربانی
  • مترجم :
  • تعداد بازدید: 48

در ساختار فیلمنامه، نقاط کلیدی مانند حادثه‌ محرک، نقطه‌ عطف اول، نقطه‌ میانی و نقطه عطف دوم، تنها زمانی کارکردی مؤثر خواهند داشت که در نسبت مستقیم با لحظه‌های بحران و اوج قرار بگیرند. این لحظات نهایی، انتخاب‌های شخصیت را دراماتیزه می‌کنند و به نقاط مورد اشاره معنا می‌بخشند. مسئله این یادداشت بررسی چگونگی بی‌کارکرد ماندن نقاط اساسی در ساختار فیلمنامه بازی را بکش به دنبال عدم تمهید مناسب نقاط بحران و اوج است.

تماشاگر از حادثه محرک به نقطه اوج پرده سوم نگاه می‌کند و با توجه به آن، بحران نهایی و نقطه اوج را حدس می‌زند. شخصیت اصلی - موسی - در بازی را بکش که مربی فوتبال و بازیکن سابق است، پس از مرگ برادرش در زمین بازی، به دنبال زوایای پنهان حادثه می‌گردد. تماشاگر اولین پیش‌بینی‌هایش را بر اساس این حادثه بنا می‌کند. شخصیت موسی نیز به واسطه همین حادثه محرک وارد ماجرا می‌شود و کم‌کم پی به ابعاد پنهان مرگ برادرش و هم‌چنین فساد ریشه‌دار در فوتبال می‌برد. تماشاگر با توجه به این حادثه محرک که موسی را وارد مسیر جست‌وجو می‌کند، بحران و اوج را حول کشمکش موسی و عوامل مرگ برادرش متصور می‌شود. انگیزه‌های موسی و هم‌چنین سماجتش در انتقام گرفتن از مسببین مرگ برادرش، باید در شرایط بحرانی و نقطه اوج به بالاترین حد مواجهه موسی با عوامل مرگ برادرش برسد.

پس از حادثه محرک، شخصیت به واسطه کنش‌گری در نقطه عطف اول، از آستانه می‌گذرد و وارد جهانی جدید می‌شود. نقطه عطف اول راهی را ترسیم می‌کند که بحران در پایان آن می‌نشیند. شخصیت در نقطه عطف اول تصمیمی می‌گیرد که در اوج به چالش کشیده می‌شود. در بازی را بکش جست‌وجو و کنش‌گری موسی ادامه می‌یابد تا جایی‌که او پی به ماجرای شرط‌بندی می‌برد. موسی وارد گعده‌های شرط‌بندی می‌شود و پس از کتک‌کاری با آن‌ها، بیش از پیش توجه نیروهای متخاصم را به خود جلب می‌کند. این نقطه، نقطه غیرقابل‌بازگشت است. حالا بحران نهایی بیش از پیش قابل حدس می‌شود و عواملی که موسی باید در نقطه اوج به مصاف آن‌ها برود، متعیّن می‌شوند.

موسی در نقطه میانی به اوج آگاهی می‌رسد. نقطه میانی شخصیت را به سوی بحران سوق می‌دهد. معمولا آن‌چه در نقطه میانی برملا می‌شود، بحران را تدارک می‌بیند و بن‌بست نهایی را رقم می‌زند. موسی از بازیکنی که خطای او روی برادر موسی موجب مرگ او شده است اعتراف می‌گیرد و متوجه می‌شود برادرش در ماجرای شرط‌بندی دست داشته است. موسی که به پاک‌دستی برادرش ایمان داشته و او را ثمره عمر و دست‌پرورده خود می‌داند، پس از این آگاهی دچار فروپاشی می‌شود. او حالا بیش از همیشه به عمق فساد در فوتبال پی می‌برد و جدی‌تر دست به کنش‌گری در برابر فساد می‌زند. وضعیت جدید موسی نویددهنده بحران نهایی او است. تماشاگر حدس می‌زند که پس از این موسی با تمام قوا علیه فساد اقدام خواهد کرد و به این ترتیب لحظه بحرانی - یعنی لحظه به حداکثر رسیدن فشارها و تنگ شدن حلقه محاصره توسط عوامل فساد علیه موسی - را قطعی می‌داند. پس از این‌که موسی متوجه می‌شود برادر نامزدش از ماجرای شرط‌بندی مطلع است، ماجرا ابعاد دیگری نیز پیدا می‌کند. حالا عشق موسی به نامزدش نیز در گرو انتخاب موسی قرار می‌گیرد. تماشاگر نیز بیش از پیش انتظار بحران و اوج را می‌کشد و احتمال می‌دهد که انتخاب موسی در وضعیت بحرانی انتهایی، ابعاد عاطفی نیز داشته باشد.

پس از این موسی در نقطه عطف دوم به عنوان سرمربی تیم بزرگ‌سالان منصوب می‌شود. در نقطه عطف دوم یک پیروزی شکننده یا یک شکست موقتی، حرکت رو به جلو قهرمان تا نقطه بحران و بعد اوج را تسریع می‌کند. نقطه عطف دوم ضربه نهایی است که شخصیت را به سمت بحران سوق می‌دهد و او را وامی‌دارد تا در اوج، شدیدترین کنش خود را علیه  نیروهای متخاصم انجام دهد. لحظه بحرانی موسی می‌بایست به صورت یک دوراهی مشخص ترسیم می‌شد: موسی یا باید سرمربی‌گری را به عنوان حق‌السکوت بپذیرد و از خون برادرش بگذرد یا با ادامه دادن مبارزه، تا آستانه از دست دادن همه چیزش - از سرمربی‌گری گرفته تا نامزد و حتی جانش - پیش برود. اما ناگهان پس از چند جلسه تمرین دادن تیم بزرگ‌سالان و صحنه نمادین فوتبال بازی کردن موسی در گل و لجن، تماشاگر با جنازه موسی در نقطه‌ای پرت مواجه می‌شود. صحنه پایانی آن‌قدر ناکافی است که به‌نظر می‌رسد پرده سوم از فیلمنامه بریده شده است. درواقع مواجهه با جنازه موسی نه به‌عنوان نقطه اوج، بلکه به‌عنوان پیامد آن به‌نظر می‌رسد.

آن‌چه فیلمنامه بازی را بکش را دچار اختلال ساختاری کرده، نه ضعف در طراحی نقاط آغازین، بلکه حذف لحظات نهایی‌ است که تمام آن نقاط را به کار می‌گیرند، توجیه می‌کنند و به سرانجام می‌رسانند. حادثه محرک اگرچه انگیزه موسی را شکل می‌دهد، اما بدون لحظه‌ای که در آن موسی از تمام آن‌چه برایش مهم است دست بکشد یا آن را حفظ کند، فاقد آن تلنگر اخلاقی و هیجانی می‌شود که بحران باید آن را تأمین کند. عطف اول، با ورود موسی به فضای مخوف و غیراخلاقی شرط‌بندی، فقط مسیری را باز می‌کند که در غیاب بحران به بی‌راهه ختم می‌شود. نقطه میانی به‌جای آن‌که موسی را به انتخابی رنج‌آور و فداکارانه سوق دهد، تنها به سکوت و حذف ناگهانی شخصیت منجر می‌شود و سرانجام، عطف دوم که به درستی با یک پیروزی موقتی تمهید شده، در نبود نقطه بحران هرگز به اوج و چالش دراماتیک نهایی نمی‌رسد در چنین شرایطی، حذف پرده سوم نه تنها به معنای نبود پایان، بلکه به معنای لغو تمام مسیر طی‌شده است.

مرجع مقاله