شاید همه ما مقصریم

گفت‌وگو با استیون گراهام بازیگر و یکی از نویسندگان سریال نوجوانی

  • نویسنده : سم بریجر
  • مترجم : ارغوان اشتری
  • تعداد بازدید: 45

مینی سریال نوجوانی محصول نتفلیکس، داستان دلهره‌آور پسری ۱۳ ساله به نام جیمی است که به جرم قتل یکی از دختران هم‌کلاسی‌اش دستگیر می‌شود. اگرچه این سریال غیرواقعی است، استیون گراهام، که از نویسندگان سریال است و هم‌چنین در نقش پدر جیمی، ادی، بازی می‌کند، می‌گوید در داستان از جنایات مشابهی که در سال‌های اخیر در بریتانیا رخ داده، الهام گرفته است.

گراهام می‌گوید: «من مقاله‌ای در روزنامه درباره پسر جوانی خواندم که دختر جوانی را با چاقو کشته بود. و... از آن‌چه می‌خواندم، حیرت‌زده شده بودم. سپس، حدود سه یا چهار ماه بعد، خبری دیگر منتشر شد... درباره پسر جوانی که دختر جوانی را با چاقو به قتل رسانده بود، و این حادثه به لحاظ جغرافیایی در نقطه مقابل منطقه حادثه اول  اتفاق افتاده بود.»

گراهام توضیح می‌دهد واکنش اولیه‌اش سرزنش والدین پسرها بود، اما بعد ‎کم‌کم دیدگاهش تغییرکرد: «همان‌طور که همه ما می‌دانیم، نوجوانی دوران بسیار دشواری است. شما از جنبه‌های مختلف جسمی، ذهنی و حتی روحی در سطح بزرگ‌تری، مسائل زیادی را پشت سر می‌گذارید. سؤال اصلی من این بود که چرا: چرا چنین  اتفاقی می‌افتد؟»

همان‌طور که نوجوانی نشان می‌دهد، هیچ پاسخ آسانی برای این سؤال وجود ندارد. این سریال تصویری از نوجوانان سرگردان در مدارس پرهرج و مرج را به تصویر می‌کشد که در آن‌ها قلدری رواج دارد. اگرچه پدر و مادر جیمی خوش‌نیت هستند، اما از میزان تأثیر رسانه‌های اجتماعی، فرهنگ اینترنت و مردانگی مسموم بر پسرشان آگاهی ندارند.

گراهام می‌‌گوید: «جمله فوق‌العاد‌ه‌ای هست که می‌گوید برای بزرگ کردن یک کودک به کمک یک روستا نیاز است. و در این نوع پیچیدگی‌ها و اتفاق‌ها... انگار همه ما مسئولیم. وقتی کودک در اتاقش را در طول روز  می‌بندد، وقتی در دوران کودکیِ من و شما، ما به بقیه دنیا [از طریق اینترنت] دسترسی نداشتیم و نمی‌توانستیم به طور چشم‌گیری تحت‌ تأثیر دیگران و نظریه‌ها و فرآیندهای فکری‌شان قرار بگیریم؛ این نکاتی بود که واقعا می‌خواستیم در سریال بررسی کنیم.»

درباره فرآیند ضبط هر یک از چهار قسمت سریال در یک برداشت بلند

ما سه هفته برای فیلم‌برداری هر اپیزود وقت داشتیم، اما کاری که در این چارچوب زمانی انجام می‌دادیم این بود که در هفته اول فیلمنامه را تمرین می‌کردیم و طوری آن را مرور می‌کردیم که انگار قرار است یک نمایش اجرا کنیم. بنابراین در موقعیت زیبایی قرار گرفته بودیم، می‌توانستیم دیالوگ‌ها را تغییر دهیم، می‌توانستیم با آن‌چه که در محیط اتفاق می‌افتاد، هماهنگ شویم. من و [نویسنده همکارم] جک [تورن] پسرهای ۱۴ ساله نیستیم، اما می‌توانستیم از اون [کوپر، بازیگر نقش جیمی] بپرسیم که در این موقعیت‌های خاص چه واکنشی داشت و چه می‌گفت. امکانش را داشتیم از زبان اصیل واقعی(یک نوجوان) استفاده کنیم. اما موهبتی داشتیم، زیرا می‌توانستیم هر دو مدیوم سینما و تئاتر را با هم ترکیب کنیم. پس آن خودانگیختگی را در حس ‎‌و حال و شور و نشاط تئاتر زنده نگه داشتیم. اما قابلیت‌های فنی و ظرافت‌ها و واقع‌گرایی بازیگری سینما و تلویزیون را هم در کنارش داشتیم.سپس هفته دوم با همه عوامل کار کردیم. [و] به بررسی مسیر کاری که قرار است انجام دهیم، جاهایی که قرار است برویم و نحوه رسیدن به آن لوکیشن‌ها پرداختیم. در  بخش صدا، هم‌کاران می‌توانستند میکروفون‌ها را در لوکیشن‌ها کار بگذارند، بنابراین ما واقعا و واقعا با دقت بارها و بارها حرکات خود را مرور می‌کردیم و هفته سوم زمانی بود که فیلم‌برداری شروع می‌شد. بنابراین روزی دو برداشت می‌گرفتیم، امیدوار بودیم حداقل با ۱۰ برداشت کار را جمع کنیم. در قسمت اول، برداشتی که می‌بینید برداشت دوم است. برای قسمت دوم، برداشت چهاردهم است.

درباره صحنه احساسی پایانی که ادی روی تخت پسرش به هق هق می‌افتد

سکانس پایانی، در آن قسمت، آخرین برداشت بود. برداشت شانزدهم. و دقیقا آخرین روز فیلم‌برداری بود. بنابراین، فرزندانم، گریس، دخترم و هم آلفی آن‌جا بودند و [همسرم] هانا والترز هم آن روز آمده بود. و برای آخرین برداشت، وقتی وارد اتاق خواب شدم، اصلا نمی‌دانستم که زن و فرزندانم چه تمهیدی اندیشیده‌اند. راستش را بخواهید، نمی‌دانستم و ۱۵ بار به آن اتاق خواب رفته بودم و ۱۵  بار اپیزود آخر را فیلم‌برداری کرده بودیم، بنابراین تقریبا می‌دانستم که قرار است چه کار کنم. اما کاری که بچه‌های من و هانا برای برداشت شانزدهم انجام داده بودند این بود که، عکس‌های من و خودشان را روی دیوار چسبانده بودند و نوشته بودند: «ما به تو افتخار می‌کنیم، پدر. ما تو را خیلی دوست داریم.» و بدیهی است که می‌توانید تصور کنید با دیدن آن عکس‌ها چه حالی شدم، من به شما گفته‌ام که آدم خیلی احساساتی هستم، اشکم در مَشکِم است. و زدم زیر گریه. و وقتی آن صحنه خاص را تمام کردم، آن‌ها مرا بغل کردند و مدتی رهایم نمی‌کردند. و من واقعا بعد از آن سکانس مدت زیادی گریه کردم. اما بعد از آن صحنه پایانی، وقتی فیلم‌برداری تمام شد، همه ما سر صحنه گریه کردیم.

در مورد نمایش زندگی خانوادگی خوب ِجیمی

می‌خواستم [پدر جیمی] بیشتر شبیه آن نوع مردهایی باشد که با آن‌ها بزرگ شده‌ام، مثل عموهایم و پدر دوستانم و از این قبیل مردانی که زیبا، فوق‌العاده، و سخت‌کوش بودند و مثلا ساعت ۶، ۷ صبح سر کار می‌رفتند و تا ساعت ۶، ۷، ۸ شب به خانه برنمی‌گشتند. منطقه‌ای که آن‌ها زندگی می‌کنند، واقعا یک مجتمع مسکونی زیباست. این خانه از طبقه مرفه جامعه فاصله زیادی دارد و خانه متعلق به طبقه کارگر در یک منطقه واقعا خوب است. بنابراین می‌خواستم روی این واقعیت تمرکز کنم که آن‌ها از یک خانه خوب می‌آیند و عشق زیادی در آن خانه وجود دارد. پدر و مادر در درجه اول بهترین رفاه را برای فرزندانشان فراهم کرده‌اند و خواهر جیمی دانش‌آموز ممتاز است. او واقعا یک دانش‌آموز وظیفه‌شناس و سخت‌کوش است. ما داستان را از دریچه نگاه خانواده‌ای که مجرم هستند دنبال می‌کنیم که نامتعارف است. معمولا، همان‌طور که می‌توانید تصور کنید، همیشه داستان‌ها طرفِ قربانی است که درستش هم همین است. در درام‌های رایج، این چیزی است که ما می‌بینیم. اما کاری که من می‌خواستم در داستان انجام دهم این بود که احتمال این‌که انگشت اتهام را به سمت شخصیتی نشانه بگیرم و بگویم «خب، دلیلش این است.» را از بین ببرم.

درباره بازی در نقش پدری با روحیه مردانه که خیلی مهربان نیست

ادی بعد از این‌که متوجه می‌شود پسرش چه کاری انجام داده، درد زیادی را در درونش حس می‌کند. چیزی که می‌خواستم در مورد ادی با تلاش به آن برسم، به آن مدل مردان کهن الگوی قدیمی است، کسی که از نسل مردانی می‌آید که خیلی اهل نمایش احساسات و بغل گرفتن فرزندان نیستند. من خیلی خوش‌بختم که دو فرزند زیبا دارم و آن‌ها را در آغوش می‌گیرم و نوازش می‌کنم و هر روز به آن‌ها می‌گویم که دوستشان دارم. اما در نقش ادی می‌خواستم دقیقا نقطه مقابل شخصیت واقعی‌ام را بازی کنم.

 

منبع:NPR

مرجع مقاله