ادعانامه‌ای نگران‌کننده

نگاهی به فیلمنامه سریال «نوجوانی»

  • نویسنده : creativescreenwriting
  • مترجم : اردوان وزیری
  • تعداد بازدید: 42

سریال نوجوانی ادعانامه‌ای نگران‌کننده و به‌موقع راجع ‌به فرهنگ اینسل مردان نوجوان، قلدری، زورگویی و رسانه‌های اجتماعی است.

یک مجموعه تلویزیونی درباره پسربچه‌ای سیزده ساله، خجالتی و بی‌دست‌وپا به نام جِیمی میلر(با بازی اوون کوپر) که تقریبا همیشه آنلاین است و متهم به قتل کِیتی هم‌کلاسی دختر خود شده که او را از نظر جسمی تحقیر می‌کند می‌تواند به اَشکال آشنایی روایت شود. چنین سریالی می‌تواند داستانی درباره خانواده‌های از هم پاشیده‌ تحت‌تأثیر مواد مخدر، مشکلات سلامت روانی و جنایت باشد. اما این‌طور نیست. خانواده میلر تقریبا از هر جهت خانواده‌ای متوسط است که همین موضوع نوجوانی را آزاردهنده‌تر می‌کند. روایت عادلانه و بی‌طرف داستان خانواده میلر که فقط در یک برداشت بدون کات گرفته شده بر ماهیت تکان‌دهنده نوجوانی می‌افزاید. این سریال برای این‌که پیام تأثیرگذارش را به شکلی عمیق منتقل کند به مفاهیم صریح و ضمنی متکی است. در این‌جا هیچ مسابقه جیغ‌زدنی وجود ندارد. این مجموعه از وقایع متعددی در بریتانیا الهام گرفته که طی آن‌ها چند دختر نوجوان توسط مردان جوانی که تحت فشارهای شدیدی از سوی آن‌ها قرار گرفته بودند با چاقو ضرب و شتم شدند. داستان این سریال شبیه اقدامات خشونت‌باری است که نوجوان‌ها برای ورود، پذیرش یا تثبیت جایگاه خود در دارودسته‌های تبهکاری انجام می‌دهند. ادی میلر(استفان گراهام) پدر جیمی و «فرد مسئول» طی مراحل قانونی، بازرس باسکامب(اشلی والترز) مسئول این پرونده، بریونی آریستون(ارین دوهرتی) روان‌شناس بالینی تحقیقات جنایی و مسئول رسیدگی به جیمی است. آماندا(کریستین ترمرکو) مادر جیمی است که تقلا می‌کند همه این‌ مسائل را بفهمد. ادی محصول نوع تربیت خودش است. او مطمئنا نان‌آور خانواده میلر، اما فاقد جعبه ابزار عاطفی و احساسی برای ارتباط درست با جیمی است. این حادثه تقریبا به یک اندازه برای او و جیمی تروماتیک است. جیمی برای این‌که متوجه شود چه‌کار کرده و چه اتفاقی برایش رخ می‌دهد بسیار جوان و بهت‌زده است. روایت این داستان در یک برداشت به ما اطمینان می دهد که هیچ آرامشی وجود ندارد. نوجوانی طی فقط چهار قسمت حواس و توجه ما را به خود جلب می‌کند و زیر سیطره خود می‌گیرد.

این اتفاق می‌تواند در محله و همسایه‌گی ما رخ دهد

این سریال تلویزیونی که توسط استفن گراهام (نقطه جوش) و جک تورن (عجیب) ساخته شده است، یک اثر جنجالی و تحریک‌کننده نیست که به حاشیه‌های جامعه بپردازد و افرادی را که به‌عنوان کسانی که بر ما تأثیر مستقیم ندارند یا صحبت درباره آن‌ها خیلی ناراحت‌کننده است نادیده بگیرد. نوجوانی تاریک‌ترین جنبه‌های برخی جوامع آنلاین را به تصویر می‌کشد و تأثیر مخرّب آن‌ها بر پسران جوان و کم‌سن‌وسال و حساسی را که در زندگی به دنبال مسیر خود و راهنمایی هستند کشف و کاوش می‌کند. جیمی می‌تواند نمایان‌گر هر پسربچه نوجوانی در هر مدرسه‌ای باشد که منزوی، مغشوش و سردرگم است و به‌تدریج به زن‌ستیزی تن می‌دهد. گراهام می‌پرسد :این روزها چه چیزی برای مردان جوان ما رخ می‌دهد، آن‌ها با چه فشارهایی از طرف هم‌سن‌وسال‌های خود، اینترنت و رسانه‌های اجتماعی مواجه هستند؟ نوجوانی بسیار فراتر از یک روند پلیسی دقیق و واقعی است که تلاش می‌کند افراد شرور را دستگیر کند و آن‌ها را به زندان بیندازد. این سریال بیش‌تر مثل یک روند درمانی روان‌شناسانه درباره این است که چرا مردها جذب چنین دیدگاه‌های رادیکالی می‌شوند.

هدف نوجوانی

تیم گراهام و تورن که هر دو پدر هستند تحقیق درباره این سریال را با حسی از عزم و اراده و در عین حال نگرانی انجام دادند. این یک غور و تفحص عمیق در برخی از بزرگ‌ترین و مهم‌ترین مسائل زمانه ما بود، مشکلات بالقوه ناامیدکننده‌ای که رسانه‌های اجتماعی، قلدری آن‌لاین (که جیمی در معرض آن قرار می‌گیرد) و قطع ارتباط بین فرزندان و والدینی که دیگر قادر به درک «جهان» آن‌ها نیستند مهم‌ترین‌شان به شمار می‌رود. این مجموعه به قلب جوامع مضر آنلاین نفوذ می‌کند، جوامعی که برای کم‌رنگ کردن یا زدودن ارزش‌های انسانی به آسیب‌پذیری‌ها متکی هستند و حسی معیوب و منحرف از هدف جمعی به آنان ارائه می‌کند. برای خالقان این مجموعه، ستاره اصلی نوجوانی، روایت خشم افسارگسیخته و بیگانه‌ شدن مردان جوان و تبدیل آن به چشم‌اندازی بی‌رحم و شدید و اغلب کورکننده بود. رسانه‌های اجتماعی مردان جوان ما را به حاشیه می‌رانند و آن‌ها را منزوی می‌کنند. دلایلی برای تنفر به آن‌ها می‌دهند و موعظه می‌کنند که فریب و  آزار دختران راه تفوق و برتری بر آن‌هاست. اگر دختری یک پسر را پس بزند و نادیده بگیرد این تقصیر دختر است و باید تاوان آن را بپردازد. مخاطبان نوجوانی مستحق برخی توضیحات درباره چرایی همه این‌ها هستند. برای شروع، جک تورن به کتاب گیتا سرنی «فریادهای ناشنیده: چرا کودکان می‌کُشند(مرتکب قتل می‌شوند)» اشاره می‌کند و می‌گوید سریال در حالی تمام می‌شود که به اجرای عدالت اشاره‌ای صورت نمی‌گیرد بلکه تاأثیرات ویران‌گر خانوادگی چنین عملی را به نمایش می‌گذارد. اظهارنظری صریح و به‌شدت صادقانه.

ساختار نوجوانی

وقایع هر یک از چهار قسمت این سریال که در یک بازه زمانی سیزده ماهه می‌گذرد در مکان‌ها و فریم‌های زمانی مختلفی رخ می‌دهد. قسمت اول بر دستگیری دلهره‌آور جیمی و اعضای خانواده‌اش و روند تهاجمی که او در پاسگاه محلی پلیس پشت سر می‌گذارد متمرکز است. قسمت دوم وقایع بعد از این جنایت را در فضای پرهرج‌ومرج مدرسه پی می‌گیرد، جایی‌که دانش‌آموزان و معلم‌ها جیمی و کیتی را می‌شناسند و هنوز در شوک این قتل به سر می‌برند. قسمت سوم چندین ماه بعد و بین جیمی و یک روان‌شناس کودک می‌گذرد که برای ارزیابی وضعیت سلامت روانی او به منظور حضور در دادگاه اعزام شده است. این اپیزود دو بخشی در اتاق دربسته و وهم‌آلود مصاحبه در مؤسسه بزه‌کاران جوان می‌گذرد. پس‌زمینه تئاتری ترون برای نمایش گفت‌وگوهایی که از غنای کلامی برجسته‌ای برخوردار هستند بسیار خوب عمل می‌کند. قسمت چهارم، سیزده ماه بعد از دستگیری اولیه و درحالی‌که جیمی هنوز به‌خاطر قتل در بازداشت به‌سر می‌برد به خانه خانواده میلر در حومه شهر برمی‌گردد. این اپیزود بر خانواده میلر و قربانیان جنایت متمرکز است و ما شاهد دست‌وپنجه نرم‌کردن ادی و ماندا با غم و خشم‌شان هستیم که سؤال‌های بی‌رحمانه‌ای از خودشان می‌پرسند که هیچ پدر و مادری نمی‌خواهد آن‌ها را بپرسد؛ آیا در رفتار پسرشان مشارکت دارند و در آن دخیل هستند؟ هیچ نتیجه‌گیری مشخصی در پایان این مجموعه وجود ندارد و ما پی نمی‌بریم که آیا عدالت اجرا شده یا نه. نوجوانی به جای ارائه یک مسیر رو به جلو به افکار و عواطفی که همواره زنده هستند و دوام دارند متکی است. پایان باز و عدم نتیجه‌گیری در داستان‌گویی یک اِشکال نیست بلکه یک ویژگی است. نوجوانی آینه‌ای رو به جامعه می‌گیرد و این وظیفه ما است که تصمیم بگیریم چگونه باید به این بیماری‌های چندوجهی اجتماعی بپردازیم و با آن‌ها روبه‌رو شویم. هدف نوجوانی ملامت نیست. آدم‌ها براساس دانش و تجربه شخصی خود عمل می‌کنند. هیچ بَرَنده‌ای وجود ندارد. هدف این مجموعه افزایش آگاهی و هوشیاری و برانگیختن مباحث دشوار است.

 

منبع: creativescreenwriting

مرجع مقاله