چه کسی مقصر است؟

بررسی رابطه میان شخصیت‌های پدر و پسر در فیلمنامه‌ «نوجوانی»

  • نویسنده : محمد قربانی
  • مترجم :
  • تعداد بازدید: 32

روابط میان شخصیت‌ها نه تنها موتور محرک روایت است، بلکه کنش‌های آن‌ها را نیز توجیه می‌کند. شخصیت‌ها نه در خلأ، بلکه در شبکه‌ای از روابط احساسی، روانی و اجتماعی دست به انتخاب می‌زنند و در همین شبکه روابط است که اعمال شخصیت‌ها معنا می‌یابد. بنابراین، هرچه روابط میان شخصیت‌ها در فیلمنامه صریح‌تر و منسجم‌تر ترسیم شود، مضمون داستان نیز با دقت بیش‌تری منتقل خواهد شد. این یادداشت با در نظر گرفتن نکته ذکر شده، به بررسی روابط در فیلمنامه نوجوانی می‌پردازد.

نوجوانی با بازداشت پسری سیزده‌ساله به نام جیمی به اتهام قتل آغاز می‌شود. از همان ابتدا فیلمنامه سرنخ‌هایی برای تمرکز بر رابطه پدر و پسر ارائه می‌دهد. نخستین دیالوگ کلیدی از زبان اشلی -کارآگاه- به گوش می‌رسد: «یه پرونده مشابه داشتم که مدت‌ها طول کشید تا بفهمیم پدره با پسرش چه کارهایی می‌کرده.» همین جمله بذر کنجکاوی تماشاگر نسبت به پدر را می‌کارد و توجه او را به سمت رابطه جیمی و پدرش معطوف می‌کند. سرنخ‌های دیگری هم این حس را تقویت می‌کنند: هیکل تنومند و چهره خشن پدر، لحن محکم او و روگرداندن جیمی از پدرش وقتی اتهام را رد می‌کند. اما در کنار این نشانه‌های تنش، مواردی نیز وجود دارند که رابطه پدر و پسر را متعادل و حتی صمیمی نشان می‌دهند. جیمی پدرش را به‌عنوان والد مورد اعتماد در بازجویی انتخاب می‌کند و وقتی هنگام دستگیری از شدت ترس خود را خیس می‌کند، پدر را صدا می‌زند. همین تضاد، حس ابهام و کنجکاوی مخاطب را افزایش می‌دهد. در پایان قسمت اول، با پخش ویدیوی دوربین مداربسته که لحظه قتل را نشان می‌دهد، سؤال «چه کسی قاتل است» کنار می‌رود و مسئله اصلی، چراییِ قتل و نقش روابط در آن می‌شود.

با این حال، فیلمنامه قسمت دوم، مسیری خلاف انتظاراتی را پیش می‌گیرد که خود در تماشاگر ایجاد کرده است. به این ترتیب که به جای ورود به لایه‌های روانی و خانوادگی جیمی، روایت از خانواده فاصله می‌گیرد و به مدرسه جیمی می‌پردازد. جایی ‌که قرار است بی‌توجه به ضرورت درام و به بهانه جست‌جوی کارآگاهان به دنبال آلت قتل، وضعیت مدارس انگلستان تصویر شود. در قسمت سوم، تمرکز به جیمی بازمی‌گردد اما نه در دل یک موقعیت دراماتیک بلکه در قالب یک گفت‌وگوی طولانی و تخت میان او و روان‌‎شناس. بیش از یک ساعت از زمان فیلم به گفت‌وگویی اختصاص می‌یابد که تقریبا هیچ خاصیتی ندارد. اطلاعات ارائه ‌شده در این صحنه نیز - مثل تأکید جیمی بر مردانگی پدر، تعریف کردن خاطره‌بازی فوتبال با پدر یا فشار روحی‌ای که از سمت مقتول حس می‌کرده - یا تکراری هستند یا در قسمت چهارم تکرار می‌شوند. دقیقا در همین نقطه است که فیلمنامه به شکلی جدی دچار افت می‌شود و به جای باز کردن لایه‌های پنهان روابط، به تکرار اطلاعات یا طرح مسائل جدید می‌پردازد.

در قسمت چهارم که آخرین فرصت فیلمنامه برای ترسیم روابط خانوادگی است، نویسنده بار دیگر فضاسازی‌هایی برای رمزگشایی از ریشه‌های بزه‌کاری جیمی انجام می‌دهد. قسمت آخر با زیرزمین خانه آغاز می‌شود؛ همان جایی که جیمی در گفت‌وگو با روان‌شناس، آن را محل تخلیه خشونت پدر توصیف کرده بود. به این ترتیب فیلمنامه باز هم در زیرمتن نوید ریشه‌یابی بزه‌کاری جیمی را در خانواده می‌دهد. در آغاز همه‌چیز مرتب به نظر می‌رسد و خانواده قرار است برای جشن گرفتن تولد پدر به گردش بروند. در این حین شعارنویسی چند نوجوان روی ون پدر همه‌چیز را خراب می‌کند. پدر برآشفته می‌شود و به‌نظر می‌رسد بالاخره و با تأخیر زیاد قرار است پرده از روی دیگر او کنار زده شود. اما باز هم رفتار ناهنجاری از پدر دیده نمی‌شود‌. او کاملا بر خشم خود مسلط می‌ماند و حتی در بدترین وضعیتش از به کار بردن کلمات محبت‌آمیز خطاب به دختر و همسرش دریغ نمی‌کند.

او با همه رنج‌هایش سعی می‌کند روز خوبی را برای خانواده‌اش رقم بزند؛ تا جایی که لحظه فروپاشی فرا می‌رسد. جایی که پدر و مادر در اتاقشان خلوت می‌کنند و از کوتاهی در قبال فرزندشان می‌گویند. پدر در این موقعیت بسیار سمپاتیک است. او از خشونت‌های پدرش تعریف می‌کند و می‌گوید که سعی کرده برخلاف او رفتار کند. این لحظه پدر را به ‌شدت انسانی و سمپاتیک جلوه می‌دهد و نه مقصر. اما در آخرین لحظات، پدر به تنهایی وارد اتاق جیمی می‌شود، گریه می‌کند و خطاب به عروسکی که آن را جای پسرش خوابانده می‌گوید: «متأسفم پسرم، باید بهتر می‌بودم». فیلمنامه در پایان می‌خواهد پدر را در جایگاه مقصر قرار دهد، اما به دلیل عدم توفیق در ترسیم دقیق رابطه او با جیمی، به هدفش نمی‌رسد.

فیلمنامه در حالی‌که مخاطب را در طول روایت به تماشای دقیق روابط ترغیب می‌کند و پلیس‌ها و روان‌شناس را به‌عنوان ابزار تحلیل این روابط به کار می‌گیرد، درنهایت نمی‌تواند حرف روشنی بزند. به این ترتیب سؤالات بی‌پاسخ زیادی نزد تماشاگر باقی می‌ماند: آیا پدر به‌خاطر گرایش‌های مردسالارانه‌اش مقصر است؟ آیا کوتاهی والدین در نظارت بر شبکه‌های مجازی عامل انحراف جیمی بوده است؟ یا اصلا نوجوانی قرار بوده بیانیه‌ای علیه فرقه‌گرایی در فضای مجازی باشد؟

نوجوانی با آن که مسئله را به خوبی طرح می‌کند و در لحظاتی بسیار درخشان است، اما به دلیل ناتوانی در ترسیم روابط، موفق نمی‌شود مسئله را واکاوی کند. نوجوانی با طرح موقعیتی پرتنش و چندلایه آغاز می‌کند و موفق می‌شود کنجکاوی تماشاگر را برانگیزد، اما در ادامه با انتخاب‌های روایی پراکنده، انسجام خود را از دست می‌دهد. اگر فیلمنامه تمرکز خود را بر رابطه پدر و پسر حفظ می‌کرد، نوجوانی می‌توانست به اثری ماندگار تبدیل شود.

مرجع مقاله