جای خالی بمب زمانی

بررسی ضرب‌الاجل در ساختار دراماتیک «اسفند»

  • نویسنده : محمد قربانی
  • مترجم :
  • تعداد بازدید: 20

ضرب‌الاجل نقش یک بمب زمانی را در ساختار دراماتیک فیلمنامه ایفا می‌کند و از مهم‌ترین ابزارها برای ایجاد تنش دراماتیک به حساب می‌آید. ضرب‌الاجل نوعی محدودیت زمانی است که شخصیت یا شخصیت‌ها را به کنش وامی‌دارد و اعمال آن‌ها را در چارچوب زمانی مشخصی سامان می‌دهد. کارکردهای ضرب‌الاجل عبارتند از: افزایش کشمکش و اضطرار، هدایت تمرکز مخاطب به سوی هدف خاص شخصیت‌ها، تنظیم ریتم داستان، تحریک کنش‌مندی شخصیت‌ها و افزایش اهمیت تصمیمات شخصیت‌ها در لحظات بحرانی. برای نمونه می‌توان تمهید دقیق ضرب‌الاجل در فیلمنامه انیمیشن کوکو را مثال زد. میگل باید قبل از این‌که راه بازگشتش به جهان زندگان بسته شود، ماجراها را در جهان مردگان حل‌وفصل کند. در ادامه نیز با ضرب‌الاجل‌های دیگر از جمله مسئله محو و فراموش شدن پدربزرگ در صورت عدم موفقیت در مقابله با دشمنان، میگل و هم‌پیمانانش به کنش‌گری و تصمیم‌گیری وادار می‌شوند.

هرچند اسفند به نسبت دیگر فیلمنامه‌های دفاع مقدس این سال‌ها -به ویژه فیلمنامه‌های آثار پرتره شهدا- فیلمنامه بهتری دارد و دارای نقاط قوت زیادی است، اما هدف این یادداشت پرداختن به اصلی‌ترین ضعف فیلمنامه اسفند است؛ یعنی عدم تمهید مناسب ضرب‌الاجل. از همان ابتدا که شخصیت اصلی (علی هاشمی) تصمیم می‌گیرد برای پیش‌بردن اهدافش شیوخ عرب را با نیروهای سپاه متحد کند، جای خالی ضرب‌الاجل در درام حس می‌شود. هاشمی مرتب در دیالوگ با فرماندهان جنگ از ضرورت این اتفاق می‌گوید، اما مشخص نیست این اتحاد باید تا چه زمانی اتفاق بیفتد و ضرورتش در نسبت با آماده‌سازی هور دقیقا چیست. متحد شدن با شیوخ عرب رابطه زمانی دقیقی با عملیات در هور ندارد و مشخص نیست تا چه زمانی هاشمی برای متحد شدن با آن‌ها زمان دارد. به همین دلیل کنش هاشمی در برخورد با شیوخ و واکنش متقابل آن‌ها، تخت و بی‌ارتباط با مسئله اصلی به‌نظر می‌رسد. یعنی فیلمنامه در غیاب ضرب‌الاجل موفق نمی‌شود در مواجهه هاشمی با شیوخ، کشمکش بین دو طرف را تشدید کند و شخصیت را به اضطرار بیندازد. به همین دلیل تصمیم نهایی دو طرف در دل متن معنا نمی‌یابد و جدا از کلیت اثر می‌ایستد.

هاشمی که مأمور عملیاتی سری است، بالاخره در نقطه عطف اول به دلیل فعالیت‌های مشکوکش توسط نیروهای خودی دستگیر می‌شود. این اتفاق نیز از پس یک ضرب‌الاجل نمی‌آید. موقعیت و هدفی پیش از دستگیری هاشمی وجود ندارد که او را به کنشی خطرناک وادارد؛ کنشی که منجر به دستگیری او شود. پس از دستگیری هاشمی به سرعت توسط فرمانده کل سپاه نجات پیدا می‌کند و به فعالیت‌هایش ادامه می‌دهد. بی‌آن‌که جهانی جدید پس از نقطه عطف اول پیش پای او قرار بگیرد. درواقع عطف اول بر هاشمی حادث می‌شود و او نقشی در آن ندارد. درحالی‌که اگر او از پس یک ضرورت زمانی دست به عملی می‌زد که منجر به گیر افتادنش می‌شد، نقطه اول معنادارتر و کنش‌مندانه‌تر به‌نظر می‌رسید.

اشکال دیگر فیلمنامه اسفند، عدم توجیه عملیات در هور است. هرچند نویسنده به خوبی با صحنه‌هایی نظیر قایق کارناوال عروسی در هور، نقش و حضور آن در زیست عادی مردم را به خوبی جا می‌اندازد، اما موفق نمی‌شود به تماشاگر توضیح دهد که چرا عملیات در هور ضروری است. مسئله اهمیت هور طرح می‌شود، اما پرداخت کافی و مناسبی ندارد. پس از آغاز عملیات‌های اطلاعاتی هاشمی و یارانش، عدم تمهید ضرب‌الاجل بیش از پیش خود را نشان می‌دهد و به درام آسیب می‌زند. به این ترتیب که به‌نظر می‌رسد همه اتفاقات در هور و خارج آن، می‌تواند تا ابد ادامه پیدا کند. چراکه معلوم نیست رزمندگان چه میزان زمان برای آماده‌سازی هور به منظور عملیات دارند. به همین دلیل صحنه‌های فوق‌العاده‌ای مثل صحنه توصیه فرمانده به یکی از یارانش برای به رگبار بستن همه تیم در صورت لو رفتن عملیات، کم‌اثر می‌شود. از نیمه به بعد وقایع به مرور کم‌اهمیت می‌شوند و تعلیق از اسفند رخت می‌بندد. چراکه وقایع در ظرف زمانی مشخصی که کنش‌گری قهرمانان را چارچوب‌بندی کند، پشت هم نمی‌آیند. هم‌چنین منطق تقدم و تأخر وقایع نیز سست می‌شود و به‌نظر می‌رسد می‌توان جای وقایع را عوض کرد. شکافِ متأثر از عدم تمهید ضرب‌الاجل در درام، در یک‌سوم انتهایی شدت می‌یابد و این شکاف آن‌قدر دهان باز می‌کند که حتی به‌نظر می‌رسد نویسنده قصد در جریان وقایع قرار دادنِ تماشاگر را ندارد. به این ترتیب در انتها که هاشمی با تسلط بر هور بنای یک عملیات نظامی بزرگ را می‌گذارد، این موفقیت برآمده از سلسله وقایعی که به شکلی ضروری و در ظرف زمانی مشخصی پی هم می‌آیند به‌نظر نمی‌رسد.

اسفند در غیاب ضرب‌الاجل، فاقد پیش‌ران درام است و نمی‌تواند حرکت روایی خود را با کشمکش و تنش افزاینده تنظیم کند. هاشمی در لحظات کلیدی تحت تأثیر فشار زمانی تصمیم نمی‌گیرد و به همین دلیل کنش‌های او غیرضروری به‌نظر می‌رسد. اگر فیلمنامه موفق می‌شد با تمهید دقیق ضرب‌الاجل وقایع را به شکلی ضروری پشت هم بیاورد، بسیاری از سکانس‌های اثر -به ویژه سکانس‌های نظامی و اطلاعاتی- معنا، تفاوت و تعلیق بیش‌تری ایجاد می‌کردند.

مرجع مقاله