فیلمنامهنویس و کارگردان: بهروز افخمی
(اقتباسی از گزارش خبرنگار روزنامه کیهان از مراسم تیرباران طیب حاجرضایی و حاج اسماعیل رضایی)
مدیر فیلمبرداری: حسنعلی اسدی
تدوین: آیدین افخمی
گریم: محسن دارسنج
تهیهکننده: علی شیر محمدی
بازیگران: ارسطو خوشرزم(اسماعیل رضایی)، مسعود شریف(طیب حاجرضایی)، داوود فتحعلیبیگی(قاضیعسکر)، پوریا منجزی(کلیددار طیب)، محسن آوری(سرهنگ دادستانی)، کاوه دارابی(خبرنگار روزنامه کیهان)، فریبا آذردشت(مادر حاج اسماعیل رضایی)
سال ساخت: 1402
سال پخش: 1404
ساعت پنج صبح است. کلیددار زندان، طیب را برای ثبت و نگارش وصیتنامه به اتاق سرهنگ دادستانی میبرد. اتاق مملو از خبرنگاران رسانهها، نماینده پزشکی قانونی، روحانی، قاضی عسکر، مأموران ساواک و دیگر مسئولان است. در واپسین لحظات زندگی، طیب با آرامش و حوصله، درباره تقسیم ارث میان همسرانش و تأمین جهیزیه دخترش سخن میگوید.
متهم بعدی، اسماعیل رضایی است. هر دو محکوم به راهاندازی آشوب در شهر و مشارکت در قیام پانزده خرداد سال ۴۲ هستند و گفته میشود با دریافت پول از امام خمینی، مأمور اجرای این اقدامات بودهاند. اما طیب و اسماعیل این اتهام را بهطور کامل رد کردهاند و حتی در برابر شکنجه نیز حاضر به اعتراف نشدهاند. اسماعیل به طیب میگوید: با یک اعتراف ساده میتوانستیم جان خود را نجات دهیم، اما هر دو از این کار سرباز زدیم.
در نوبت وصیتنامهنویسی اسماعیل رضایی، او با نفوذ کلام خود، سرهنگ دادستانی که مسئولیت پرونده و صدور حکم را بر عهده دارد را به چالش میکشد و در درستی یا نادرستی کار او تردید وارد میکند. اسماعیل حتی ادعا میکند که او را بخشیده است. سپس با حوصله فراوان، فهرستی دقیق از اموال خود را با شرح جزئیات تنظیم میکند؛ از بدهیها و طلبها گرفته تا داراییها. نسخهای مکتوب از وصیتنامهای که پیشتر نوشته، به خبرنگاران میسپارد تا با رعایت امانتداری، متن آن را در روزنامههای رسمی منتشر کنند. پس از پایان این مراسم، خودرویی متهمان را به میدان تیرباران میبرد. خودروی دیگری نیز، حامل سرهنگ دادستانی و تیمسار وقت، بهسوی همان میدان در حرکت است. تیمسار ضمن تبریک به سرهنگ بهدلیل «موفقیت» در این پرونده، وعده میدهد که این اقدام قطعا در ترفیع درجه او مؤثر خواهد بود. ساعت ششونیم صبح است. متهمان به چوبه دار بسته میشوند. تیمسار و سرهنگ، اتهامات آنها را قرائت میکنند: مشارکت در قیام پانزده خرداد، همکاری با اشرار، و ایجاد آشوبهای خیابانی. سپس حکم اجرا میشود و هر دو نفر تیرباران میشوند.
در خانه، مادر اسماعیل رضایی پس از خواندن نماز صبح آماده میشود تا به میدان اعدام فرزندش برود، اما ناگهان عطسهای میکند و با تردید، تصمیمش را تغییر میدهد. او از رفتن منصرف میشود و در خانه میماند تا اخبار را از رادیو دنبال کند. زمانیکه صدای گوینده، خبر تیرباران اسماعیل را اعلام میکند، خشم و اندوه توأمان در چهرهاش نقش میبندد.