کنجکاو باشید

یازده مورد از تأثیر غیرقابل‌تصور داوینچی بر فیلمنامه‌نویسی مدرن

  • نویسنده : مارک سوی
  • مترجم : تکتم نوبخت
  • تعداد بازدید: 29

وقتی درباره ‌‌کسی‌که خودش را در حرفه‌اش به عنوان یک هنرمند در یک دوره زمانی ثابت کرده است حرف ‌می‌زنیم ‌‌وقتی‌که قرار است به عقب برگردیم و زندگی حرفه‌ای او را مرور کنیم، همیشه کار سخت است به‌خصوص که بخواهیم در مورد نابغه‌ای چون لئوناردو داوینچی حرف بزنیم. همیشه باید به عقب برگردیم. بنابراین مطمئن نیستم که بتوانم حق مطلب را در مورد نبوغ او و آثارش ‌به‌جا بیاورم. و ‌مهم‌تر موضوعی که قرار است درباره آن بحث شود: این مرد قرن پانزدهمی چه ربطی به ما به عنوان نویسندگان مدرن دارد؟ شواهد ‌می‌گوید خیلی زیاد.

 

داوینچی هنرمند همه‌چیزدان

همه‌فن‌حریف به کسی گفته ‌می‌شود که در چند زمینه و در چند حرفه اطلاعات و مهارت دارد. داوینچی قطعا ایده‌آلی از نمونه یک هنرمند همه‌فن‌حریف در دوره رنسانس است. او نقاش، طراح، مهندس، دانشمند، نظریه‌پرداز، مجسمه‌ساز و معمار بود. ‌هم‌چنین در آناتومی، نجوم، گیاه‌شناسی، نقشه‌برداری و باستان‌شناسی فعالیت داشت. درباره مونالیزا شنیده‌اید؟ مرد ویترویوسی چطور؟ ماشین‌‌های پرنده؟ انرژی خورشیدی، کشتی‌‌های دو بدنه، درباره بادگیر بویین چطور؟ بله و صدها نقاشی و آثار تصویری و اختراع دیگر. داوینچی مردی از جهان هنر و علم نمونه بارز هنرمندی است که شمایلی تمام‌عیار از دوران رنسانس طلایی است. او افقی را در زندگی‌اش ندید که نخواست یا نتوانست در مورد آن کشف و شهود کند و ایده‌‌هایش را ‌‌به‌واسطه یک اثر هنری ثبت کند.

 

‌‌هالیوود ما را محدود ‌می‌کند

هالیوود دنیای محدودیت‌‌هاست. هالیوود ما را محدود ‌می‌کند. البته من ‌‌به‌خاطر این ماهیت دست‌وپا گیر بودنش آن را شماتت ‌نمی‌کنم. چرا که اگر از نحوه مدیریت کسب‌وکاری ناراضی هستید دو راه دارید یا برای تغییر آن اقدام کنید یا خودتان و دیدگاه‌‌هایتان را تغییر دهید.

داوینچی فرزند نامشروع بود. پس او هم محدودیت‌‌هایی در زمان خودش و دوره‌ای که زندگی ‌می‌کرد یعنی قرن پانزدهم داشت. و این محدودیت‌‌ها بودند که تعیین ‌می‌کردند او چه کاری را ‌می‌تواند انجام دهد و چه کاری را نه. به همین دلیل لئوناردو این شرایط و اجازه را نداشت که بتواند مثل پدرش یک وکیل شود. البته این باعث خوشحالی است که او وکیل نشد.

اگر فکر ‌می‌کنید فروش و درخشیدن یک فیلم در هالیوود سخت است اروپای قرن 15 را امتحان کنید. ‌‌زمانی‌که جهان ‌‌به‌صورت جزیره‌ای و خویشاوندی اداره ‌می‌شد. و بعد نابغه‌‌هایی مانند میکل آنژ، رافائل، دوناتو برامانته و دیگران را هم اضافه کنید کسانی که باید با آن‌‌ها رقابت کنید تا بتوانید بدرخشید و حرفی برای گفتن داشته باشید.

‌‌بیش‌تر از پانصدسال بعد، یعنی در جهان حال حاضر، تأثیر داوینچی ‌‌هم‌چنان در حوزه‌‌های مختلف فرهنگ و هنر مدرن قابل ردیابی است. نبوغ او در هنرش با سازوکار فیلمنامه‌نویسی مدرن ارتباط عمیقی دارد. داوینچی به عنوان ‌‌کسی‌که ‌‌به‌واسطه روحیه ‌‌جست‌وجوگری‌اش و ‌هم‌چنین تفکر میان‌رشته‌ای به یک هنرمند ‌‌ایده‌آل و ‌‌پیش‌رو شناخته ‌می‌شود درس‌‌های جاودانه‌ای به ما ارائه ‌می‌دهد که ‌می‌تواند مهارت ‌‌داستان‌گویی ما را ارتقا بدهد. در این مقاله ما چگونگی فرآیند‌‌های خلاقانه داوینچی را در خلق اثر هنری بررسی خواهیم کرد و ‌‌این‌که مهارت‌‌های مشاهده‌ای و کشف و آزمون و خطا و تفکرات نوآروانه‌اش چه دیدگاه‌‌های ارزشمندی را به‌خصوص در زمینه ساختار و ‌‌داستان‌گویی تصویری ارائه ‌می‌دهد.

 

کاوش گر باشید

یکی از برجسته‌ترین خصیصه‌‌های داوینچی کنجکاوی بی‌حدواندازه او در موضوعات و زمینه‌‌های مختلف بود. او فقط یک نقاش نبود. چرا که دل‌مشغول مطالعه آناتومی انسان، گیاه‌شناسی، زمین‌شناسی و مهندسی مکانیک نیز بود و ‌‌پیش‌رفت‌‌های چشم‌گیری در هر کدام از این زمینه‌‌ها کسب کرد. برای یک ‌‌فیلمنامه‌نویس مدرن، رویکرد میان‌رشته‌ای داوینچی ‌می‌تواند به عنوان الگویی برای توسعه و ‌‌پیش‌رفت روایت‌‌های غنی‌تر و پیچیده‌تر قلم‌داد شود. نویسندگانی که در زمینه‌‌هایی مثل روان‌شناسی، تاریخ، هنر و فناوری که لزوما ارتباط مستقیمی با نوشتن فیلمنامه ندارد، مطالعه ‌می‌کنند، ‌می‌توانند به ایده‌‌های نو و دیدگاه‌‌های متمایزی نسبت به دیگران برای نوشتن فیلمنامه برسند.  به عنوان مثال، مطالعات داوینچی در مورد آناتومی بدن انسان به او درک ‌‌خارق‌العاده‌ای در بازسازی شمایل  انسان داد که ‌‌به‌طور مستقیم در هنر او منعکس شد. ‌‌به‌طور مشابه برای یک ‌‌فیلمنامه‌نویس نیز رفتارشناسی انسان از دریچه روان‌شناسی یا جامعه‌شناسی ‌می‌تواند منجر به خلق شخصیت‌‌های واقعی‌تر و پیچیده‌تر شود و انعکاس این مطالعه‌‌ها به شکل بی‌واسطه‌ای در فیلمنامه‌‌ها آشکار ‌می‌شود. درک و تحلیل علمی که پشت تمامی پدیده‌‌هاست نیز ‌می‌تواند جهان تمثیلی و غنی‌تری را در داستان‌‌های علمی-تخیلی و فیلمنامه‌‌هایی از این دست بسازد. ‌‌درحالی‌که مثلا مطالعه تاریخ ‌می‌تواند به اعتبار بخشی مقطع‌‌های تاریخی و دوره‌‌های ‌‌زمانی‌که داستان در آن واقع ‌می‌شود، کمک قابل توجهی کند.

در فیلم ماه سرکش ‌‌فیلمنامه‌نویسان، واحد پول، موقعیت‌‌های ژئوپلیتیک، فناوری، اکولوژی و غیره را ‌می‌شناسند. درک و مطالعه و تحلیل موارد، «نوشتن آگاهانه» را به شما ارزانی ‌می‌کند. بسیاری از ایده‌‌ها از قبل این روحیه ‌‌جست‌وجوگری و تحقیق و مطالعه نشئت ‌می‌گیرند و شما را به سمت‌وسوی ‌‌پیش‌روی حساب‌شده و دقیق داستان و پیچش‌‌های روایی خلاقانه سوق ‌می‌دهد. من تحقیقات زیادی برای چند فیلمنامه انجام داده‌ام. کتاب، اینترنت، بحث‌‌های زنده، و... وقتی دفتر مرگ را نوشتم، تمام رونوشت‌‌های دادگاه را خواندم؛ کتاب‌‌ها و مقاله‌‌های مطالعه موردی؛ مصاحبه با وکلای وست ممفیس سه که داستان منطقه آرکانزاس را بررسی ‌می‌کند. و به همین ترتیب موارد دیگر. چیزهایی که از هر منبعی یاد گرفتم، من را به سمت ایده‌‌ها و مسیرهای تازه‌ای رهنمون کرد و من کتاب‌خانه‌ای از خرده‌اطلاعات و حقایق جزیی و کم‌اهمیت با خودم داشتم که برای ‌‌زمانی‌که شروع به نوشتن کنم از آن استفاده کنم. داوینچی، استاد بزرگ رنسانس مترقی دقیقا همین کارها را ‌می‌کرد.

 

مرزها را بشکنید

در زمان داوینچی هنرمندان اغلب با محدودیت‌‌های مذهبی و سیاسی مواجه ‌می‌شدند اما او با مطالعه طبیعت و بدن انسان و دقت در جزییات علمی این محدودیت‌‌ها را نادیده ‌می‌گرفت. او تشریح‌‌هایی را از بدن انسان انجام ‌می‌داد که در آن زمان عملا غیرقانونی بود مگر ‌‌این‌که توسط پزشک باشد. او ‌‌به‌واسطه این تشریح‌‌ها دنبال این بود که کشف کند بدن انسان چطور کار ‌می‌کند یا ماهیچه‌‌ها و عصب‌‌ها چطور به‌هم متصل ‌می‌شوند، یا اسکلت موجودات زنده چگونه است. داوینچی سخت پیگیر این موارد بود حتی اگر ممکن بود به دلیل نقض قوانین آن دوره بازداشت و محکوم شود. ما مطمئنا قصد نداریم قانون را زیر پا بگذاریم، اما در دنیای امروز، این روش نه به عنوان یک راه‌کار بلکه به عنوان پیش‌درآمدی برای شکستن محدودیت‌‌ها و اصرار بر تلاش و پشت‌کار، ‌می‌تواند مثمرثمر باشد. سماجت و اصرار روی کار موضوع اصلی است. اگر تهیه‌کننده‌ای فیلمنامه یا طرح شما را رد کرد و به آن «نه» گفت از او بپرسید چه کارهایی لازم است روی آن انجام دهید تا جواب مثبت بگیرید و مورد تأیید واقع شود. بعد از ‌‌این‌که تهیه‌کننده‌‌ای فیلمنامه من را رد کرد و علت را از او جویا شدم به من گفت «تو نویسنده فوق‌العاده‌ای هستی، اما دفعه بعد روی مضمون و مفاهیم بهتری کار کن» من حرف او را شنیدم و این ‌مهم‌ترین درسی بود که یاد گرفتم. «نه» شنیدن گاهی فقط به این معنی است که طرح و ایده شما برای ‌‌کسی‌که قصد دارید روی کارتان سرمایه‌گذاری کند، مناسب نیست. پس ناامید نشوید، به صرافت اصلاح کردن بیفتید و روی آن کار کنید و کار کنید و دست از تلاش نکشید. کاری که داوینچی ‌می‌کرد.

 

چرا که نه؟

من همیشه در کلاس‌‌هایم این پرسش‌‌ها را که موقع نوشتن فیلمنامه از خودمان ‌می‌پرسیم را به چالش ‌می‌کشم «آیا باید این موضوع را بنویسم یا آن یکی. چون من قبلا هیچ فیلمنامه‌ای ننوشتم» و بعد اگر ‌‌درنهایت مضمون مد نظرمان را انتخاب کردیم در مرحله بعد باز از خودمان ‌می‌پرسیم «اگر معلوم شود این فیلم خوب ‌نمی‌فروشد یا تجاری نیست یا بهترین کار من نیست چه ‌می‌شود؟» منظورم این است که این وضعیت را رها کن!... فقط آن را بنویس! فقط بنویس! تا ‌‌زمانی‌که ننویسید و امتحان نکنید واقعا ‌نمی‌دانید چه کاری ‌می‌توانید انجام دهید و چه چیزی ‌می‌خواهید. در هالیوود هم سیستم به همین شکل است تا‌‌زمانی‌که یک فیلم از یک ‌‌فیلمنامه‌نویس موفق نشود او ‌نمی‌داند در آینده چه چیزی برای نوشتن مد نظرش است.

داوینچی نقاش بود. اما صبر کن... او چیزهایی هم اختراع کرد. بله داوینچی هم این ‌‌سؤال را حتما از خودش ‌می‌پرسیده «چرا که نه؟» او هیچ‌وقت محدودیت‌‌هایی را ندید که نتواند آن را به چالش بکشد. هیچ محدودیت زمانی برای موفقیت وجود ندارد. شاید آن فیلمنامه‌ای که فکر ‌می‌کنید در آن شکست ‌می‌خورید ‌‌درواقع درهایی را به روی کامروایی در نوشتن یا در ذهن شما باز کند. داوینچی ‌‌این‌طور نبود که به چیزی فکر کند و از خودش بپرسد «چرا؟» بلکه ‌می‌گفت «چرا که نه؟»

یکی از مهم‌ترین ویژگی‌‌های یک ‌‌فیلمنامه‌نویس، تمایل به ریسک و نوآوری است. از این منظر کل زندگی حرفه‌ای لئوناردو داوینچی گواهی‌ای بر خطرپذیری و روحیه ریسک‌پذیر او بود. او اغلب موضوعات ناشناخته را کاوش ‌می‌کرد و جرأت ‌می‌کرد و این جسارت را داشت که وضعیت موجود را به چالش بکشد و خودش را محدود نکرد. اگر فکر کنید که نمی‌توانید آن را انجام دهید شک نکنید که نمی‌توانید. فیلمنامه‌نویسان امروز بیش از هر زمان دیگری باید روایت‌‌هایی بسازند که انتظارات مخاطبان را زیر ‌‌سؤال ببرد، غافل‌گیر کند، و مضامین بحث‌برانگیز را بررسی کند یا از تکنیک‌‌های بدیع در داستان‌سرایی استفاده کند.

طرح‌‌های اختراع داوینچی آن‌قدر جلوتر از زمان خود بودند که اغلب با فناوری موجود در رنسانس عملا قابل تحقق نبودند. مثل ماشین پرنده، قبل از اختراع موتور اشتعال داخلی؟ جنون مطلق! پل‌‌هایی که بدون استفاده از بست و اتصال‌دهنده ‌می‌توانند به تنهایی بایستند؟ حماقت! چتر نجات؟ لباس غواصی ؟روبات؟ شیطانیست!

با این حال او ‌به‌جا‌به‌جایی مرزها ادامه داد. به عنوان مثال طراحی برای یک ماشین پرنده با الهام از مطالعات دقیق او در مورد پرندگان صرفا در نتیجه تفکرات خیال پردازانه یک هنرمند نبود بلکه تلاشی جدی برای کشف پرواز انسان بسیار قبل از ‌‌این‌که از نظر فنی امکان‌پذیر باشد بود. ‌‌به‌طور مشابه در زمینه فیلمنامه‌نویسی ‌می‌توان این روش را الگو گرفت. خیلی از ‌‌فیلمنامه‌نویسان مدرن داستان‌‌هایی را خلق ‌می‌کنند که محدودیت‌‌های داستان سرایی را به چالش ‌می‌کشد. آن‌‌ها ساختار شخصیت، داستان یا جلوه‌‌های بصری و تکنیک‌‌های فرمی را به شیوه‌ای به چالش ‌می‌کشند که پیش از این غیرقابل‌تصور بود. فیلم همه چیز ،همه جا، به یک‌باره نمونه موفق چنین رویکردی در ‌‌داستان‌گویی و روایت‌گری مدرن است.

فیلم ممنتو کریستوفر نولان نیز فیلمی است که با ‌‌داستان‌گویی غیرخطی به گونه‌ای بازی ‌می‌کند که ساختارهای سینمایی سنتی را به چالش ‌می‌کشد و فیلم را به فهرست «فیلم عُمر» شما سوق داد. مانند داوینچی، نولان با زمان و حافظه آزمایش‌‌هایی کرد و انتظارات مخاطب را در مورد چگونگی ‌‌پیش‌روی یک داستان درهم شکست. مقاله من در مورد پارادایم‌‌های داستان‌سرایی جدید به نام Meander and Explode (پارادیم‌‌های ‌‌داستان‌گویی جدید: پیچ‌وخم و مارپیج) در مورد ساختارهای غیرسنتی را بخوانید.

جنبه ریسک‌پذیری کار داوینچی به پروژه‌‌های شخصی او نیز کشیده شد. بسیاری از ایده‌‌های او بر اساس حدس و گمان بود و آزمایش نشده بودند. درست همان‌طور که ‌‌فیلمنامه‌نویسان اغلب جهش‌‌های خلاقانه در داستان‌سرایی انجام دهند بدون آن‌که بدانند آیا آن‌ها توسط مخاطبان پذیرفته ‌می‌شود یا نه و آیا مورد استقبال آن‌ها واقع شود یا ‌نمی‌شود. این یک چالش بزرگ است. دفتر یادداشت‌‌های داوینچی مملو از اختراعات، مطالعات تشریحی، طراحی‌‌هایی از بدن انسان بود و او ‌می‌دانست این ایده‌‌های هنری بلندپروازانه او است ممکن است هرگز به طول کامل محقق نشوند اما کنجکاوی بی‌باکانه‌اش توأم با احتمال شکست بود و به صرافت افتادن او برای پیاده‌سازی آن ایده‌‌ها موضوع ‌مهم‌تری از هر چیزی بود و با توجه به هیچ ضمانتی برای نتیجه مدنظر برای داوینچی وجود نداشت. از طرفی ‌‌فیلمنامه‌نویسان اغلب مجبورند بدون ضمانت موفق شدن و نتیجه گرفتن بنویسند و حتی ‌‌زمانی‌که مسیر پیش رویشان مبهم یا غیرمتعارف است با ایده‌‌هایشان جلو بروند.

بنابراین؛ چرا که نه؟ چه چیزی برای از دست دادن دارید؟

 

از کمالگرایی در فرآیند خلق اثر هنری بپرهیزید

ویژگی عجیب استاد ‌‌ایده‌آل‌گرای قرن پانزدهم یعنی داوینچی، این بود که خیلی از کارهای خود را ناتمام ‌می‌گذاشت، از جمله برخی از مشهورترین پروژه‌‌های هنری‌اش مثل ستایش مجوسان که با اسم نیایش مغان نیز شناخته ‌می‌شود. اگر چه این امر ممکن است در تضاد با دنیای شتاب‌زده و نتیجه محور امروزی ‌‌به‌نظر برسد، اما درسی عمیق‌تر در آن وجود دارد که از تمایل داوینچی به نیمه‌کاره رها کردن آثارش نشئت ‌می‌گرفت. خلاقیت لزوما در مرزهای کمال‌گرایی آشکار ‌نمی‌شود. ‌‌درواقع احتمالا نباید ‌‌این‌طور باشد که هر اثری که ناتمام است ناقص باشد. این تلقی در مورد آثار هنری بسیار محدودکننده است. من شخصا ده‌‌ها فیلمنامه ناتمام دارم که آن‌‌ها را «شگفتی‌‌های سی‌صفحه‌ای» نام گذاشتم. ایده‌‌هایی که نمی‌توانم آن‌‌ها را به سرانجام و به پایان برسانم چرا که مفهومی که برای خودم متصور بودم اجرا نشد. و بعد با خودم ‌می‌گویم خب اشکالی ندارد مورد بعدی. مطمئنا تا بتوانم روی آن‌ها کار ‌می‌کنم، اما از این ‌نمی‌ترسم که نیمه‌کاره رهایشان کنم چون ‌می‌دانم وقتی دوباره به سراغ آن‌‌ها بروم احتمالا فراتر از مانعی که پیش از آن برای خودم داشتم عمل خواهم کرد. فیلمنامه من به نام دست چپ تاریکی نمونه بارز این موضوع است. چرا که من ‌‌درنهایت وقتی دوباره به سراغ او رفتم به این فکر کردم که بهتر است دو مضمون متفاوت را با هم ترکیب کنم تا هم تأثیرگذارتر باشد و هم پایان‌بندی بهتری داشته باشم. البته اگر فقط یک ایده و یک پروژه در دست دارید و نمی‌توانید آن را به پایان برسانید، باید گفت در این تجارت مرده‌اید. چرا که این کسب‌وکاری که با ایده‌‌های بی‌پایان رونق ‌می‌گیرد، هرچه ‌‌بیش‌تر، بهتر. اگر کار خوب پیش ‌نمی‌رود رهایش کنید و بروید سراغ ایده و مضمون‌‌های دیگر. بنابراین کمال‌گرایی را در مورد یک متن و یک ایده باید از در بیرون کنید چون دست از سر شما بر ‌نمی‌دارد. کنکاش کنید، موفق شوید، شکست بخورید، همه این‌‌ها خوب است. کمال‌گرایی و ترس از ناقص بودن اثرتان را بگذارید جلوی شاتگان و هر دو لوله را پر کنید و شلیک کنید!

روش داوینچی برای شروع یا توقف یک پروژه باید به عنوان یک الگو مدام یادآوری شود که لازم نیست یک ایده حتما ‌‌به‌طور تمام و کمال به نتیجه برسد و عملی شود تا بتوان در ادامه کار به آن پرداخت. نویسندگان ‌می‌توانند _ و باید_ به خوشان اجازه آزادی به محک گذاشتن و آزمون و خطا بدهند و همین‌طور اجازه تجدیدنظر و حتی کنار گذاشتن ایده‌‌ها و مضامین مد نظرشان را در مواقع لازم بدهند. همان‌طور که داوینچی به کارهای ناتمام خود به عنوان بخشی از فرآیند خلق اثر هنری و ‌‌درواقع بخشی از یک فرآیند مهم‌تر نگاه ‌می‌کرد ‌‌فیلمنامه‌نویسان نیز ‌می‌توانند پیش‌نویس‌‌ها و پروژه‌‌های ناتمام خود را نه به عنوان یک شکست، بلکه به عنوان قدم‌‌های اساسی به سوی مهارت و خلاقیت ‌‌بیش‌تر در خلق داستان به عنوان نویسنده در نظر بگیرند. اجازه دادن به ایده‌‌ها برای رفته رفته کامل شدن، حتی اگر در آن زمان احساس کنید که ناقص هستند، در را به روی خلاقیت و نوآوری ‌‌بیش‌تر در ‌‌داستان‌گویی باز ‌می‌کند. برای یک ‌‌فیلمنامه‌نویس، این موضوع به نوعی تأکید بر اهمیت سیال بودن در فرآیند خلاقیت و ‌هم‌چنین خلق اثر هنری است. داوینچی نابغه این ایده را اثبات کرد.

 

پشتکار کلید باز کردن قفل نبوغ است

دیدگاه‌‌های ‌‌خارق‌العاده داوینچی باعث شد تا بسیار جلوتر از زمان خودش چیزهایی را در ذهنش تصور کند و به بوته آزمایش بگذارد. از ماشین پرنده گرفته تا تانک‌‌های زرهی. او اطلاعاتی را درمورد نحوه کار کردن قلب انسان کسب کرد که تا امروزه در علوم پزشکی مورد استفاده قرار ‌می‌گیرد. مونالیزا از ‌‌زمانی‌که کشیده شد تاکنون الهام‌بخش بشریت در تمام ادوار بوده است. این شکل از نبوغ و نوآوری برای ‌‌فیلمنامه‌نویسان، بسیار حائز اهمیت است. اگر دو یا سه سرویس پخش زنده فیلم دارید از حجم عظیم محتوایی که تولید ‌می‌شود قطعا مطلع هستید. آیا فکر ‌می‌کنید این محتواها پیش‌پاافتاده است؟ شاید بعضی‌‌هایشان. اما ‌‌بیش‌تر آن‌‌ها موقعیت‌‌هایی را آشکار ‌می‌کنند که ‌‌بیش‌تر مخاطبان اصلی از آن بی‌اطلاع بودند.

سی جی باکس کتاب‌‌های جوپیکت را نوشت که بعدها تبدیل به سریال تلوزیونی شد. پیکت یک سرپرست شکارگاه در وایومینگ است. او متأهل است، دو فرزند خردسال و یک همسر سرسخت و باهوش و یک سگ دارد. این داستان قرار نیست جنایت‌‌های عادی را در یک محیط عادی بررسی کند. در فصل اول سریال، که بر اساس فصل افتتاحیه کتاب با نام فصل شکار پیش ‌می‌رود، معلوم ‌می‌شود که علت کشته شدن مردم به دلیل ارتکاب یک جنایت منحصربه‌فرد و هولناک است. که برای مخاطبان این سریال‌‌ها ناشناخته بود. و به همین خاطر سریال جو پیکت بیش از دو فصل دوام نیاورد، اما سی جی باکس ‌‌بیش‌تر از بیست‌وپنج کتاب درباره این شخصیت نامتعارف و حرفه‌اش نوشت.

نوآوری داوینچی محصول رویکرد شجاعانه او به آزمون و خطا بود. او ‌نمی‌ترسید که از خودش بپرسد «چه ‌می‌شود اگر؟» شما به عنوان یک ‌‌فیلمنامه‌نویس باید به خودتان اجازه دهید همین ‌‌سؤال راهنمای شما به سمت ایده‌‌های ‌‌پیش‌رو باشد. ‌‌فیلمنامه‌نویسان امروزی ‌می‌توانند این طرز فکر را با ریسک کردن در ‌‌داستان‌گویی اتخاد کنند؛ با به چالش کشیدن ساختار سنتی طرح و بازی کردن با روایت‌‌های غیرخطی، ژانرهای جایگزین، فرم‌‌های داستانی ترکیبی و چندرسانه‌ای که قالب‌‌های مختلف و رسانه‌‌ها را با هم ادغام ‌می‌کنند. استفاده حال حاضر از ‌‌داستان‌گویی تعاملی و چندوجهی با بازی‌‌های ویدئویی و پلتفرم‌‌های پخش زنده نیز نمونه‌‌های عالی از این نوع نوآوری خلاقانه است.

سریال هیچکس این را ‌نمی‌خواهد نتفلیکس مجموعه‌ای از شخصیت‌‌های آشنا دارد. اما داستان غیرمتعارف و نوآورانه است. این سریال ‌‌به‌صورت یک روایت طولانی در ده بخش 24 دقیقه‌ای روایت ‌می‌شود. هم متفاوت است و هم هیجان‌انگیز. ‌‌به‌طور مشابه، مجموعه تلوزیونی زیبابین که یک درام سرقت است را ‌می‌توان در نظر گرفت که در هشت قسمت روایت ‌می‌شود و به دلیل نظم به هم ریخته‌اش در ‌‌داستان‌گویی منحصربه‌فرد است و شیوه ‌‌داستان‌گویی به شدت غیرمتعارفی دارد. زیبابین به نوعی داستان‌سرایی تعاملی دارد. به این‌گونه که مضمون هشت قسمت بر اساس زمان‌بندی پیرامون ماجرای یک دزدی است. با این تفاوت که ‌می‌توان قسمت‌‌های سریال را به هر ترتیبی نگاه کرد و ‌‌هم‌چنان متوجه روند داستان شد و معنا را از دست ‌نمی‌دهد. منتقدان زیادی به رشته‌‌های سردرگم‌کننده داستانی این سریال ایراد گرفته‌اند اما برای برخی مخاطبان هم این نوآوری و شیوه ‌‌داستان‌گویی بسیار مورد استقبال بود. نترسیدن از شکست در نوآوری این کلید راه است.

 

به ماه شلیک کن

داوینچی عمیقا تحت‌تأثیر داستان‌‌های اساطیری و افسانه‌‌ها بود. ذهن ‌‌جست‌وجوگر و علمی او  باعث ‌نمی‌شد که در مضامین راز‌آمیز و اسطوره‌‌ها کاوش نکند و عقلانیت و علم را با امر خیالی آمیخته نکند.

‌‌فیلمنامه‌نویسان باید از نظر فکری به تمام اشکال داستان‌نویسی آشنا باشند. جنگ ستارگان ‌‌به‌طور خاص (همه آن‌‌ها به ویژه سری اصلی 1977) از اساطیر کمبلی برای ساختار داستان استفاده کردند. ‌هم‌چنین مانند داوینچی که در خلق آثارش به شدت تحت‌تأثیر فرهنگ دینی و کتاب مقدس در اروپای قرن پانزدهم بود، بسیاری از آثار سینمایی نیز از ارجاعات کتاب مقدس بهره ‌می‌برند.

شما ‌می‌توانید به ترکیب این امر واقعی و خیالی و رمزورازها نگاه کنید تا داستان‌‌هایی خلق کنید که هم عقل و هم احساسات را درگیر ‌می‌کند. ترکیب شخصیت‌ها با رویدادهای ‌‌خارق‌العاده و متحول‌کننده جهان یکی از ویژگی‌‌های بارز برخی از بهترین فیلم‌‌هاو مجموعه‌‌های تلوزیونی حال حاضر مانند سریال چیزهای عجیب و فیلم تلقین است. ناشناخته‌‌ها و رمزورازها به همان اندازه که بر آثار داوینچی تأثیر گذاشته است در حال حاضر نیز کار ‌می‌کند.

 

هنری که از نظر احساسی طنین‌انداز ‌می‌شود

فیلمنامه‌‌ها ‌می‌توانند پرسروصدا باشند بدون ‌‌این‌که معنایی فراتر از آن داشته باشند. این خوب است. آن‌ها بدون عمق موضوعی زیادی سرگرم‌کننده هستند. فیلم کرانک مثال خوبی است. مگر ‌‌این‌که اشتباه ‌‌به‌خاطر بیاورم. شخصیتی که جیسون استاتهام نقش آن را بازی ‌می‌کند قوس شخصیتی چندانی ندارد. یکی دیگر از اکشن‌‌های فوق‌العاده فیلم زنبوردار (2024) است. شخصیت اصلی و صحنه‌‌های اکشن فیلم اصلا متوقف ‌نمی‌شود و او دائما در حال مبارزه برای رسیدن به هدفش است. این فیلم‌‌ها غوغا ‌می‌کنند و از نظر ژانری و مضمونی پرقدرت هستند. با ‌‌این‌که به لحاظ مفهومی شاید آن‌قدر‌‌ها عمیق نباشد اما در ژانر خودش یعنی اکشن کار ‌می‌کند. شارکنادو یک اکشن علمی تخیلی دیگر است. اما عمق و مفهوم؟ نه واقعا! خرس کوکائینی یکی از فیلم‌‌های اخیر است که در سادگی آشکار خود درخشان است. خرسی محموله کوکائین کارتل مواد مخدر را ‌می‌خورد. یک کمدی ترسناک که یک فیلم هیجان‌انگیز هم است. همه این‌‌ها اشکالی ندارد. چرا که فضای زیادی برای فیلم‌‌های پاپ کورنی در صنعت سینمای ما وجود دارد.

با این حال فیلم‌‌هایی که واقعا تأثیر گذارند مرکز عاطفی فرآیند خلق را نشانه ‌می‌گیرند تا فراتر از تمام عناصر فیلم قد علم کنند. کاوش در عواطف انسانی نیز قلب کار داوینچی بود. هنر او طیف کاملی از تجربیات انسانی، شادی، غم، کنجکاوی و شگفتی را به تصویر ‌می‌کشد. برای مثال لبخند رازآمیز مونالیزا موضوع بحث‌‌های بی‌پایانی در تمام طول تاریخ بوده است. چرا که طیف وسیعی از احساسات را منتقل ‌می‌کند. ‌‌به‌طور مشابه، مرد ویترویوسی هر دو بعد ذهنی و جسمی انسان را نشان ‌می‌دهد که نمایان‌گر علاقه عمیق لئوناردو به تعادل میان علم و هنر است. آیا اثر هنری قانع‌کننده‌تر کامل‌تر و درخشان‌تری به اندازه شام آخر وجود دارد؟ این عنوان به یک کشمکش جدی و لحظه‌ای نفس‌گیر در زندگی عیسی مسیح اشاره ‌می‌کند. مهم نیست که از نظر دینی چه اعتقادی دارید نمی‌توانید روی شگفتی و اعجاز این اثر هنری چشم ببندید. داستانی را که این نقاشی به تصویر ‌می‌کشد بسیار تأثیرگذار است و سویه‌‌های احساسی و عواطف انسان را نشانه ‌می‌گیرد.

وقتی آثار داوینچی را ‌می‌بینید به شدت تحت‌تأثیر قرار ‌می‌گیرید. تکان‌دهنده است. این تصادفی نیست. شما باید رشد نکردن و کامل نشدن در مسیر خلاقیت هنری استاد ‌نمی‌شوید. نویسندگان باید روی رشد و تکامل خود متمرکز شوند و به محدودیت‌‌ها و موانع خود واقف باشند تا بتواند آن‌‌ها را پشت‌سر بگذارند و فراتر از آن قواعد دست و پا گیر رشد کنند.

 

نگو، نشان بده

در بخش عظیمی از آثار داوینچی، چه در آثار هنری و چه در اختراع‌‌ها، برای ‌‌خارق‌العاده‌ترین فیلمنامه‌‌های تاریخ سینما شواهد کاملی وجود دارد. مهارت او به عنوان یک تصویرگر نشان‌دهنده اهمیت یک ایده است که به تصویر و شمایل بدل شده است. ‌‌درحالی‌که یک ضرب‌المثل قدیمی ‌می‌گوید «یک تصویر ارزش هزار کلمه را دارد.»

تخصص داوینچی در نقاشی آموزش متمایزی را در داستان‌سرایی تصویری ارائه ‌می‌دهد. که یکی از سویه‌‌های بسیار مهم در فیلمنامه‌نویسی است. فیلمنامه‌‌ها ‌‌درواقع طرح‌‌هایی برای رسانه‌‌های تصویری هستند و نویسندگان باید این مهم را مدنظر داشته باشند و به نشانه‌‌های تصویری آگاهی کامل داشته باشند. ‌‌فیلمنامه‌نویسان همان‌طور که ‌‌به‌نظر ‌می‌رسد هنرمندان کلمه‌‌ها هستند.

هنرمند کلمات بودن فقط یک اصطلاح نیست. من همیشه به دانش‌آموزانم ‌می‌گویم که خودشان فیلمنامه‌‌هایشان را قبل ‌‌این‌که کارگردانی شود موقع نوشتن کارگردانی کنند یعنی در موقع نوشتن به این فکر کنند که هر موقعیتی و صحنه‌ای را که ‌می‌نویسند ‌‌کسی‌که فیلمنامه را ‌می‌خواند قادر به تصور کردن آن باشد.

 

 آن‌چه را که ‌می‌خواهی به دست ‌می‌آوری

زندگی داوینچی با صبر و استقامت تعریف شده بود. لئوناردو به دلیل موقعیت اجتماعی پایینش (فرزند نامشروع بودن) نمی‌توانست از شغل پدرش در وکالت پیروی کند. در عوض او به مدت ده سال به عنوان یک هنرمند شاگردی ‌می‌کرد و با صبر و حوصله قبل از ‌‌این‌که خودش را به عنوان یک هنرمند برجسته معرفی کند، مهارت‌‌ها و ایده‌‌های خود را پرورش داد. صبر و پشتکار او برای گرفتن نتیجه به فرآیند خلق کردنش در اثر هنری نیز کشیده شد. او اغلب سال‌ها و دهه‌‌ها را صرف ایده‌‌های خود، تحقیق و آزمایش تکنیک‌‌های جدید کرد و بسیاری از نقاشی‌‌های داوینچی ناقص هستند، زیرا او دایما به جلو حرکت ‌می‌کرد، اما در عین حال دوباره و دوباره به سراغ آثار و ایده‌‌های قبلی‌اش ‌می‌رفت تا  چیزی به آن‌ها اضافه کند. برای ‌‌فیلمنامه‌نویسان این یک درس مهم است. ‌‌داستان‌گویی خوب زمان ‌می‌برد. در صنعت و تجارتی که غالبا تغییر جهت‌‌های سریع را در اولویت قرار ‌می‌دهد، رویکرد دقیق داوینچی به ما یادآوری ‌می‌کند که در یک فرآیند خلق اثر نمی‌توان عجول بود. صدها سایت و رسانه‌‌های اجتماعی وجود دارد که افسانه موفقیت یک شبه را اجرا ‌می‌کنند. آن‌‌ها مجبورند. آن‌‌ها حرفی را ‌می‌زنند که متقاضی ‌‌بیش‌تر داشته باشد و برایشان سودآور است. ما در مورد نویسندگانی مانند دیابلو کودی یا کوئنتین تارانتینو ‌می‌شنویم که ظاهرا یک شبه به این رویا دست یافته‌اند. ولی در مورد ‌‌این‌که چقدر طول کشید تا آن‌‌ها به قله موفقیت برسند چیز زیادی گفته نشده است. «شانس یعنی ‌‌وقتی‌که فرصت‌‌ها را به موفقیت بدل ‌می‌کنید.» در مورد دستاوردهای هر کسی و به‌خصوص هنرها، از جمله فیلمنامه‌نویسی، نمی‌توان چیز دقیق‌تری از این جمله گفت. امروزه و در جهانی که وارد مدرنیته شده است و با ‌‌پیش‌رفت هر روزه فناوری انتشار هر نوشته‌ای به راحتی ممکن است. بنویسید. برای نوشته‌تان را چارچوب و ساختار در نظر بگیرید و بعد ‌‌به‌صورت آنلاین منتشر کنید. اما هیچ‌کس به دنبال تبدیل فیلمنامه شما به فیلم نیست مگر ‌‌این‌که خودتان باشید. و اگرچه این روزها مسیر رسیدن به آن بسیار آسان‌تر است اما هنوز هم ساده و راحت نیست.

مسیر پر از صبر و تأمل داوینچی برای خلق اثر هنری، ‌‌فیلمنامه‌نویسان را تشویق ‌می‌کند که مسیر طولانی و اغلب پر پیچ‌و‌خم خلق کردن را ‌به‌جان بخرند و بدانند که هر قدم - مهم نیست که چقدر آهسته - بخشی از سفر آن‌‌ها برای رسیدن به نتیجه مطلوب نهایی است.

لئوناردو داوینچی چندین بار آثارش را مورد بازبینی و بازآفرینی قرار ‌می‌داد. او به کار کردن بر روی تابلوهایی مثل شام آخر ادامه ‌می‌داد و مدت‌‌ها بعد از ‌‌این‌که دیگران اعلام کردند که این کار به اتمام رسیده روی جزئیات دوباره کار ‌می‌کرد و اصلاحات انجام ‌می‌داد. برابر نهاد این مقوله برای یک ‌‌فیلمنامه‌نویس بازخوانی فیلمنامه‌‌های قدیمی، اصلاح ایده‌‌ها و نترسیدن از بازنویسی و دوباره و دوباره ویرایش کردن متن است. حتی اگر این به معنای از صفر شروع کردن باشد. همان‌طور که داوینچی نشان داد «پشتکار» اغلب کلید باز کردن قفل «نبوغ» است.

 

نتیجه گیری

اگر صدسال دیگر هم زنده بمانم و تدریس کنم هرگز عدم تمایل دانشجو به کاوش و ‌‌جست‌وجو را درک ‌نمی‌کنم.‌‌ زمانی‌که من شروع به نوشتن کردم، اینترنت آن‌طور که ما امروزه ‌می‌شناسیم وجود نداشت. به کتاب‌فروشی‌‌ها و کتاب‌خانه‌‌ها ‌می‌رفتم تا با مردم در ارتباط باشم و ‌‌سؤال بپرسم. حالا تصور کنید که دنیای فکری داوینچی در قرن پانزدهم تا چه اندازه محدود بود. و او با این حال توانست باورنکردنی‌ترین و جاودانه‌ترین آثار را خلق کند. او تحقیقات عملی زیادی انجام داد؛ آیا اکثر نویسندگان واقعا امروزه این کار را انجام ‌می‌دهند؟

نوشته تام کلنسی برای فیلم شکار اکتبر سرخ که پس از آن به موفقیت بزرگی تبدیل شد، نتیجه صدها ساعت تحقیق در قفسه‌‌های کتابخانه نیروی دریایی بود. وقتی کتاب منتشر شد، کلنسی دستگیر و زندانی شد. چون نیروی دریایی فکر ‌می‌کرد او به مطالب فوق‌محرمانه در مورد محرک آزمایشی کاویتاسیون (حفره‌زایی) دسترسی دارد. ولی ‌‌درواقع آن‌چه او داشت، تحقیقات خود نیروی دریایی بود که در دسترس عموم قرار داشت و تام کلنسی هم از آن بهره برد. امروز به سادگی با یه کلیک کردن در موتور ‌‌جست‌وجوی آنلاین ‌می‌شود میلیون‌‌ها نوشته درباره آن موضوع پیدا کرد. و ‌هم‌چنین هوش مصنوعی همه چیز را ساده‌تر ‌می‌کند.

برای روحیه هنرمند رنسانسی را داشتن لازم نیست حتما در دوره رنسانس متولد شده باشید. یک کمپین تجاری قدیمی ‌برای مایکل جردن اسطوره بسکتبال وجود داشت به نام «مثل مایکل باش» که این اصطلاح را روی نوشیدنی‌ای که معمولا ورزشکاران مصرف ‌می‌کنند نوشته شده بود. باید ما این شعار را برای خودمان و با عنوان «مثل لئو باش» انتخاب کنیم.

شما باید کنجکاو باشید و به سختی تلاش کنید تا خودتان، اطلاعات و هوش و ادارک‌تان را مانند استادان بزرگ تاریخ ارتقا دهید. مطالعه کنید، پادکست گوش کنید، وارد شبکه اجتماعی ردیت شوید با مردم صحبت کنید، موضوعات را ‌‌به‌صورت آنلاین مطالعه کنید. فقط هر کاری ‌می‌کنید کنجکاو باشید و روحیه کاوش‌گری خود را حفظ کنید. تبدیل به آن دانایی شوید که همه سر میز شام از فضل و سواد بالای او خسته ‌می‌شوند. ذهن خود را آن‌قدر پرورش دهید و با مطالعه و پرسش تغذیه کنید تا تبدیل به یک عادت شود و رهایتان نکند. و آن‌وقت نتیجه کار را در خلق اثر هنری یا فیلمنامه ببینید. حداقل یک نابغه در قرن پانزدهم و در رنسانس مترقی این کار را کرد و هنوز که هنوزه بعد از پانصدسال از او تجلیل ‌می‌شود.

 

منبع: creative screenwriting

مرجع مقاله