یازده یار اوشن (2001)
پرده اول برای دنی اوشن، به عنوان کسی که از زندان آزاد شده، نقشه او برای یک سرقت است. نه هر نوع سرقتی، بلکه کاری که کارستان است؛ سرقت از سه کازینو که صاحبشان غول لاس وگاس، تری بندیکت، است. بندیکت به طور تصادفی انتخاب نشده است. او با تس، همسر سابق دنی، سر و سری پیدا کرده است. (در انتهای بخش مربوط به این فیلم، خواهیم دید که چرا چنین جزئیاتی این همه اهمیت دارند.)
دنی برای انجام چنین کار بزرگی باید گروه بزرگی را سر و سامان بدهد که اوشن یازده نامگذاری شده است. تا این¬جا بخش اعظمی از تحلیل این بررسی موردی ما روی دشواری¬هایی است که قهرمان باید از سر بگذراند. چون این فیلم یک اثر گروهی است، مفید¬تر خواهد بود که رویکردمان را تغییر دهیم و شروع به بررسی دشواری¬های هر یک از افراد کنیم. فیلم، از تعداد زیادی «نیمچه دشواری» استفاده می¬کند (که برخی¬شان بخش¬های چندگانه¬ای دارند) و اصلاً جای تعجبی ندارد که از تکنیک¬های چندگانه برای گره زدن این افرد به همدیگر استفاده می¬کند. به شکلی هدفمند ما را گمراه می¬کند و دشواری¬ها را تقسیم کرده و بر آن¬ها غلبه می¬کند. یادمان باشد، لوکیشنی که فیلم انتخاب می¬کند، نمونه دقیقی است تا بتوان با استفاده از آن، مشکلات و دشورای¬های شخصیت¬ها را تقسیم کرد و یکی پس از دیگری بر آن¬ها غلبه کرد. گسترده بودن مکان¬های مختلف باعث می¬شود به کنش داستانی پرداخته شود. برش زدن به هر یک از مسائل موجود باعث می¬شود ریتم داستان شکل سرزنده¬ای پیدا کند و تماشاگر درگیر بیشتری با داستان داشته باشد. اگر دارودسته اوشن طی این سرقت همگی در یک مکان بودند، تماشای چنین داستانی، چندان سرگرم¬کننده نبود و شاید حتی غیرمنطقی هم به نظر می¬رسید. حالا بیایید نگاهی به دشواری¬های هر یک از شخصیت¬ها بیندازیم و با متخصص انفجار این گروه یعنی باشر شروع می¬کنیم:
باشر: وقتی گروهی خرابکار تصمیم می¬گیرند کازینویی قدیمی را خراب کنند، به قول باشر باید «سیستم حیاتی¬اش را قطع کنند». پس باید همه از یک نقطه ضعف باخبر باشند و باشر امیدوار است از این نقطه ضعف یا فرصت استفاده کند و دنی را به درون سردابه کازینوی بلاجیو بفرستد. بدون وجود چنین ضعفی کار همه گروه به هم گره می¬خورد. پریشانی روانی باشر به خاطر انجام نشدن بهموقع کارش چندان طولی نمی¬کشد و بهزودی راهحلی برای ورود به سردابه پیدا می¬کند. دست ین در این مرحله مجروح می¬شود. (این اتفاق منجر به مجموعه¬ای از مسائل بغرنج می¬شود که در ادامه رخ می¬دهند.)
دنی (بخش اول) و راستی: لیوینگست دل به دنی خبر می¬دهد که مأموران حفاظت از کازینو به دنی شک کرده¬اند. موقعی که دنی وارد می¬شود، آن¬ها با استفاده از دوربین¬های مداربسته او را پاییده¬اند. بعد از این عقب¬نشینی داستانی، دنی و راستی در مورد این مسئله بحث می¬کنند که آیا دنی می¬تواند برنامه¬شان را هدایت کند یا نه. به نظر می¬رسید دوستی این دو تیره و تار شده. نگرانی راستی این است که چرا باید دنی به خاطر تس هدفشان را به خطر بیندازد، یا به عبارت دیگر، عشق را به جای کار انتخاب کند. نگران دنی این است که راستی او را به خاطر این نقطه ضعفش کنار بزند و خودش رهبری عملیاتی را برعهده بگیرد که نقشه¬ای متعلق به دنی است. مانند مجروح شدن ین، خطر شناخته شدن دنی نیز در ادامه پیچیدگی بیشتری به ماجراها می¬بخشد. دنی عملاً باعث می¬¬شود وضع برایش بغرنج شود. او خودش خواسته که مأموران او را شناسایی کنند. (اندکی جلوتر دلیلش را می¬فهمیم.) جنگ او با راستی صرفاً یک حرکت گمراه¬کننده است که بیشتر به خاطر منفعت لینوس و البته لذت بیشتر تماشاگر به نمایش درآمده است.
سائول (بخش اول): آقای لیمن زرگا یا سائول به عنوان بازوی بین¬المللی دلالان تقریباً از سوی یکی از آشنایان سابق، نقاب از چهره¬اش برداشته می¬شود. وقتی سائول در طبقه همکف کازینو دارد راه خودش را می¬رود، آن آشنای قدیمی از او می¬پرسد: «سائول! سائول بلوم، خودتی؟» همراه این آشنای قدیمیتری بندیکت صاحب کازینو هم حضور دارد. مرد ادامه می¬دهد: «سائول! سائول! منم! باکی باچانان.» خوشبختانه پیش از اینکه این مرد بتواند آسیب بیشتری وارد کند، دو نفر از اعضای گروه اوشن (دوقلو-های مالوی) از راه می¬رسند.
لینوس (بخش اول): اکنون نوبت لینوس است که وارد شود. او وانمود می¬کند از طرف کمیسیون مربوط به قمار در نوادا آمده است و به بندیکت می¬گوید که مشکلی وجود دارد. برای لحظه¬ای به نظر می¬رسد بندیکت به فریب لینوس پی برده باشد. او عمداً از لینوس می¬پرسد: «خیلی وقته که توی کمیسیون هستین؟ هال لیندلی رو می¬شناسین؟ اصلاً باهاش همکار بودین؟» البته لینوس این یکدستی زدن را با اعتمادبهنفس جواب می¬دهد. «نه دیگه، اون پارسال مرد.» می¬بینیم که سوءظن بندیکت دیگر تنش را افزایش نمی¬دهد، همچنین او را حریف قوی¬تری می¬سازد. این هر دو مورد برای افزایش درگیری بیشتر داستان به کار گرفته شده¬اند.
دنی (بخش دوم): با اینکه دنی مورد سوءظن مأموران قرار گرفته، در حرکتی ظاهراً خودویرانگرانه، وارد بلاجیو میشود و به دنبال تس می¬گردد. او با دنی به گرمی برخورد نمی¬کند. «می¬خوان از این¬جا بری. نگو که به خاطر من اومدی این¬جا. دنبال یک کاری، مگه نه؟ اینو بدون: مهم نیست که کارت چیه، نمی¬تونی منو برگردونی.» اگرچه این نپذیرفتن دنی باعث می¬شود لطمه ببیند، اما بهخوبی این آسیب را پنهان می-کند و زیرلب می¬گوید فقط آمده خداحافظی کند. در واقع دنی به این دلیل سراغ تس آمده تا یک موبایل را درون جیب کت او قرار بدهد. در انتها این موبایل، در مورد استراتژی خروج دارودسته اوشن از کازینو نقشی حیاتی برعهده خواهد داشت.
دوقلو¬های مالوی: لباس مأموران کازینو را بر تن کرده¬اند، اما در طبقه همکف کازینو حرفه¬ای عمل نمی-کنند و موقع رسیدن به آسانسور نمی¬توانند محل استفاده از کارت عبور را پیدا کنند. درنتیجه تورک بر سر برادرش فریاد می¬زند. در یک لحظه چنین به نظر می¬رسد که ناپخته عمل کردن ویرژیل تمام نقشه دارودسته اوشن را بر باد داده است، اما در حقیقت این یک حرکت گمراه¬کننده دیگر است. این دو عمداً خود را دستوپاچلفتی نشان داده¬اند. این کارشان باعث می¬شود سروصدای یکی از کارکنان کازینو دربیاید و داوطلب شود که کارت عبور را در قسمت صحیح قرار دهد.
دنی (بخش سوم): توجه دنی به تس او را به دردسر بزرگی می¬اندازد. وقتی دنی در حال دور شدن از اوست، با دو تن از آدمکش¬های بندیکت روبهرو می¬شود. سپس آن¬ها او را تا اتاقی که دوربین ندارد، همراهی می¬کنند. بهزودی مردی گنده- هم از نظر هیکل و هم از نظر قد و قامت- وارد می¬شود، احتمالاً برای اینکه به دستور بندیکت، دنی را له و لورده کند. از آن¬جا که دنی هم سردسته گروه است و مغز متفکر این ماجرا، «گرفتن» او، بدترین عقب¬نشینی داستانی تا این¬جاست. این فشار دردناک¬تر هم می¬شود، چون دنی باتجربه که اکنون در چنگال بندیکت است، چیز دیگری را هم از دست داده که عشق و علاقه تس است. در واقع از میان تمامی عبور کردن¬ها از دوزخ پرده دوم، این یکی بیشترین تأثیر را بر تماشاگر می¬گذارد. مسیرهای دشوار دیگر، یا در بنبست زمانی رخ می¬دادند، یا مثل پاشیدن نمک روی زخم بودند که آن را دردناک¬تر می¬کرد. این¬جا با هر دو وجه روبهروییم. البته دنی نهتنها سعی می¬کند سر بندیکت را کلاه بگذارد، بلکه این کار را با تماشاگر نیز می¬کند. دنی عملاً آن مرد گنده (برویزر) را خیلی خوب می-شناسد. این بخشی از نقشه بوده و حرکتی دیگر برای گمراه ساختن تماشاگر که باعث می¬شود دنی به هدف پذیرفتهشده¬اش نزدیک¬تر شود. وقتی برویزر وانمود می¬کند در حال کتک زدن دنی است، او از طریق هواکشی که به سردابه مورد نظر می¬رسد، وارد می¬شود. در این¬جا مشخص می¬شود دعوای راستی و دنی هم نیرنگ بوده است. دنی هیچوقت قصد نداشته از رسیدن به هدفش دست بکشد. این¬ها همه نقشه او بوده است.
لینوس (بخش دوم): همچنان در هیئت عضوی از کمیسیون مربوط به قمار با کمک فرانک کاتن عضو دیگری از دارودسته اوشن، موفق می¬شود کدهای امنیتی را از جیب بندیکت بردارد. بدبختانه وقتی لینوس در حال استفاده از این کد¬هاست، مأموران امنیتی کازینو متوجه حضور لینوکس می¬شوند. این عقبنشینی داستانی، هر چند کوتاه است اما تا درجه زیادی به نیرومندی داستان می¬افزاید، زیرا پیروزی¬های بهدستآمده (عبور از آزمون¬های بندیکت با توجه به حضور هال لیندلی، دزدیدن کد¬ها از جیب بندیکت) را پیش از این دیده¬ایم. خوشبختانه، دنی نقشه¬های احتمالی بهموقعی دارد که به شکل مسیر دشوار دوم سائول خود را نشان می¬دهد.
سائول (بخش دوم): سائول مانند ایمان زرگا، در مرکز امنیتی کازینو مستقر می¬شود. او آن¬جاست تا امانت گذاشتن کیف مخصوص در سردابه بلاجیو را ردیابی کند. وقتی لینوس را مأموران امنیتی پیدا می¬کنند، سائول به زمین می¬افتد. در همان لحظه، واقعاً به نظر می¬رسد او ممکن است مرده باشد. بعد از دستگیری دنی، این یکی شاید مهم¬ترین تأثیر را بر تماشاگران می¬گذارد و آن¬ها باید چند دقیقه¬ای صبر کنند تا ببینند مرگ سائول صرفاً یک حقه بوده است. بهزودی دکتری وارد می¬شود تا سائول را معاینه کند. اما او یک دکتر واقعی نیست، بلکه راستی است که تغییر قیافه داده است. وقتی راستی اعلام می¬کند سائول مرده، عضو سنوسالدار گروه دنی با کمک دوقلو¬ها که آن¬ها هم لباس مبدل تنشان کرده¬اند، از در عبور می¬کند. به عبارت دیگر، مرگ سائول صرفاً یک تمهید گیج¬کننده برای پوشش دادن لینوس نیست. استراتژی خروج سائول نیز هست که طراحی شده تا پیش از اینکه بندیکت بفهمد مورد دستبرد قرار گرفته، سائول از صغرا کبرای نقشه خارج شود.
ین: در مقایسه با مسیرهای دشوار دیگر، مسیر ین مجموعه¬ای طولانی است و هنگامی آغاز می¬شود که وی سعی دارد از درون جعبه¬ای که قاچاقی وارد سردابه¬اش کرده، خارج شود. از بدشانسی چمدانی که سائول ترتیبی داده که آن هم درون سردابه جای بگیرد، دقیقاً بالای جعبه¬ای قرار گرفته که ین درون آن است. همین که ین سرپوش جعبه را برمی¬دارد، چمدان سائول روی آن می¬لغزد و به ¬طور خطرناکی نزدیک گیرنده روی زمین قرار میگیرد و نزدیک است سنسورهای امنیتی سردابه را به کار بیندازد. ین شانس می¬آورد و چمدان را سربزنگاه از دسته¬اش می¬گیرد. اما مشقت¬های وی هنوز به پایان نرسیده¬اند. تقریباً یک پرش حیاتی کوتاه انجام می¬دهد. (بار دیگر، اگر افتاده بود، ممکن بود سنسورهای سردابه را به کار بیندازد.) بعد از پریدن، ین در موقعیتی است که به مواد منفجره کناره در سردابه نزدیک می¬شود. در همین حال، دنی، همراه با لینوس، آن سوی در مواد منفجره دیگری کار می¬گذارند. ۲۰ ثانیه پیش، دنی دکمه را زده، پانسمان دور دست مجروح ین به در چسبیده و این آکروبات چینی را گیر انداخته است.
لیونگستون دل همه چیز را می¬بیند. او سعی دارد با لینوس ارتباط برقرار کند تا به او بگوید چاشنی انفجاری را فعال نسازد، اما گوشی لینوس وقتی که باشر گیره را جدا می¬کند، از جایش در رفته است. دنی نمی¬داند ین آن سوی در گیر افتاده، علامت انفجار می¬دهد. به طرز معجزه¬آسایی، مواد منفجره عمل نمی-کنند. مشخص می¬شود که باتری¬های چاشنی از کار افتاده¬اند. وقتی دنی و لینوس باتری¬ها را تعویض می-کنند، ین خودش را از گیر پانسمان رها می¬کند. دنی بار دیگر دکمه انفجار را می¬زند. چاشنی عمل می-کند. اکنون سردابه باز شده است. مسیر دشوار همه اکنون به پایان رسیده است. با اینکه این مراحل دشوار زودتر از موقع شروع می¬شوند، اما طبق برنامه به نتیجه می¬رسد، زمانی که فیلم، معادل 76 درصد از راه را طی کرده است. درحالیکه هر یک از این مسیرهای دشوار در این مجموعه متنوع دربردارنده درجات متفاوتی از شدت و ضعفاند، باید در نظر داشت که تمامی آن¬ها با توجه به رده¬بندی سنی تماشاگران فیلم، شامل سطح مناسبی از رنج و درد هستند. همچنین باید توجه داشت که نتیجه فرار دنی به شکل ارتباط قبلی¬اش با برویزر، از پیش زمینه¬چینی نشده است. شاید برایتان جالب باشد که بدانید، در نسخه قبلی فیلمنامه، حضور برویزر نه یک بار، بلکه دو بار زمینه¬چینی شده بود. با تثبیت شخصیت برویزر، این نسخه از فیلمنامه، از پذیرفتنی بودن او به عنوان یک مانع عبور کرد. البته این زمینه¬چینی، جذابیت و لذت همهجانبه تماشاگر را تحت¬الشعاع قرار داده است. در این مورد، بهتر بود زمینهچینی روشن می¬شد تا زمانی که دوستی قبلی برویزر و دنی هنوز فاش نشده، تعلیقی ایجاد می¬شد. یازده یار اوشن فیلمی گول-زننده است و اگر دنی چند حقه در آستین داشت و آن¬ها را پنهان می¬کرد، خیلی شبیه به شرلوک هلمز می¬شد. البته تماشاگر با دیدن این حقه¬ها غرولندی نمی¬کند. آن¬ها با خوشحالی می¬پذیرند که ممکن است شخصیت اصلی بیش از آن چیزی که نشان می¬دهد، از مسائلی باخبر است و وقتی این مسائل فاش شوند، تماشاگر حس حماقت پیدا نمی¬کند، یا اعتبار فیلم را زیر سؤال نمی¬برد. چنین قاعده مشابهی در مورد باتری¬هایی وجود دارد که جان ین را نجات می¬دهند. این رخداد تا حد زیادی تصادفی است. همان¬طور که آلکس اپشتین در کتاب فیلمنامه¬نویسی با مهارت اشاره می¬کند، قهرمان قرار نیست در سر راه رسیدن به پایان داستان، با یک چنین گسست¬های بختیارانه¬ای روبهرو شود. اما چون این فیلم بازیگوشانه است، کمی خوش¬شانسی اتفاقی برای تماشاگران اهمیتی ندارد، خصوصاً وقتی که دنی و گروهش این همه بدشانسی خود را طرح¬ریزی کرده¬اند. آن دسته از کنش¬های عامدانه برای گمراه ساختن تماشاگر، درواقع به عنوان حرکاتی هدفمند، مخاطبان فیلم را فریفته می¬سازد. در این صورت، مهم است بدانیم که سکته-های غیرمنتظره مانند ظاهر شدن باکی بوچانان و گیر کردن ناگهانی پانسمان (که هیچکدام در نسخه قبلی فیلمنامه نبودند) هم تماشاگر را درگیر می¬کند و حس تعلیق را در آن¬ها عمیق¬تر می¬سازد. اگر دارید فیلمنامه شوخ و شنگی مثل یازده یار اوشن را می¬نویسید، خوب است که این را در ذهن داشته باشید. وقتی سر راه قهرمان خود مسیر دشواری قرار می¬دهید، هدفتان ایجاد توازن میان گمراهی هدفمند و عقبنشینی¬های داستانی غیرمنتظره باشد. تمهید دیگری که در یازده یار اوشن به چشم می¬خورد، مهندسی کردن قهرمان برای دستگیری خودش است، چون به طرز متناقضی، این بخشی از استراتژی فرار اوست. مورد دنی خصوصاً از این بابت قابل اشاره است که باعث می¬شود شخصیت¬های چند لایه خودشان را از فرض منطقی داستان بیرون بکشند. همان¬طور که پیش از این اشاره شد، دنی می¬خواست مورد سوءظن قرار بگیرد. او می¬خواست وقتی که شب سرقت با تس روبهرو می¬شود، توجه¬ها را به سوی خودش جلب کند و ببیند در اتاق کوچکی نگهش داشته¬اند. این موقعیت به وی اجازه می¬داد به دریچه¬های بالا سری کازینو دسترسی داشته باشد و از این طریق بتواند به سردابه دست یابد. مهم اینکه این نیز باعث می¬شود او در یک حرکت بتواند از کازینو خارج شود. بندیکت مظنون است که دنی می¬خواهد دست به سرقت بزند، اما یقین ندارد. به نظر می¬رسد امکان ندارد دنی بتواند در سرقت دست داشته باشد، چون تمام شب را در اتاق بدون دوربین و در کنار برویزر بوده است که این دقیقاً همان چیزی است که دنی می¬خواهد بندیکت باور کند. ممکن است فکر کنید تمام این حیله¬بازی¬ها ارزشش را نداشته است. یقیناً دنی نمی¬توانسته مخفیانه خود را در کازینو پنهان سازد. در حقیقت، او توانسته چنین کاری بکند. اما ورود جسورانه¬اش بنیاد استراتژی¬هایش برای خروج شخصیت¬های دیگر است. وقتی شب سرقت دنی با تس خداحافظی می¬کند، دقیقاً پیش از اینکه آدمکش¬های بندیکت او را تا اتاق کوچکش همراهی کنند، او یک موبایل را در جیب لباس تس می¬لغزاند. در انتها، راستی از این تلفن برای ارتباط با بندیکت استفاده می-کند که درنتیجه مکالمه این دو، نیروهای ضربت محلی این امکان را پیدا می¬کنند که به سردابه بلاجیو دسترسی پیدا کنند. دقیقاً به این ترتیب است که این دار و دسته با خونسردی همراه با 160 میلیون دلار کازینوی بندیکت از آن¬جا خارج می¬شوند. آن¬ها ملبس به لباس نیروهای ضربت هستند و با کامیون نیروهای ضربت می¬گریزند. ممکن است بگویید: «بسیار عالی، اما مگر لینوس یک جیب¬بر ماهر نیست؟ آیا او نمی¬توانست آن تلفن را در جیب تس جای بدهد؟» شاید، اگرچه ممکن بود این کار باعث شود عضویت او در کمیسیون قمار بر باد فنا برود. هرچند این موضوع اصلی فیلم نیست. دنی باید توجه¬ها را به خودش جلب می¬کرد، باید دستگیر می¬شد تا وقتی بندیکت تک به تک با او روبهرو شود، از او بپرسد آیا حاضر است در قبال بازگرداندن صدها میلیون پولش، تس را پس بدهد. این تعامل را در نظر بگیرید، تس تصمیم می¬گیرد با بندیکت به هم بزند. بنابراین می¬بینید که دستگیری دنی بخش کاملی از استراتژی خروج او به خاطر تس بود.
البته نمی¬توان گفت فیلم به¬طور کامل در انتها از تحقق تمامی اهدافش صرفنظر می¬کند. در پایان بندیکت متوجه می¬شود میلیون¬ها دلار از دست داده است. طی مجموعه¬ای از بازگشت به گذشته، تماشاگران متوجه می¬شوند چه اندازه این فیلم پردوزوکلک اوضاع را راستوریس کرده است. سرانجام تس درمی¬یابد که بندیکت مردی نیست که نشان می¬داده و اینکه اشتباه کرده اجازه داده دنی از پیشش برود. واپسین نکته¬ای که از فیلم دریافت می¬کنیم، به شکل قشنگی قابل تأمل است. کلک دیگری هم در فیلم هست که لازم است از یک فیلم گرم و صمیمی پیرامون دوزوکلک¬ها وام بگیرید. اگر در فیلم شما پای پول فراوانی در میان است، این پول را به هدفی ربط بدهید که از نظر عاطفی، وضعیت تشدید¬کننده¬ای داشته باشد، مثلاً مردی سعی کند دل همسر سابقش را به دست بیاورد. ارزش تس برای دنی به شکل¬های گوناگونی نشان داده می¬شود. یکی اینکه هنوز حلقه عروسی¬شان را در دست دارد. او با لحنی بهشدت تکاندهنده¬ به تس می¬گوید: «به خاطر تو اومدم این¬جا. می¬خوام زندگیمو با تو بگذرونم. می¬خوام با من باشی.» بدون زیرمتن وجود تس، تماشاگران همچنان دوست دارند یازده یار اوشن موفق شوند. آن¬ها دارودسته واقعاً دوستداشتنیای هستند (خصوصاً در مقایسه با بندیکت دمدمیمزاج). اما این خط داستانی تس است که داستان را ارتقا می¬بخشد و واقعاً باعث می¬شود تماشاگران از نظر عاطفی روی عاقبت داستان سرمایه¬گذاری ذهنی کنند.