نبات

  • نویسنده : سعيد نيکورزم
  • مترجم :
  • تعداد بازدید: 4450

فيلمنامه‌نويس و کارگردان: پگاه ارضی
تهيه‌كننده: هوشنگ نورالهی
بازیگران: شهاب حسینی، نازنین فراهانی، ستایش محمودی
ژانر: درام
خلاصه داستان
دختر نوجوانی به نام نبات با پدر خود سعید زندگی می‌کند. در ابتدای فیلم متوجه می‌شویم مادر نبات مرده است و او به همراه پدرش هر از گاهی بر سر مزار او حاضر می‌شوند. سعید یک طراح و آرشیتکت است و نبات علاوه بر تحصیل هفته‌ای چند روز در یک کارگاه سفال‌گری نزد خانمی به نام رویا آمورش می‌بیند. او در این کارگاه طرحی از مادرش را به شکل مجسمه ساخته و در حال یادگیری مجسمهسازی و سفال‌گری است. نبات دختری قوی و باهوش به نظر می‌رسد که تلاش می‌کند رابطه خوبی با پدرش داشته باشد. سعید نیز برای او سنگ تمام گذاشته و با درست کردن کارگاهی برای نبات سعی می‌کند جای خالی مادرش را نیز پر کند. در طول داستان این‌گونه القا می‌شود که وقتی نبات دختری یک ساله بوده، مادرش را بر اثر حادثه آتش‌‌سوزی از دست داده است. رابطه نبات روز به روز با استادش، رویا، نزدیک‌تر می‌شود و از حد رابطه معلم و شاگردی فراتر می‌رود. در این بین رویا سؤالاتی درباره سعید از رویا می‌پرسد که چرا با این‌که جوان است، بعد از مرگ مادرش هنوز ازدواج نکرده؟ این پرسش‌‌‌‌ها باعث می‌شود نبات احساس گناه کند و تصور کند پدرش به خاطر او ازدواج نکرده، اما سعید توضیح می‌دهد که خودش علاقه‌ای نداشته و از نبات دل‌جویی می‌کند. سعید چند بار برای دیدن دخترش به کارگاه رویا سر می‌زند، اما رویا هر بار خود را پنهان می‌کند. دست آخر بالاخره یک روز سعید به هوای برگزاری نمایشگاه در کارگاه با رویا روبه‌رو و از دیدن او شوکه می‌شود؛ چراکه رویا را می‌شناسد. در این‌جا متوجه می‌شویم رویا همان سایه، همسر سابق سعید، بوده که به بهانه‌ای خود را به نبات نزدیک کرده است. رویا یا همان سایه مادر واقعی نبات است و تا کنون سعید به دخترش دروغ گفته و همسر متوفای خود را به عنوان مادر واقعی نبات معرفی کرده است. سعید که فکر می‌کرد سایه (رویا) برای همیشه از ایران رفته است، نگران این موضوع می‌شود. از طرفی هر روز رابطه عاطفی میان نبات و رویا محکم‌تر می‌شود و در یکی از همین روزها که سعید به خانه بازمی‌گردد، در خانه خود با رویا روبه‌رو می‌شود که به درخواست نبات به آن‌جا آمده است. سعید محترمانه سایه را بیرون می‌کند و نبات را شماتت می‌کند که چرا یک غریبه را به خانه راه داده است. از طرف دیگر، خودش با سایه قرار می¬گذارد و قاطعانه از او می‌خواهد که پایش را از زندگی آن‌ها بیرون بکشد، اما سایه تماس و زندگی با دخترش را حق خود می‌داند. سعید سایه را مؤاخذه می‌کند که اگر واقعاً به فکر دخترش بود، از او جدا نمی‌شد و دخترش را به هوای مهاجرت رها نمی‌کرد. رویا اعتراف می¬کند به این دلیل همه چیز را رها کرده و رفته، چون سعید را دوست نداشته است. سعید به نبات اخطار می¬دهد که باید رابطه‌اش را با رویا قطع کند و در این بین حتی یک سیلی به گوشش می‌زند. نباتِ شوکه‌شده از این رفتار، به بستر بیماری می‌افتد. سعید از او دل‌جویی می‌کند و با مراقبت از او نبات دوباره به زندگی برمی‌گردد. اما سعید که می‌بیند برخورد خشن جواب نمی‌دهد، بعد از این سعی می‌کند قضیه را مسالمت‌آمیز حل کند. او چند جلسه با سایه قرار می‌گذارد و با او صحبت می‌کند. در خلال این صحبت‌‌‌‌ها سایه به اشتباهات خود در زندگی زناشویی معترف می‌شود و خواهان این است که حقیقت را به نبات بگویند. سعید موافق نیست، زیرا می¬داند گفتن حقیقت زندگی آن‌ها را به هم می‌ریزد. اکنون سایه در این دوراهی گیر کرده که پیش فرزندش بماند یا برای همیشه نبات را ترک کند. او راه دوم را انتخاب می‌کند و درحالی‌که از تصمیم خود دل‌گیر است، اسباب سفر را می‌بندد. رویا و نبات برای بار آخر با هم قرار می‌گذارند. رویا از حس خوب مادر بودن و وظایف مادر در قبال فرزند صحبت می‌کند و نبات به او می‌گوید تو اگر مادر شوی، قطعاً مادر خوبی خواهی شد. سرانجام رویا به نبات می‌گوید برای همیشه به سفر می‌رود و آن‌ها دیگر یکدیگر را نخواهند دید. سایه برای آخرین بار با سعید ملاقات می‌کند و به سعید می‌گوید تصمیم دارد همه اموال و خانه‌‌‌اش را به نام نبات کند. سعید می‌گوید که احتیاج به این کار نیست. هم‌چنین در آخرین لحظه سایه اعتراف می‌کند که بر اساس نظر پزشکان به آلزایمر مبتلا شده. سعید تلاش می‌کند با او هم‌دردی کند. در صحنه آخر فیلم سایه را می‌بینیم که در ایتالیا به سر می‌برد و بسته‌ای از سوی نبات و سعید برای او ارسال شده است؛ همان مجسمه مادر که در ابتدای فیلم دیدیم.
سکانس برگزیده
فیلمنامه نبات دارای چند سکانس خوب است که مخاطب را با خود همراه می‌کند. مثلاً سکانسی که سعید متوجه می‌شود رویا ـ که نبات این‌قدر به او نزدیک شده ـ همان سایه همسر اول ‌اوست، یا سکانسی که سعید وارد خانه می‌شود و می‌بیند دخترش بدون اجازه سایه را به خانه آورده، از جمله سکانس‌هایی است که بیننده را جذب خود می‌کند. آخرین ملاقات سایه با نبات هم صحنه¬ای دیدنی از کار درآمده که نویسنده به‌خوبی احساس حسرت و عشق را در هم ‌آمیخته است. در همین‌جاست که سایه تلویحاً به حسرتی که دچارش شده، اذعان می‌کند و همین‌‌جاست که نبات غیرمستقیم آرزو می‌کند ای‌ کاش رویا می‌توانست جای مادر او باشد. اما به نظر می‌رسد باید بهترین سکانس را به وداع میان سایه و سعید در پایان فیلم اختصاص داد؛ جایی که با سایه پشیمان از حسرت خانواده‌ای که او باعث فروپاشی‌اش شده، مواجه می¬شویم. هم‌چنین در این سکانس از زبان سعید می‌شنویم که «می‌خواستم بیایم و تو را برگردانم تا همه چیز را از اول شروع کنیم، اما می‌دیدم که بدون من و نبات خوشحال هستی و...» در این صحنه می‌توان لحظه تحول و بازشناخت را در شخصیت‌‌‌‌ها دید. هم‌چنین در این صحنه اطلاعات مهم دیگری بازگشایی می¬شود؛ سایه به آلزایمر زودرس مبتلا شده است.
نقاط قوت فیلمنامه
نبات موقعیت اولیه دراماتیک و به اصطلاح لاگ لاین شسته و رفته‌ای دارد. نبات که تصور می‌کند مادرش در آتش‌سوزی جان باخته، به زنی به اسم رویا دل می‌بندد. غافل از این‌که این زن، مادر نبات، همسر اول سعید است و با نقشه قبلی به او نزدیک شده. اکنون مسئله این است که واقعیت را به نبات بگوید یا خیر. گفتن واقعیت می‌تواند به فروپاشی رابطه میان سعید و نبات منجر شود. از طرفی از آن‌جایی که رویا خود را مقصر فروپاشی خانواده می‌داند، در مورد این مسئله مردد است. هرچند فیلمنامه در فرایند پیشرفت خود با نقصان‌هایی روبه‌رو است، اما می‌توان گفت موقعیت اولیه شکل‌ گرفته، شخصیت‌‌‌‌ها تا حدودی ملموس و رابطه میان آن‌ها برای مخاطب قابل هضم است. در واقع اگر حفره‌هایی در ساختار دراماتیک فیلمنامه وجود دارد، تا حدودی این مشکلات به واسطه شخصیت‌پردازی‌‌‌‌ها پُر شده است. شاید اگر نبات تبدیل به یک اثر ماندگار نمی‌شود و در حد و اندازه یک فیلمنامه معمولی و متوسط باقی می‌ماند، بدین دلیل است که ایده فیلم بیش از این ظرفیت و قابلیت ندارد.
نقاط ضعف فیلمنامه
فیلمنامه نبات از دو مشکل عمده رنج می‌برد که البته این دو مشکل از منظر ساختاری در هم تنیده هستند. اول این‌که نمی¬دانیم قهرمان داستان یا لااقل شخصیت اصلی کیست؟ به نظر می‌رسد تمرکز نویسنده روی نبات است. نبات کاراکتری مستقل و باهوش دارد، اما کنش‌گریِ او جز در قالب موقعیت‌های کوچک و جدا از کنش اصلی فیلمنامه در جای دیگری بروز نمی‌کند. در واقع از نقطه¬ای به بعد او هیچ نقشی در پیشرفت فیلمنامه ندارد. همین مشکل یعنی ابهام در انتخاب شخصیت اصلی منجر شده تا از جایی به بعد ریتم فیلمنامه دچار مشکل شود. چراکه شخصیت دست به عمل نمی‌زند و به‌ناچار فیلمنامه در عرض پیش می‌رود. به همین خاطر از جایی به بعد ما بیشتر شاهد ملاقات‌های سایه با سعید هستیم که برخی از این ملاقات‌‌‌‌ها تأثیری در روند جلو بردن داستان ندارند و اطلاعات جدیدی هم به مخاطب انتقال نمی‌دهند.
شخصیت پردازی
همان‌طور که اشاره شد، ‌‌‌‌شخصیت‌پردازی از نقاط قوت فیلمنامه است. شخصیت نبات به عنوان یک دختر نوجوان و باهوش که تلاش می‌کند بار تنهایی و زندگی با پدرش را بر دوش بکشد و از سوی دیگر، نیاز عاطفی خود به مادر را به واسطه هم‌نشینی با شخصیت رویا جبران کند، قابل باور است. اما همان‌طور که گفته شد، نقش او به عنوان شخصیت اصلی در فیلمنامه از جایی به بعد در نقطه انفعال قرار می‌گیرد. شخصیت سعید نیز برای مخاطب باورپذیر است و می‌توان انگیزه و خشم او را در مقابله با رویا درک کرد. هرچند هنوز شخصیت به واسطه پیشه، گذشته و سابقه خود معرفی نمی‌شود و در برخی موارد گرایش به شخصیتی تیپیکال دارد. شخصیت رویا هم به عنوان یک زن که از رفتار گذشته خود پشیمان است و در دوران بحران روحی به سر می‌برد، قابل قبول است. اما او همچون سعید برای ما هنوز شفاف نشده و ما نمی‌توانیم از یک حدودی به بعد به او نزدیک شویم. مخاطب می‌پرسد او چه کسی بوده؟ چرا زندگی‌اش را رها کرده و چرا به خارج از کشور مهاجرت کرده؟ بدیهی است وقتی ما نتوانیم به شخصیت نزدیک شویم، سرنوشت او برای ما به امری علی¬السویه تبدیل خواهد شد. شاید بدین خاطر است که در پایان فیلمنامه از شکست رویا متأثر نمی‌شویم.
سکانس ضعیف
برخی از صحنه‌های ملاقات رویا و سعید پرداخت خوبی ندارند. به‌ویژه رویارویی آن‌ها بعد از هشت سال می‌توانست در یک موقعیت به‌مراتب گیرنده‌تری برای مخاطب جذاب باشد. به طور کلی از جایی به بعد، ملاقات‌های سعید و سایه در فیلمنامه کارکرد دراماتیک ضعیفی دارد و اطلاعات بیشتری را به مخاطب انتقال نمی‌دهد. این مسئله به خودی‌خود باعث افت در ریتم فیلمنامه می‌شود و از جایی به بعد، داستان در عرض پیش‌ می‌رود.
درون‌مایه
نبات یک درام خانوادگی است. نویسنده تلاش می‌کند در قالب یک موقعیت دراماتیک با نگاهی انتقادی موضوع فروپاشی یک خانواده و ظهور یک فرزند طلاق و آسیب‌های اجتماعی او را بررسی کند. پیکان انتقاد نویسنده به سوی زنی است که در جست‌وجوی آرزوهای موهوم خود فرزند و شوهرش را رها کرده و اکنون بعد از هشت سال متوجه اشتباه خود شده است. در این فیلم بحث مسئولیت‌پذیری و اولویت عشق و خانواده مطرح می‌شود و درنهایت با مقصر شناخته شدن مادر بر اهمیت تحکیم بنیان خانواده تأکید می‌شود. شاید بتوان ترک خانواده از سوی سایه را به خاطر دوست نداشتن سعید فهمید، اما این‌که سایه چگونه توانسته فرزند خود را هشت سال ترک کند، او را با چالشی جدی مواجه می‌کند. نویسنده این مضمون را پیش می‌کشد که هیچ‌چیز نمی‌تواند رها کردن فرزند و فروپاشی خانواده را توجیه کند.

 

مرجع مقاله