قهرمان تراژدی در کتاب بوطیقا، کسی است که نسبت به دیگران دارای فضیلتهای برتر و نیکبختی بوده، اما در اثر «اشتباه ِخود» یا هامارتیا سقوط میکند و بیچارگی و مصیبت زندگیاش نیز به دست خودش اتفاق میافتد. هامارتیا اما به تعبیر امروزی، شکاف یا رخنهای در کمال شخصیتِ تراژیک است و با عناوینی از قبیل «شیفتگیِ مهلک» یا «کوریِ باطن» شناخته میشود.
پری (الهام کردا) و فرهاد (هدایت هاشمی) دو قهرمان اصلی داستان فیلمنامه به دنیا آمدن، در حقیقت انسانهایی معمولی هستند که برتری خاصی نسبت به دیگران ندارند. اما اکنون به سبب بارداری مجدد پری و با داشتن فرزندی ناخواسته که خود مسبب پیدایش آن بودند، بخت و اقبال از آنان روی گردانده و باید به چارهای برای تمام شدن قضایا بیندیشند. در وهله نخست، پیامد اخلاقی این اتفاق برای پری جدیتر خواهد بود، زیرا او خود را گناهکار واقعی این جریان میداند و میکوشد به هر شکل ممکن مانع از قصد فرهاد برای از بین بردن بچه شود. اما فرهاد خود را یک مقصر مظلوم و بیپناه جلوه میدهد که در گناه اصلی به وجود آوردن بچه شریک بوده، اما اکنون نمیتواند رنج حاصل از حضور این بچه در دنیا را که به هر صورت موجب ایجاد بینظمی در نحوه زیست و زندگیشان شده، تحمل کند. برخلاف فرهاد، احساس گناه در وجود پری کماکان او را به گذشته زنجیر میکند و هر لحظه از نیروی او در جهت تصمیمگیری یا انتخابهای جدید برای زندگیاش میکاهد.
روشن است که احساس گناه، اساسیترین حسی است که قهرمان در چنین شرایطی به آن دچار میشود. علاوه بر آن، نکوهش یا واکنشهایی که اطرافیان نسبت به کاراکترهای اصلی بروز میدهند نیز در این قضیه مؤثر است. جیمز هولیسِ رواندرمانگر در زمینه بروز این نوع خطا نظریهای دارد که بر اساس آن زندگی را به یک تراژدی تشبیه کرده و این نوع گناه را «بصیرتِ زخمی» نام مینهد. طبق این تعریف، قهرمان پس از انجام خطای ناآگاهانه خود، آگاهانه در پی جبران آن برمیآید، اما تقدیر درنهایت او را به مسیر دیگری هدایت میکند. جیمز هولیس همچنین معتقد است ما باید این بصیرتِ زخمی را بپذیریم و بدانیم که هامارتیا یا خطا جزئی جدانشدنی از زندگی ما و در کل انسانهایی است که همواره گرفتار اشتباه و نقضِ اخلاقی میشویم.
در این فیلمنامه، فرهاد از نگاه دیگران، مسئله تقدیر و ضرورتهایی را که در عالم هستی وجود دارد و از توان و قدرت و آگاهی انسان فراتر است، نادیده میگیرد. فرهاد از ابتدا و با مخالفتهایی که نسبت به همسر و اطرافیان در خصوص از بین بردن یا نگهداری بچه انجام میدهد، در هیئت یک کاراکتر بدذات و منفی معرفی میشود. هرچند او از رنج و غم پری عذاب میکشد، اما تا پایان فیلم نیز خود را نسبت به وجود این بچه بیگناه میداند و اعتقاد او درباره نگهداری بچه تا لحظات پایانی داستان نیز تغییر نمییابد. شاید تنها سکانسی که تلویحاً بخشی از احساسات تلطیفشده فرهاد را به رخ بکشد، لحظهای است که نام دریا را به زبان میآورد؛ یعنی همان نامی که پری مدتهاست برای دخترش در نظر گرفته است...
پری برخلاف فرهاد، قتل و نابودی فرزندش را بههیچوجه نمیپذیرد و در صدد جبران اشتباه یا خطایی است که به اعتقاد او گناهی بزرگ معنا میشود؛ چیزی که افسانه (بهناز جعفری) آن را توهم و اندیشهای پوچ و باطل میپندارد. اما درنهایت پری به محل کار پدر که بازسازی خانه قدیمی و ساختن مهمانپذیر در شهر یزد بوده، بازمیگردد و در آنجا مشغول به کار میشود. انتخاب این شغل نیز از جهتی میتواند کنایه یا مفهومی زیرمتنی از بازسازی و ترمیم مجدد روح و روان این زن و تولد دوباره یک زندگی تلقی شود. پری با ورود به خانه پدر و اندیشیدن درباره پرورش این بچه حتی از بازی در نمایش کریمی، کارگردان مطرح تئاتر نیز انصراف میدهد و از این بابت نگران نیست، چراکه این اتفاق را به نوعی مکافات عمل خود قلمداد میکند.
در این ارتباط، آنچه از هامارتیا به عنوان نقص اخلاقی یا خطای تراژیک در نقد ادبیِ قدیم بیان شده، در نقد نئوکلاسیک آن را به مفهوم عدالتِ شعری یا «مکافات» پیوند میدهد. آندره داسیه یکی دیگر از نظریهسازانی است که هامارتیا را در وهله نخست به نقصِ انسانی یا قصور و اشتباهِ بلااراده تعبیر میکند و معتقد است ملودرامهای اجتماعی از آن بهره فراوان بردهاند. این الگو عموماً الگوی انسان شریری است که از نیکبختی به بدبختی سقوط میکند. به عنوان نمونه، فرزندآوری در این فیلمنامه برای پری و فرهاد، زوجی که توان پرورش و نگهداری فرزند دوم را در خود نمیبینند، نوعی خطای انسانی به حساب میآید. اما حل این مسئله طبعاً برای کاراکترهای سرگردان و گرفتارآمده در این موقعیت که مدام مورد سرزنش و شماتت دیگران قرار میگیرند نیز دشوار خواهد شد.
یکی از سکانسهایی که بهوضوح تخریب کاراکتر فرهاد را در هیئت یک انسان خطاکار نشان میدهد، سکانسی است که پس از ورود فرهاد به خانه نسرین، خواهرِ پری با خواندن آیاتی از قرآن، به طریقِ غیرمستقیم منظور اصلی خود را نسبت به عواقب الهی نابود کردن جنینی که خداوند به انسان عطا کرده، بیان میکند. فرهاد نیز در پاسخ، ظاهراً نسرین را دلگرم میکند که دست از این نیت برداشته و بچه را نگه میدارند. اما به محض پایان یافتن این بحث، فرهاد مجدد پری را جهت از بین بردن جنین نزد پزشک دیگری میبرد. از دیدگاه فرهاد، حذف این جنین از زندگی مشترکشان یک ضرورت به شمار میآید. او در خطابه یا سخنرانی چند دقیقهای خود در ماشین هنگامی که در کنار پری نشسته و از بچهدار شدن به عنوان نقص و اشتباه بزرگ نام میبرد، در همان حال نیز این پرسش را مطرح میکند که «آیا باید تا آخر عمر به خاطر بچهای که مقصر و سببساز پدید آمدنش بودهایم، در غصه و اندوه به سر بریم و خود را از تمام لذتهای دنیا محروم کنیم؟» در مقابل اما اذعان پری به این نکته که من اشتباه کردم و «در انتخابهای بد و پیامدهای آسیبزننده آنها مقصر هستم»، نهتنها از دیدگاه این کاراکتر سرآغاز خِرد است، که تنها راهی است که سرانجام به رهایی و فارغ شدن از فکر و خیالات باطل میانجامد.