سایه گذشته بر حال

اهمیت جراحت پیش‌داستان و تأثیر آن در فیلمنامه «نبات»

  • نویسنده : مهسا علینقیان
  • مترجم :
  • تعداد بازدید: 513

فرض کنید ترک شده‌اید! یکی از عزیزانتان شما را ناگهان ترک کرده است. اگر بعد از 12 سال بازگردد، اولین سؤالی که از او می‌پرسید، چیست؟ اگر این فرد مادرتان یا همسرتان باشد چه؟
جملات بالا ایده اولیه فیلم نبات، به نویسندگی و کارگردانی پگاه ارضی است. ویژگی مهم این فیلمنامه اهمیت پیش‌داستان است؛ یعنی اتفاقاتی که قبل از شروع پلات روی داده است. نبات از آن دسته فیلم‌هایی است که جراحتش پیش از فیلم اتفاق افتاده و حالا با یک حادثه محرک (بازگشت سایه) سر باز کرده است. رابرت مک‌کی در کتاب داستان می¬گوید: «افشاگری‌های نیرومند از پیش‌داستان نشئت می‌گیرد؛ یعنی حوادثی مهم در زندگی گذشته شخصیت¬ها که نویسنده می¬تواند در لحظات بحرانی برای نقاط عطف، آن‌ها را افشا کند.»
افشاگری نیرومند نبات زمانی است که مخاطب درمی‌یابد زن مرموزی که با نبات، دختر 12‌ساله، دوست شده است، مادر اوست. مادری که به گمان نبات سال‌ها پیش مرده است. این افشاگری چندان برای مخاطب تکان‌دهنده نیست و تقریباً از اولین سکانس حضور سایه (نازنین فراهانی) در کنار نبات، مخاطب شَستش از موضوع خبردار شده است، اما موضوع مهم استفاده‌ای است که فیلمنامه‌نویس از این پیش‌داستان بالقوه قوی می‌کند. جراحت پیش‌داستان آن‌قدر قوی است که می¬تواند زندگی هر یک از سه شخصیت اصلی را دگرگون کند، اما دو شخصیت اصلی، یعنی سعید (شهاب حسینی) و سایه (نازنین فراهانی) هرکدام در مقابل این زخم بازشده چه واکنشی نشان می¬دهند؟ نبات چطور؟
 سعید زمانی که از بازگشت سایه باخبر می¬شود، بی‌تردید سعی می¬کند جلوی آشنایی نبات و مادرش را بگیرد، زیرا دروغی که سال‌ها به دختر خود گفته است، برملا می¬شود. شاید این کنش، تنها کنش قوی سعید نسبت به جراحت پیش‌داستان است. پس از آن سعید می¬کوشد به این کنش تا پایان ادامه دهد. اما این شخصیت از زخمی که حالا باز شده است، تأثیر دیگری نیز می¬پذیرد. سعید کسی است که سال‌ها پیش بی‌دلیل ترک شده است و حالا باید به دنبال دلیل آن باشد. فیلمنامه‌نویس نیز می¬کوشد در نیمه دوم فیلم به این موضوع بپردازد، اما چون خودش نیز سرگردان است و شاید دلیل این کنش (ترک خانواده) را از سوی سایه در پیش‌داستان نمی¬داند، پاسخی به سعید و در ادامه به مخاطب نمی¬دهد. درواقع جراحت حاصل از پیش‌داستان در طول زمان واقعی فیلم حل نمی¬شود و به همان صورت نخست باقی می-ماند.
سایه، در موقعیت شخصیتی که ابتدا با ترک ناگهانی خانواده، جراحت پیش‌داستان را به وجود آورده است و حالا با بازگشتش زخم دیرین را باز کرده، خودش نیز جواب مشخصی برای اتفاقاتی که رقم زده است، ندارد و چون دلیل قانع‌کننده¬ای ندارد، محکوم است یک بیماری اعصاب (آلزایمر) را تا آخر عمر به دوش بکشد. سایه در قبال کنش دوم خود، یعنی بازگشت به ایران باید به دنبال هدف مشخصی باشد و آن هدف، بودن و ماندن در کنار دخترش است. اما با شرایط سردرگم و بیماری‌ای که فیلمنامه‌نویس برای او رقم زده است، چنین امکانی برایش فراهم نمی‌شود و بازگشتش نیز همانند رفتنش بی‌دلیل و الکن باقی می¬ماند. او فقط چند روزی را به عنوان دوست در کنار دخترش سپری می¬کند، اما این رابطه نیز در فیلمنامه به‌درستی شکل نمی¬گیرد، زیرا به جای شکل‌گیری تدریجی، مخاطب را به یک‌باره با یک رابطه عمیق روبه‌رو می¬کند. سکانس¬هایی در حد بازی در پارک و خوردن آش نمی¬تواند نشان‌دهنده عمق رابطه-ای باشد که میان مادر و دختر شکل گرفته است. پس سایه نه مسئولیت جراحتی را که موجبش شده است می¬پذیرد و نه درصدد حل آن برمی¬آید، فقط زخم را عمیق¬تر می¬کند. فیلمنامه‌نویس گویی خود بر این ضعف واقف است، به همین دلیل بیماری اعصاب را به میان آورده تا رفتارهای شخصیتش را توجیه کند و این پیام را به مخاطب منتقل کند که ترک مأمنی چون خانواده نتیجه‌ای جز بیماری همیشگی در پی ندارد. اما هرگز به این سؤال پاسخ نمی¬دهد که یک مادر، درحالی‌که زندگی خوبی با همسرش دارد، چرا باید یک‌باره به مهاجرت فکر کند و ناگهان همسر و نوزادش را ترک کند؟!
اما فیلم با نبات شروع می¬شود؛ کسی که ناخواسته بیشترین تأثیر را از جراحت پیش‌داستان پذیرفته است. فیلمنامه نبات را دختر نوجوانی معرفی می¬کند که با پدرش رابطه فوق¬العاده¬ای دارد و به فکر ازدواج مجدد پدرش حسادت می¬ورزد. با ورود سایه به زندگی نبات، فیلمنامه‌نویس موضوع جذاب حسادت نبات را رها می¬کند و به شکل‌گیری رابطه سایه و نبات به عنوان دو دوست می¬پردازد، اما در نیمه دوم فیلم، او را به حال خود باقی می¬گذارد و می¬کوشد رابطه سعید و سایه را کندوکاو کند. بدین صورت نبات به عنوان شخصیتی که بیشترین تأثیر را از جراحت پیش‌داستان پذیرفته است، در نیمه فیلم رها می¬شود. در پایان زمانی که پی می¬برد سایه مادر اوست، فیلم تمام می¬شود و ما هرگز تأثیر این خبر تکان‌دهنده را در او نمی‌بینیم.
درنهایت، هریک از سه شخصیت اصلی در همان موقعیت ابتدایی باقی می¬مانند و ما شاهد تلاش ناموفق فیلمنامه‌نویس برای نزدیک شدن به لایه¬های درونی شخصیت¬ها هستیم. جراحت پیش‌داستان، نه تأثیری در کنش شخصیت¬ها دارد، نه به مخاطب این امکان را می¬دهد که با آن‌ها هم‌ذات‌پنداری کند و کنش¬های آنان در گذشته را درک کند. چنان‌که محمد گذرآبادی در کتاب فرهنگ فیلم¬نامه تأکید می¬کند: «گرچه تمام جزئیات گذشته شخصیت یا به اصطلاح زندگی وی در خارج از پرده مستقیماً در فیلمنامه مورد اشاره قرار نمی¬گیرد، اما این جزئیات به نویسنده کمک می¬کنند شخصیت را حس کند. شناخت جدید این جزئیات، هم‌چنین به نویسنده کمک می¬کند درباره گفتار و کردار شخصیت¬ها در واکنش به موقعیت¬ها و وقایع داستان، تصمیم بگیرد.» در فیلم نبات، گویی فیلمنامه¬نویس دلیل کنش‌های شخصیت¬های خود را در گذشته نمی¬داند، پس نمی¬تواند درباره کردار آن‌ها در موقعیت‌ها و وقایع داستان تصمیم بگیرد.
اما در این میان نمی¬توان عذابی را که سایه بدان گرفتار شده است، نادیده گرفت. گسترش تدریجی بیماری او در طول فیلم به‌درستی و با دقت دنبال شده است. شاید شیفتگی نویسنده به عاقبت کاراکتر، بیش از شیفتگی او به پیش‌داستان و تأثیر آن در زندگی شخصیت‌هاست. این نقطه قوت در کاراکتر سایه، باعث می¬شود سعید قهرمانی بدون پاشنه آشیل آفریده شود و کاراکتر در همان سطح مرد ایده¬آل و نمونه که نقطه ضعفی در او وجود ندارد، باقی بماند.

 

 

مرجع مقاله