خودکشی گناه کبیره است

بررسی روایت سخن‌محور در فیلمنامه «ما همه با هم هستیم»

  • نویسنده : اسدالله غلامعلی
  • مترجم :
  • تعداد بازدید: 299

فیلمنامه ما همه با هم هستیم درباره زنی است که برای فرار از ورشکستگی تصمیم دارد یک هواپیما را نابود، و به کمک بیمه آن از ورشکستگی نجات پیدا کند. زن روبه‌روی بازپرس نشسته و قصه‌اش را تعریف می‌کند. او چون نمی‌خواهد آدم بی‌گناه کشته شود، آدم‌هایی را پیدا می‌کند که دوست دارند بمیرند. اما قبل از حرکت هواپیما ناگهان به طور اتفاقی (و نه علت‌مند!) یک مرد که اطلاعی از نقشه ندارد، سوار هواپیما می‌شود. مرد متوجه نقشه دیگران می‌شود و تلاش می‌کند میل به زندگی را در همه بیدار کند. (آیا این مرد همان فیلم‌ساز است؟) به گمانم همین خلاصه ساده از قصه مخاطب را متوجه می‌کند که ساخت چنین فیلمی در شرایط امروزی کشور چه معنا و مفهومی دارد. بیان مسائلی همچون ورشکستگی شرکت، نقشه سقوط هواپیما، انتخاب مرگ به جای زندگی در یک ساختار روایی منطقی و منسجم می-تواند داستانی پرتنش و جذاب بسازد، اما نه در یک روایت بیمار و سخن‌گو. چند نفر آدم به دعوت یک زن می‌پذیرند که بمیرند ولی سرانجام نمی‌میرند، از سوی پلیس بازجویی می‌شوند و ناگهان همه آن‌ها در یک روز برفی آزاد می‌شوند. فیلمنامه¬ای که روایت‌گر دیدگاه یا حرف‌های نگفته و عقده‌شده است تا یک قصه. چنین روایتی را روایت سخن‌گو (نه قصه‌گو) می‌نامم، چراکه در آن بیش از آن‌که ساختار و فرم اهمیت داشته باشد، سخن‌گویی ارجحیت دارد.
بازپرس که بدون هیچ دلیلی مدام در حال خوردن است، در یک مکان که هیچ ربطی به فیلم و شغلش ندارد، از مسافران بازجویی می‌کند و آن‌ها قصه را تعریف می‌کنند. در عین حال که مسافران قصه را روایت می‌کنند، مخاطب متوجه می‌شود راوی اصلی فیلم نه زن ورشکسته است، نه بازپرس و نه مسافران، بلکه راوی واقعی و البته متأسفانه آشکار فیلم فیلم‌ساز و فیلمنامه‌نویس است.
ما همه با هم هستیم که از آن به عنوان فیلم کمدی یاد می‌کنند، نه‌تنها کمدی نیست، بلکه اساساً قصه و فیلمنامه‌ای ندارد. همه چیز بهانه‌ای است تا سخنی مهم و سیاسی زده شود. چنین آثاری بیشتر به تریبون‌هایی برای بیان دغدغه‌ها، مسائل سیاسی و اقتصادی سینماگران، نویسندگان یا تهیه‌کنندگان می-مانند. از آن‌جا که بیان چنین مسائلی نیاز به یک فیلمنامه جدی و حساب‌شده و هم‌چنین مجوز ساخت و اکران دارد، سعی کرده‌اند به زبانی کمدی یا ظاهراً طنز این مسائل عنوان شوند؛ غافل از این‌که فیلم به عنوان یک رسانه بصری و شنیداری بیش از هر چیزی روایت یک قصه روشن و جذاب با ساختاری محکم است، نه روایت سخن مؤلف!
باری، مسافران هواپیما مردمی هستند که مرگ را بر زندگی ترجیح می‌دهند، اما حتی نمی‌توانند بمیرند، چراکه از طرفی از زندگی خسته شده‌اند و از طرف دیگر، از مرگ می‌ترسند. هر کدام به یک علت می‌خواهد بمیرد؛ یک نفر به انقراض انسان اعتقاد دارد، دیگری معتاد است (کدام شخصیت معتاد با پاهای خودش به سمت خودکشی می‌رود؟!) یک نفر موادفروش، یک زن میان‌سال، دختر و پسری جوان و غیره. همان‌طور که می‌بینید، هیچ شخصیت‌پردازی‌ای وجود ندارد، چراکه شخصیت در چنین روایت بیماری نباید وجود داشته باشد؛ همه چیز به صورت مهندسی‌شده طراحی شده است و همه بازیگران در نقاط مشخصی از لوکیشن قرار گرفته‌اند تا در جای خود یکی از هزاران حرف یا درددل سینماگر را به زبان بیاورند. مثلاً دختر بگوید رقص گناه است؟ مثلاً پزشکی که عذاب وجدان او را اذیت می‌کند، اشاره‌ای به مرگ فیلم‌ساز بزرگ ایران و اشتباه پزشکی داشته باشد، یا زنی که فیلمش پخش شده است و می‌خواهد بمیرد و غیره. نگاه کنید همه چیز برنامه‌ریزی‌شده است تا آن حرف مهم شنیده شود. همه حوادث و دیالوگ‌ها به رخدادهایی ارجاع می‌دهند که فیلم‌ساز به آن‌ها نقد دارد. مثلاً بازپرس شخصی به نام محمدرضا گلزار را دستگیر کرده است، ولی برای کارش دلیلی جز پر کردن اوقات تنهایی خودش ندارد (پلیس بدون دلیل مردم را دستگیر می‌کند)، هواپیما باید در خلیج همیشه فارس (تأکید بر همیشه فارس) سقوط کند، هواپیما استاندارد نیست (سقوط‌های متعدد هواپیماهای ایرانی)، سیلی خوردن کسی که می‌خواهد مردم را نجات دهد و نمونه‌هایی از این دست نشان می‌دهد فیلم می‌خواهد به زبانی استعاری و نمادین با مردم صحبت کند. فیلمنامه‌نویس ما همه با هم هستیم شخصیت‌هایی را به صورت تکه تکه در یک موقعیت بحرانی کنار هم قرار داده و در دهان آن‌ها واژه و جمله‌هایی به‌ظاهر خنده‌دار قرار داده (که برخی از آن‌ها همچون پیشنهاد ازدواج مرد به زن در لحظه سقوط به‌شدت شرم‌آور و بی‌مزه است) تا مخاطب متوجه چه چیزی باشد؟ هیچ! مشکل اصلی فیلمنامه ما همه با هم هستیم نه‌تنها فقدان شخصیت و پیرنگ است، بلکه مشخص نمی‌شود فیلم چه چیزی می‌خواهد بگوید؟ اصلاً قصد فیلم‌ساز از تولید این فیلم چه بوده است؟ هیچ‌گونه تداوم روایی وجود ندارد؛ بازپرسی چه علتی دارد و چگونه ماجرا حل‌وفصل می‌شود؟ چرا شخصیت گلزار با این‌که در هواپیما نبوده است، باید وجود داشته باشد؟ سقوط زن از ساختمان مرتفع به چه معنی است؟ هر روایت از چهار عنصر شخصیت، زمان، مکان و علیت تشکیل شده است، اما در این فیلمنامه نماد و سخن‌وری جای همه آن‌ها را پر کرده است و مخاطب به جای روایت فریادهای فروخورده نویسنده یا فیلمساز را می‌شنود و گاهی شاید به‌زور به خاطر یک دیالوگ یا یک کنش مضحک، لبخندی بزند. اگرچه با برخی از دیالوگ‌ها‌ و کنش‌ها سعی در خنداندن مخاطب دارد و تلاش می‌کند موقعیتی طنز و نقادانه همچون یک هجویه بسازد، اما هیچ‌وقت مشخص نمی‌شود نویسندگان در پی هجو چه چیزی و چه کسی بوده‌اند؟ ما همه با هم هستیم می‌توانست هجویه‌ای از روابط انسانی یا طنز خوش‌ساختی درباره دیدگاه مختلف مردم در باب پرواز و سقوط یا زندگی و مرگ باشد، اما بیشتر به یک خودکشی شبیه است؛ انگار نویسندگان و کارگردان فراموش کرده‌اند خودکشی گناه کبیره است.

مرجع مقاله