فيلمنامه‌نويسان: لور ده کلرمون تونرر، مونا فاستولولد، بروک نورمن بروک، کارگردان: لور ده کلرمون تونر، تهیه‌کننده: آلین گلدمن، تدوین: گرالدین منگنوت، مدیر فیلم‌برداری: روبن یمپنس، موسیقی: جد کورزل، بازیگران: ماتیاس اسخونارتس، جیسون میچل، گیدئون ادلون، کانی بریتون، ژانر: درام، محصول 2019 آمریکا، فرانسه، بلژیک، 96 دقیقه، درآمد فروش: 5 میلیون دلار، پخش از فوکوس فیچرز
خلاصه داستان: رومن کلمن به خاطر حمله به هم‌خانه‌اش و وارد کردن آسیب مغزی شدید به او به ۱۲ سال زندان محکوم شده است. رومن خوب می‌داند که زود از کوره درمی‌رود و رفتار خشونت‌آمیزی دارد، اما او تلاش دارد به خودش مسلط شود و به جامعه برگردد. رومن در برنامه‌ای با سرپرستی مزرعه‌دار مایلز شرکت می‌کند و در این برنامه او همراه دیگر زندانیان حاضر در این برنامه باید اسب موستانگی را تربیت کنند. به هر زندانی یک اسب داده شده و از رومن خواسته می‌شود این کار را در پنج هفته انجام دهد تا اسب او در حراج فروخته شود.
رومن ابتدا در ارتباط با اسب با مشکلات زیادی روبه‌رو می‌شود، اما تحت راهنمایی‌های هنری، زندانی‌ای که مربی حرفه‌ای تربیت اسب است، کارها را بهتر پیش می‌برد. هفته‌ها می‌گذرند و رومن رابطه نزدیکی با اسب که حال نام او را مارکوس گذاشته است، پیدا می‌کند و هنری نیز دوست صمیمی او شده است. اما با کشته شدن هنری به دست دن، هم‌سلولی رومن، اوضاع به هم می‌ریزد. رومن در تلافی پیش از رسیدن نگهبانان دن را تا سرحد بی‌هوشی خفه می‌کند.
روز حراج می‌رسد و رومن دختر باردارش، مارتا، را دعوت به شرکت می‌کند به این امید که رابطه‌شان را بهبود ببخشد. وقتی نوبت رومن می‌رسد تا مارکوس را برای نمایش روی صحنه بیاورد، او از این‌که می‌بیند مارتا نیامده است، حواسش پرت می‌شود. این حواس‌پرتی باعث می‌شود مارکوس به خاطر هلی‌کوپتری که بالای سرش است، رم کند و دردسر درست شود. کمی بعد، رومن از مایلز می‌شنود که مارکوس غیرقابل تربیت است و قرار است اتانازی شود. رومن از آسیبی که بعد از توفان به دروازه زندان وارد شده، بهره می‌برد و به مارکوس کمک می‌کند فرار کند و به طبیعت وحشی برگردد.
مدتی بعد مارتا که خبردار شده رومن هنوز نمی‌تواند زندان را ترک کند، نامه‌ای برای او می‌فرستد که حاوی عکسی از مارتا و پسر تازه به دنیا آمده‌اش است و می‌خواهد در ملاقات بعد به دیدن رومن بیاید. بعد از این‌که رومن کار خواندن نامه را به پایان می‌رساند، می‌بیند مارکوس کنار در زندان ایستاده است.