نصرت الله تابش /
در شماره گذشته به سرنوشت غمبار اکثریت قریب به اتفاق قیام¬های شیعی پرداختیم و به سیره و روش ائمه معصومین(علیهم السلام) پس از واقعه عاشورا که با مشی قیامکنندگان متفاوت بود، اشاراتی داشتیم و بیان شد که حضرات معصومین(ص) با توجه به فقر فرهنگی و عقیدتی شیعیان و پراکندگی ایشان در جغرافیای وسیع اسلامی تشکیلات و سازمانی مخفی اما کارآمد را تأسیس و راهاندازی کردند که بعدها نام سازمان وکالت را به خود گرفت و مهمترین هدف قیام عاشورا که اصلاح نگرش¬ها به دین و عمق دادن به آن بود، از این طریق تا حدود زیادی محقق شد. حال به برخی از ماجراهای درون سازمان وکالت توجه فرمایید.
سازمان وکالت
در فرازهای قبل در مورد زمینه¬های شکلگیری سازمان وکالت سخن گفتیم. اعضای اصلی این سازمان عموماً شیعیان برجسته¬ای بودند که از طرف ائمه معصومین(ص) انتخاب می¬شدند تا رابط ایشان با مردم باشند. این وکلا همواره در معرض جاسوسی و افشا شدن فعالیت¬هایشان بودند و ائمه معصومین(ع) بعد از واقعه عاشورا مهمترین تلاششان حفاظت از این افراد شاخص و تداوم فعالیت¬هایشان بوده و همین موضوع باعث شده است که این سازمان پر از ماجرا و حادثه و خدمت و خیانت باشد. به تعدادی از این ماجراها می¬پردازیم.
معلّی بن خُنَیس، اولین شهید سازمان وکالت
اگر روایات نقلشده از سوی محدثان از امام باقر و امام صادق(علیهم السلام) تحلیل محتوا شود، یکی از مهمترین مسائلی که کشف می¬شود، موضوع حفظ اسرار و پنهانکاری¬هایی است که عدم رعایت آن منجر به خلق فاجعه¬هایی تلخ شده است. محمدرضا جباری در کتاب سازمان وکالت می¬نویسد: «اهتمام و تأکید امامان شیعه(ع) بر رعایت اصل نهانکاری و تقیّه آنچنان بود که تارکان این اصل را گاه مورد نکوهش شدید قرار می¬دادند و خطر شیعه افشاگر و تارک کتمان را از خطر دشمنان آشکار شیعه کمتر نمی¬دانستند. در اینباره می¬توان معلّی بن خُنَیس را مثال زد که به عنوان دستیار و وکیل امام صادق(ع) در مدینه و اطراف آن مشغول فعالیت بود و سرانجام به همین اتهام مورد سوءظن عُمّال حاکمیت عباسی واقع شد و به دست داود بن علی، رئیس شرطه وقت، دستگیر و ناجوانمردانه به شهادت رسید. وی به هنگام بازجویی، در برابر خواسته مأموران حکومتی مبنی بر افشای اسامی همفکران خود و اصحاب و یاران امام صادق(ع) مقاومت خوبی به خرج داد و در مقابل تهدید به مرگ از سوی داود بن علی اعلام داشت: «مرا به مرگ تهدید می¬کنی، به خدا قسم اگر آنان در زیر پایم قرار داشته باشند، پایم را برنمی¬دارم تا به آنان دست بیابی!» داود بن علی، که همیاری مُعَلّی با حضرت [امام صادق(ع)] برایش محرز و از افشاگری وی نیز ناامید شده بود، اقدام به قتل او کرد. شاید بتوان مُعلّی بن خنیس را «اولین شهید سازمان وکالت» قلمداد کرد. بااینحال، نحوه مقاومت معلّی در لحظات آخر حیات، بنا به شهادت برخی روایات، علت اصلی دستگیری و قتل وی، اهمال نسبی او نسبت به مراعات اصل کتمان و نهانکاری و تقیه بوده است. در برخی از روایات، امام صادق(ع) معلی را به همین سبب مورد نکوهش قرار می¬دهد. بنا به روایت کشّی، مفضّل بن عمر جعفری پس از شهادت مُعلّی، به محضر امام صادق(ع) مشرف شد و عرض کرد: «یا بن رسولالله، آیا می¬بینید که چه مصیبت بزرگی امروز بر شیعه نازل شد؟» حضرت سؤال کردند: «چه چیز؟» عرض کرد: «قتل مُعَلّی.» حضرت فرمود: «خداوند معلّی را رحمت کند، من منتظر چنین امری بودم، چراکه وی سرّ ما را فاش ساخت، و کسی که دشمنی ما می¬کند و به جنگ ما برمی¬خیزد، زحمتش برای ما بیشتر از کسی نیست که سرّ ما را فاش می¬کند. هر آنکس که سرّ ما را نزد غیراهلش فاش کند، یا با ضربت سلاح از دنیا مفارقت می¬کند، یا مفلوج و علیل و مجروح می¬شود و سپس می¬میرد.» در روایت دیگری است که امام(ع) به حفض ابیض فرمود: «معلّی چون مخالفت امر من درباره کتمان اسرار را نمود، مبتلا به شمشیر شد.» (صص229 و230)
برعکس مُعلّی در پنهانکاری، نصر بن قابوس لحمی است که مدت 20 سال وکیل امام(ع) بود و جز خواص کسی از این امر مطلع نبود. یا در زمان امام موسی کاظم(ع)، علی بن یقطین از وکلای ایشان تا مقام وزارت در دربار هارون نفوذ کرده بود. البته علی بن یقطین علاوه بر پنهانکاری¬های خودش از امدادهای غیبی نیز برخوردار می¬شد. درباره اهمیت و مصادیق پنهانکاری در زمان ائمه معصومین(صلواتالله علیهم اجمعین) به طور مستقل سخن خواهیم گفت.
ماجرای محمدبن ابی عمیر
نام محمد بن ابی عمیر در میان وکلای ائمه معصومین(صلواتالله علیهم اجمعین) نیست. اما او یکی از علمای برجسته شیعی است که با امام صادق(ع) و امام موسی کاظم(ع) معاصر بوده است. او را مؤلف 94 جلد کتاب دانسته¬اند که همواره در معرض خطر و جاسوسی بوده است. به گونه¬ای که ناگزیر می¬شود برای حفاظت از معارف شیعی گردآوریشده کتابهایش را در منزل خواهرش و در زیر خاک پنهان کند، که متأسفانه بر اثر رطوبت این کتابها از بین رفته¬اند. رابطه نزدیک ابن ابی عمیر با امامان معصوم و مرجعیت علمی او سبب شده بود که وی آماری از پیروان آل علی را در اختیار داشته باشد. نزد هارون شکایت کردند که وی اسامی شیعیان عراق را در اختیار دارد. خلیفه از او خواست نام شیعیان را افشا کند. وی از افشای نام آن¬ها خودداری کرد. این مطلب بر هارون گران آمد. دستور داد او را دستگیر کردند و به زندان افکندند. او چندین سال زندانی بود. پس از آن او را نزد هارون آوردند و از او خواستند نام شیعیان را بگوید. او مقاومت کرد. هارون دستور داد ۱۰۰ ضربه تازیانه به او بزنند. خود او گوید: «هنگامی که مرا می-زدند، تعداد شلاق¬ها که به ۱۰۰ رسید، توانم از دست رفت و نیروی ایمانم به سر رسید، نزدیک بود نام شیعیان را بر زبان آورم، در این لحظه شنیدم محمد بن یونس بن عبدالرحمان به من گفت: یَابنَ اَبی عُمیَر! اُذکُر مَوقِفَکَ عِندالله. (ای محمد بن ابی عمیر! جایگاه خود را در پیشگاه خداوند در نظر آر.) من با شنیدن این سخن به خود آمدم و قوت قلب پیدا کردم و بر شکنجه و زجر صبر کردم و نگفتم. اَلحمدُلِله.» (رجال کشّی ص591). این نمونه¬ای بود از دشواری حفاظت از معارف شیعی برای آیندگان.
ابن ابی عمیر با اینکه کتاب¬هایش را از دست داده بود، به دلیل حافظه¬ پرقدرتی که داشت، بخش اعظم آن¬ها را دوباره نقل کرد. هنگام مطالعه ماجرای محمد بن ابی عمیر یاد فیلم کتاب ایلای (The Book of Eli) ساخته آلبرت هیوز و آلن هیوز افتادم که نقش اول آن را دنزل واشنگتن بازی کرده است. ماجرای فیلم در یک دنیای آخرالزمانی ویرانشده روایت می¬شود. با مردی سیاهپوست به نام ایلای همراه می¬شویم که آثار سوختگی اتمی روی بدنش وجود دارد. با او از گورستان اتومبیل¬هایی که نتوانسته¬اند بگریزند، عبور می¬کنیم و باقیمانده اجساد آدمیان را که گویی در برهوت و تا افق¬های دور ادامه دارد، می-بینیم. معلوم می¬شود که در شرق آمریکا هستیم با مردمانی که به توحش رسیده¬اند. ایلای ۳۰ سال است که از شرق عالم به طرف غرب در حال حرکت است. به شهری کوچک می¬رسد که ویرانی و فلاکت از سر و رویش می¬بارد. مردی با کمک راهزنان و جنایتکاران بر آن حکومت می¬کند. هر کتابی که از غارت¬ها پیدا شود، سوزانده می¬شود. اکثریت قریب به اتفاق مردم بی¬سوادند و فقط اندک بازماندگان حادثه بزرگ که از آن به نور سفید یاد می¬شود، میتوانند بخوانند. مرد تبهکار بر منابع اندک آب تسلط دارد و آگاهی را برای مردم شهر مضر می¬داند. او تنها در جستوجوی یک کتاب خاص است؛ انجیل. در ادامه متوجه می¬شویم که ایلای تنها انجیل باقیمانده¬ دنیا را در اختیار دارد و ۳۰ سال است که هر روز آن را می¬خواند. انجیلی که یک سروش غیبی محل پنهان شدن آن را به او گفته و به او مأموریت داده است تا آن را به غرب برساند. بالاخره در درگیری بین ایلای و حاکم شهر کوچک، کتاب انجیل به دست مرد تبهکار می¬افتد. او می¬اندیشد که در جامعه بیسواد، آموزه¬های انجیل که فقط در اختیار او خواهد بود، زمینه¬های تسلط بیشتر او را فراهم خواهد کرد. اما این تنها انجیل باقیمانده به خط بریل (خط مخصوص نابینایان) است و معلوم می¬شود که خود ایلای نیز نابیناست. ایلای که مجروح شده، به همراه دختر جوانی که او را با انجیل آشنا کرده است، بالاخره به غرب می¬رسد؛ غربی که با کشف آثار فرهنگی و هنری و کتابهای بسیار در حال احیای دوباره بر اساس اندیشه و فرهنگ است و فقط انجیل را کم دارد. ایلای با اینکه انجیل خود را از دست داده، اما تمام آن را حفظ کرده است. او انجیل را دوباره بازخوانی می¬کند و دیگران مینویسند و بالاخره چاپ می¬شود. کتاب ایلای فیلمی در ژانر جاده¬ای با حوادث گوناگون و نمایش هنرهای رزمی، جذابیتی را خلق می¬کند تا بگوید که آنچه باعث بقای بشریت و احیای اوست، فرهنگ و هنر و اندیشه است و مرگ فرهنگ تلخ¬تر و جنایتبارتر از قضاوت آدمیان در قتل یکدیگر است. بدیهی است فیلمی که در هالیوود و با انگیزه¬های مذهبی ساخته می¬شود، به شرق نگاهی تیره و منفی دارد. اگر به نشانه¬های کاشتهشده در فیلم توجه شود، می¬توان دریافت که شرق با وجود داشتن سنت¬های دینی، تیرهروز است و غرب با استفاده از سنت او به تولید فرهنگ و هنر نجاتبخش میپردازد و این پیامهای طبیعی آن محسوب می¬شود. برای مثال در ابتدا ایلای را در حالی می¬بینیم که چفیه¬ای به دور گردن دارد و در یکی دو دیالوگ درونمایه فیلم به نمایش درمی¬آید. در جایی ایلای به دختر می¬گوید که چیزهایی که الان مردم برای به دست آوردنش- مثلاً یک شامپوی کوچک- دست به قتل یکدیگر می¬زنند، قبل از حادثه بزرگ جزو اشیای دورریختنی آنها بوده است. همینطور علت از بین رفتن انجیل¬ها این بوده که مردم، بهویژه در شرق، این کتاب را عامل جنگ¬های ویرانگر دانسته¬اند و همه انجیلها را نابود کرده¬اند. اما در هر صورت فیلم کتاب ایلای با وجود سوءاستفاده¬های ممکن از کتاب مقدس، آن را تنها کاملکننده فرهنگ غرب می¬داند. ماجرای محمد بن ابی عمیر برای حفظ میراث علمی و فرهنگی شیعه شبیه فیلم کتاب ایلای است. بازگردیم به ادامه مطلب.
ماجراهای مربوط به صدر اسلام، بهویژه در سه قرن اول آن، متأسفانه پر است از رفتارهایی که بشریت را از نوشیدن از سرچشمه¬های معارف اصیل دینی محروم می¬کرد. در زمان خلیفه دوم فرمانی صادر شد که طی آن باید تمامی کتب حدیثی از بین می¬رفت. به گونه¬ای که گفته شده است خلیفه اول حدود 500 خطبهای را که از رسول اعظم(ص) گردآوری کرده بود، نابود کرد. ماجرای ممنوعیت نقل حدیث حدود ۱۰۰ سال طول کشید. پس از آن نیز، بهویژه در دوره بنیعباس، هر آنچه جزو معارف شیعی تلقی می-شد، در معرض نابودی قرار می¬گرفت، تا جاییکه عده¬ای جانشان را برای حفظ کتاب¬ها از دست دادند.
اخیراً فیلمی تلویزیونی با عنوان ستاره شرق از سیمای ایران پخش شد که مضمون آن حفاظت از کتب حاوی معارف شیعی به قیمت به خطر افتادن جان بود. قهرمان این ماجرا فضل بن شاذان نیشابوری است. ماجرا در سال 260 ه.ق روایت می¬شود. خلیفه شنیده است که فضل بن شاذان در خراسان به تبلیغ اندیشههای علوی پرداخته است. او برترین عالم درباری، یعنی جابر بن عیاض بغدادی را برای مقابله با فضل بن شاذان به نیشابور می¬فرستد. جابر ابتدا با ایجاد این شایعه که فضل مورد تأیید امام حسن عسگری(ع) نیست، کمکم مردم را نسبت به او گرفتار تردید می¬کند. مهمترین موضوعی که جابر به دنبال آن است، کتابهای روایی نوشتهشده از سوی فضل ابن شاذان است. داماد فضل- سهراب صحاف- کتابهای روایی را برمی¬دارد تا آن را به سامرا رسانده و به تأیید امام(ع) برساند. از سوی دیگر، مأموران به خانه فضل هجوم میآورند و کتابهای موجود را با خود می¬برند، اما کتاب¬های مورد نظرشان در میان آن¬ها نیست. او را به زندان می¬اندازند. و بعد با حضور علما در بارگاه خلیفه او را محاکمه می¬کنند. از سوی دیگر، سهراب در میانه راه گرفتار راهزنی می¬شود که کتابها را به سرقت می¬برد، اما راهزن بر اثر مارگزیدگی آسیب می¬بیند و سهراب او را نجات میدهد. کتاب¬ها به محضر امام حسن عسگری(ع) می¬رسد و آن حضرت محتوای این کتابها را تأیید می¬کند و بر مراتب ایمان و علم و تقوای فضل شاذان نیشابوری تأکید می¬کنند و مهر خویش بر کتابها می¬زنند. سهراب در حالی به نیشابور بازمی¬گردد که در شهرهای مختلف محتوای کتابها را در اختیار مردم قرار داده است. او وقتی به نیشابور می¬رسد، متوجه فوت فضل می¬شود و جابر را در حال معرکهگیری علیه او می¬بیند. سهراب کتابهای ممهور به مهر امام را به مردم ارائه می-کند. این فیلم نوشته امیر دژاکام و کارگردانی علی غفاری است.
تا جایی که نگارنده به خاطر دارد، این فیلم اولین فیلم تاریخی تلویزیونی است و در همین حد بهرغم ریتم کندی که در بخش مقدماتی فیلم دارد، نشان داده است که چه ظرفیتهای عظیم و مغفولی در تاریخ اسلام و تشیع وجود دارد که می¬تواند پاسخگوی ساخت سریال¬های متعدد و عظیم باشد. در یکی از صحنه¬ها که سهراب خود را به راهزن رسانده است، می¬گوید: بردن این کتاب¬ها در این شرایط دیگر دزدی نیست. حکم قتل را دارد! راهزن با تعجب می¬پرسد: قتل؟! سهراب در جواب می¬گوید: آری قتل، قتل دانش، قتل معرفت. حفاظت از معارف شیعی به قیام¬هایی مثل قیام سربداران در قرنهای بعدی منجر شد و به تشکیل حکومت رسید. اگر گفته شود که ماجرای عاشورا نه در اغلب قیام¬های بعد از آن، بلکه از طریق هنر و فرهنگ و اندیشه و کتابهای ناشی از معارف اصیل ائمه معصومین (صلوات الله علیهم اجمعین) تداوم یافته است، سخن گزافی نخواهد بود. به تداوم عاشورا از طریق هنر و آثار هنری به طور مستقل خواهیم پرداخت. انشاءالله.
ماجراهای خیانت در سازمان وکالت
امام صادق(ع) و ائمه پس از ایشان علاوه بر مشکلات مربوط به جاسوسی عمال خلیفه، مقابله با حیرت و سرگشتگی شیعیان در معارف اصیل اسلامی و بهخصوص حیرت در شناخت مصداق امام معصوم و سرزنش و اعتراض بعضی از دوستان ناآگاه، با مشکل خیانت خواص نیز روبهرو بودند. ضرباتی که از این ناحیه به جامعه شیعی که در اقلیت بودند و در جغرافیای وسیع اسلامی پراکنده بودند، وارد می¬شد، بسیار تلخ بود. به نمونههایی از این خیانت¬های تلخ توجه فرمایید.
فصل هشتم کتاب سازمان وکالت و نقش آن در عصر ائمه(علیهم السلام) به بررسی موارد انحراف و خیانت در سازمان وکالت اختصاص یافته است. عوامل این انحرافها و خیانتها اینگونه فهرست شده است. دنیاطلبی و مالدوستی، انحرافات فکری و اعتقادی، حسادت نسبت به همگنان، وابستگی به دربار عباسی و بالاخره فساد اخلاقی. تعداد این خیانتکاران نیز ۱۴ نفر است که اسامی آنها نیز فهرست شده است. اولین خیانت از سوی علی بن ابی حمزه بطائنی به همراه پنج نفر اتفاق افتاد که به ایجاد مذهب انحرافی «واقفیه» و جدا شدن از شیعه 12 امامی منجر شد. محمدرضا جباری در این زمینه می¬نویسد: «ایشان سران مذهب «واقفیه» هستند که در دوران حیات امام کاظم(ع) به عنوان وکلای آن حضرت مشغول به کار بودند، ولی پس از شهادت آن جناب با انکار این امر، مدعی مهدویت امام کاظم(ع) شدند و گفتند که آن حضرت نمرده و زنده است، و روزی ظهور خواهد نمود، و قائم آل محمد(ص) هم اوست. آنان به این ترتیب، امامت امام رضا(ع) را منکر شدند و گروهی از شیعیان و حتی برخی از اصحاب مبرّز و برجسته امام کاظم(ع) را به سوی خود جذب کردند!... و آنسان که در برخی روایات نیز تصریح شده، طمع در اموال کلانی که در دست آنان در نتیجه وکالت امام کاظم(ع) جمع شده بود، سبب گردید تا برای تصرّف در این اموال، بدین روش روی آورند!» (ص 644)
وکلای خائن روش¬ها و سرنوشت¬های متفاوتی داشته¬اند. هشام بن ابراهیم راشدی همدانی عباسی که فردی عالم و از جمله نزدیک¬ترین افراد در مدینه به امام رضا(ع) بود، پس از انتقال آن حضرت به مرو راه خیانت را انتخاب کرد و حتی به جاسوسی از امام(ع) برای مأمون می¬پرداخت. یا صالح بن محمد بن سهل همدانی که وکیل امام جواد(ع) در قم بود، بدون اجازه ایشان مبالغ زیادی را به مصرف شخصی می¬رساند. فارس بن حاتم بن ماهویه قزوینی علاوه بر عدم واگذاری اموال امام هادی(ع) و انحراف عقیدتی با وکیل درستکار امام هادی(ع) یعنی علی بن جعفر هانی به درگیری و دشنامگویی پرداخت و شیعیان بسیاری را که شاهد درگیری دو نفر عالم که وکیل امام(ع) نیز بودند، به حیرت و گرفتاری بسیار دچار ¬کردند. کار به جایی رسید که امام هادی(ع) فارس را لعن فرمودند و بالاخره او به دست شیعه¬ای جوانمرد به نام جنید به درک واصل شد.
یکی دیگر از این خائنان که سودی نیز از خیانت خود نبرد، عروه بن یحیی دهقان است. «پس از ابو علی بن راشد، عروه بن یحیی دهقان به وکالت بغداد و مدائن و نواحی اطراف منصوب شد. ولی راه خیانت و فساد را در پیش گرفت. او ضمن دروغ بستن بر امام هادی(ع) و امام عسگری(ع) نسبت به اموال نیز خیانت نمود و پس از برداشتن مقداری از اموال، بقیه را برای ابراز دشمنی با حضرت به آتش کشید. ولی در شب همان روزی که به این عمل کثیف مبادرت نمود، مورد نفرین امام عسگری(ع) قرار گرفت و به هلاکت رسید.» (همان، ص85) «امام(ع) در اینباره فرمود: «امشب را به مناجات با پروردگارم به سر می-برم؛ و قبل از آنکه فجر بدمد، و قبل از آنکه آتش ایجادشده توسط عروقی در خزانه اموال- امام(ع)- خاموش شود، خداوند دشمن خود (عروه) را که لعنت خدا بر او باد، به هلاکت رسانید.» (همان، ص659)
بنا ندارم به جزئیات زندگی همه 14 نفری که در فهرست خیانتکاران نامشان آمده است، بپردازم. اما به یک مورد به دلیل ظرفیت¬های زیادی که از نظر دراماتیک دارد، اشاره می¬کنم. او کسی نیست جز محمد بن ابی الغراقر معروف به «شلمغانی». او «ناظر بر فعالیت¬های مخفی امامیه در میان مردم بنوبسطام در بغداد بود و از سویی، ابن روح [نایب و سفیر سوم امام زمان(عج)] او را واسطه بین خود و... وکلای کوفه قرار داد. وی تا سال 312 ق بر کار وکلای کوفه و بغداد نظارت داشت. در این زمان پس از آنکه وی به عقیده حلول گرایش پیدا کرد، از سوی ابن روح از سمت خود برکنار و رد گردید.» (همان، ص82) آنچه بر طرد و لعن شلمغانی از سوی حضرت ولی عصر(عج) شد، انحراف عقیدتی و تبلیغ آن در میان شیعیان بود. «از این پس شلمغانی به موصل گریخت. و در سال 323 ق شلمغانی پس از یک دوره فعالیت منحرفانه دستگیر شد؛ در این سال بغداد شاهد شکنجه و اعدام شلمغانی و رفیقش، ابن عون، بود. اجساد آن¬ها در سمت غربی بغداد در مقرّ دارالشرطه سوزانیده شد و با این حادثه، نفوذ و اقتدار ابن روح در بین عباسیان افزایش یافت.» (همان، ص94)
شلمغانی از سویی شیعه بود و مورد تعقیب حکومت عباسی و از سوی دیگر به امام زمان(عج) خیانت کرد، اما نکته بسیار مهم در زندگی او نفوذ پنهانی سازمان وکالت در ارکان حکومت عباسی بود که باعث شد نایب و سفیر امام با پیچیدگی رفتاری بسیار و پنهانکاری مؤثر دشمن امام را به وسیله دشمن دیگرش به هلاکت برساند. حسین بن روح نوبختی سومین نایب خاص امام زمان(ع) در دوران غیبت صغری با ملیتی ایرانی از شهر قم بوده است. کرامات بسیاری نیز از او نقل شده است. زندگی این نایب بزرگوار پر از ماجراهای گوناگون است که یکی از آن¬ها مربوط به خیانت و انحراف شلمغانی است. ابن روح پس از برکناری شلمغانی و انتشار و نقد عقاید انحرافی او در بین شیعیان، دستگیر و زندانی شد. شلمغانی از این فرصت سوءاستفاده کرد و به توسعه عقاید انحرافی خود در میان شیعیان پرداخت، تا اینکه خود حضرتِ صاحبالزمان(عج) طی توقیعی، دروغپردازی، انحراف و ارتداد او و بطلان عقاید او را بیان فرمودند و شیعیان را از ارتباط با او منع فرمودند و بالاخره خود ابن روح عقاید انحرافی شلمغانی را برای بنیعباس فاش ساخت و بالاخره مأموران بنیعباس پس از یک سلسله درگیری با طرفداران شلمغانی او را دستگیر و به همراه دوستش اعدام کردند.
دوره پرحادثه و پیچیده نواب اربعه ظرفیت بسیاری برای تولید فیلم و سریال¬های مهدوی دارد که امیدوارم توجه هنرمندان را به خود جلب کند. انشاءالله.
عزت زیاد
سردبیر