فيلمنامهنويس: پرویز شهبازی
کارگردان: رسول صدرعاملی
بازیگران: سها نیاستی، فرشته ارسطویی، علی مصفا، پدرام شریفی، بابک حمیدیان، ویشکا آسایش، شقایق فراهانی، نیلوفر خوشخلق
تهیهکننده: مسعود ردایی
ژانر: درام
داستان
مهتاب (سها نیاستی) و آوا (فرشته ارسطویی) همکلاسی و دوست صمیمی هستند. از طرف دانشگاه یک تور اصفهانگردی گذاشته میشود. آوا به دو دلیل نمیخواهد در این مسافرت باشد؛ اول اینکه خانواده او در تاریخ موعود باید اسبابکشی کنند و مورد دوم نیز دیوانهبازی¬های آوا به دلیل مصرف قرصهای مخدر آرامبخش است. آوا میپذیرد که قرص مصرف نکند و برنامه اسبابکشی نیز چند روز به تأخیر میافتد. منصور (بابک حمیدیان)، نامزد مهتاب، سحرگاه او را به اتوبوس میرساند و اتوبوس که به راه میافتد، مهتاب پی میبرد آوا باز هم میخواهد قرص مصرف کند و بهزور قوطی قرص¬ها را از او میگیرد.
آوا در نبود مهتاب، در سوییتی که در هتل به این دو تعلق می¬گیرد، در سرویس بهداشتی زمین میخورد و به کما میرود. خانواده آوا به اصفهان می¬آیند و پس از بازجویی¬های پلیس، مهتاب بیگناه شناخته می-شود و عامل این اتفاق، قطع شدن ناگهانی قرص¬ها عنوان می¬شود. مهتاب با باز کردن رمز گوشی آوا، با علی(پدرام شریفی) – دوستپسر او– تماس می¬گیرد و با ورود علی، مهتاب او را پسرخاله خود معرفی می-کند. آنها چند باری با یکدیگر به بیمارستان و هتل رفتوآمد می¬کنند و درنهایت بیمارستان اعلام می¬کند کاری از دست آنها برای درمان آوا برنمی¬آید و او دیگر حیاتی نباتی خواهد داشت. آوا به تهران انتقال داده می¬شود و با پیشنهاد علی، او و مهتاب نیز همراه هم راهی تهران می¬شوند. طی سفر، مهتاب با صحنه¬سازی برای منصور عکس¬هایی از اتوبوس¬های بین راهی می¬گیرد. انس و الفت بین او و علی بیشتر می¬شود و در تهران مهتاب به همراه خواهرش به فروشگاه علی می¬رود تا برای منصور یک تسبیح به عنوان سوغات بردارد. از آن سو، آوا نیز در خانه پدر بستری میشود و این دو هر از گاهی به او سر میزنند و طبق توصیه پزشک، در گوش او زمزمه میکنند. مهتاب گزارشهای روزانه خود را از ارتباطش با علی به این جسم بیجان میگوید. از طرفی، منصور از طریق خواهر کوچک مهتاب متوجه رابطه او و علی شده، همزمان مهتاب نیز به خاطر مسائلی که در اصفهان بین او و علی و همچنین جروبحثی که با مسئول دانشجویان داشته، به کمیته انضباطی فراخوانده میشود. به این ترتیب، کار برای مهتاب بیشتر گره می¬خورد و درنهایت منصور این رابطه را تمامشده اعلام میکند. مهتاب که هم عذاب وجدان دارد، هم خواهان به دست آوردن علی است، ارتباطش را با او بیشتر میکند تا شبی که متوجه می¬شود آوا احتمالاً به خاطر حرف¬های او در مورد نزدیک شدن با علی، تب کرده و به بیمارستان اعزام شده است. اینجاست که او به خود می¬آید و پس از گذر زمانی نسبتاً طولانی و سپری کردن تعلیق کمیته انضباطی، به دانشگاه و رابطه با منصور بازمی¬گردد.
نقاط قوت فیلمنامه
جدا از فضاسازیهای رسول صدرعاملی در کارگردانی که حاصل کاربلدی و تجربه اوست، فیلمنامه پرویز شهبازی نیز پتانسیل به تصویر درآوردن قصهای کماوجوفرود را در لحظات زیادی در اختیار فیلم¬ساز قرار داده است. دیالوگ¬های درخشان و طنزی که توانسته فضای تلخ پیرنگ را در فرازهایی شیرین کند و اجازه ندهد ارتباط مخاطب با فیلم از دست برود، از نقاط مثبت این فیلمنامه است.
یکی دیگر از نقاط مثبت فیلمنامه، کارکرد شغل افراد است. علی تاجر سنگ¬های قیمتی است و با انگشتری که به آوا هدیه داده و شباهتش با دستبندی که خود به دست دارد، سرنخی به پدر آوا (علی مصفا) می-دهد تا او به هویت علی پی ببرد. همچنین منصور که تکنسین برق است، مسئولیت اداره مغازه الکتریکی-ای را که خرج خانواده مهتاب از آن تامین می¬شود، بر عهده دارد.
همچنین در سکانسی که مهتاب خواب می¬بیند آوا به زندگی بازگشته، منطق رویا بسیار درست از کار درآمده است. جابهجایی اشیایی مانند موتور با وانت و... حالت نمادین یک خواب آشفته را بسیار خوب تداعی می¬کند.
و البته شخصیت¬پردازی تمام کاراکترها بسیار چیره¬دستانه انجام گرفته که این نقطه قوت، با بازی¬های خوب بازیگران به کمال رسیده است. علی از خانواده مذهبی و متمول، منصور یک کارمند دونپایه اداره برق، آوا یک دهه هفتادی عصبی و پرخاشجو، مهتاب دختری باهوش و جذاب و... همه در نقش¬های خود قابل باور هستند.
کاستی¬های فیلمنامه
در فیلمنامه کمتر می¬توان دست روی صحنه یا سکانسی گذاشت که خوب از کار درنیامده باشد. با بررسی کلیت فیلمنامه، ایرادات بیشتر به طراحی در پیرنگ و اتصال سکانس¬ها با یکدیگر برای بالا بردن تنش و رسیدن به نقطه اوج برمی¬گردد. از همین رو، در نیمه¬های پرده دوم تا انتها به علت کمبود و بعضاً نبود کشمکش¬ ناشی از همین ضعف در ساختار و پیرنگ فیلم خستهکننده می¬شود.
درونمایه
اگر بخواهیم چیزی را به عنوان تم برای فیلمنامه ذکر کنیم، می¬توان به رعایت حقوق دیگری اشاره کرد. همیشه درِ توجیه باز است و هر کس از دید خود برای هر کار ناصواب دلایلی دارد. شکست¬های دیگران فرصت¬هایی به ما می¬دهند که حتی ممکن است در دل از مرگ آنها خرسند باشیم، زیرا جایی بهتر برای نشستن ما باز می¬شود. این احساس زمانی می¬تواند به کابوس بدل گردد که جای ما و دیگری عوض شود. شاید فیلمنامه می¬توانست با باز کردن خط و پیرنگی فرعی، چنین مفهومی را کامل¬تر در گره¬گشایی القا
کند.