ماجرای نیمروز: رد خون همچون قسمت اول خود یک تریلر سیاسی است؛ ژانری مهجور در سینمای ایران که پرداختن به آن علاوه بر اینکه نیازمند جسارت برای نزدیک شدن به موضوعات حساس سیاسی است، متکی بر چیرگی در داستانپردازی و اجرای بدون اشکال است. در این یادداشت میکوشیم با پرداختن به اصول خلق یک تریلر و ویژگیهای یک تریلر سیاسی به بررسیِ نقاط قوت و ضعف رد خون به عنوان یک تریلر سیاسی بپردازیم.
تعریف
تریلر (Thriller) یا دلهرهآور ژانری در سینماست که زیرمجموعه ژانرِ جنایی (crime) یا رازآلود (Mystery) قرار میگیرد. تریلرها داستانهایی متکی به پیرنگ هستند که با تعریف شرایطی خاص قهرمانشان را در موقعیتی خطرناک قرار میدهند تا با پیروزی بر نیروی شر، به یک وضعیت پیچیده سروسامان دهد. اینگونه ابتدا در ادبیات و با روایت داستان کارآگاهان خشنی که یکتنه به دل تبهکاران میزدند و از توطئهها و جنایتهای آنها سر در میآوردند، متولد شد. با پیدایش سینما این ژانر بهسرعت خودش را با سایر ژانرها تلفیق کرد و با پذیرش موضوعات مختلف زیرگونههایی چون تریلر علمی- تخیلی، ماورایی، رازآلود، وحشت، روانشناسانه و كمدي به وجود آمدند. کارگردانهای مطرحی نظیر اورسون ولز، جان هيوستون و استنلي كوبريك با خلق آثاری نظیرِ نشانی از شر، شاهین مالت و دکتر استرنج لاو به خلق آثاری در این ژانر پرداختند، اما شناختهشدهترین کارگردان در ژانر تریلر، آلفرد هيچكاك است که با فیلمهایی مثلِ شمال از شمال غربی به تریلر تشخصی ویژه بخشید.
اگر قهرمان (یا ضدقهرمان) درگیر یک ماجرای سیاسی شود و داستان با ضرباهنگی بالا شخصیت اصلی را در دلِ موقعیتهای خطیر گرفتار کند تا مجبور به واکنشهای مداوم گردد، با یک تریلر سیاسی روبهرو هستیم. به شکل ساده میتوان گفت تریلر سیاسی تریلری است که در آن موضوع اصلی مسائل سیاسی و هدف از پرداختن به آنها ایجاد تعلیق و هیجان باشد. تریلرها به شکل فریبندهای به فیلمهای جنایی یا معمایی شبیهاند، اما تفاوت اصلی در اینجاست که تریلرها به جای آنکه خودشان را به دیدگاه شخصیِ قهرمان داستان محدود کنند، به وجوه مختلف یک ماجرا میپردازند تا با نمایش موقعیتهای مختلف، شخصیتهای تازه وارد داستان کنند و خطوط داستانی به مسیرهایی کشیده شود که بیننده انتظارش را ندارد. به عبارت دیگر، در تریلرها برخلافِ فیلمهای جنایی یا معمایی این امکان در اختیار فیلمنامهنویس قرار دارد تا قهرمان را با خطرات پیچیدهتر و متنوعتری مواجه کند. از اینرو شیوه روایت داستان (تقدم و تأخر موقعیتها) در تریلرها از اهمیت ویژهای برخوردار است.
هسته مرکزی هر تریلری یک موقعیت اخلاقی است که جایگاه قهرمان، دشمنانش و قربانی را مشخص میکند. همچنین بیننده را برای لحظه جاری شدنِ عدالت مشتاق نگه میدارد. دو حالت کلی برای درگیر شدنِ قهرمان با شرایط ویژه تریلرها وجود دارد. در حالت اول نزدیکان قهرمان میمیرند، یا خطر مرگ آنها را تهدید میکند؛ کنشی عملگرایانه شکل میگیرد که در آن قهرمان به مواجهه فیزیکی با نیروهای تهدیدگر یا جنایتکار میپردازد. مجموعه فیلمهای ربودهشده (Taken) در این دسته قرار میگیرند. در حالت دوم قهرمان به شکلی تصادفی در موقعیتی قرار میگیرد که آمادگیاش را نداشته است. این حالت به الگویِ قهرمان بدشانس معروف است و به نمایش مواجهه معصومیت و پلیدی میپردازد. بسیاری از فیلمهای هیچکاک برای نمونه مرد عوضی در این دسته هستند.
هر چقدر تواناییهای دشمنان بیشتر باشد، هیجان بیشتری تولید خواهد شد. بااینحال نباید فراموش شود که تمرکزِ داستان میبایست روی حل کردنِ مسئله بهوجودآمده باشد؛ موضوعی که مانندِ نخ تسبیحِ موقعیتهای داستانی در فیلمنامه عمل میکند. به همین دلیل است که برخی از فیلمنامهنویسان درگیریهای ذهنی را جایگزین درگیریهای فیزیکی میکنند. هر چند از این روش در تریلرهای روانشناسانه برای مخفی نگه داشتن سرنخهای حل معما استفاده میشود، در سایر تریلرها نیز قابل استفاده است.
بدین ترتیب میتوان در کلیات ماجرای نیمروز: رد خون را یک تریلر سیاسی دانست. فیلم با محوریت قرار دادنِ یک موضوع ملتهب سیاسی به شکل پیاپی به خلق موقعیتهایی میپردازد که در آنها قهرمانان (نیروهای اطلاعاتی) در مقابلِ مجاهدین (آنتاگونیست) قرار میگیرند. برخلافِ قسمت اول، داستان از چند زاویه مختلف به موضوع ورود میکند و این امکان فراهم میگردد تا با تردیدها و کنشهای درونی شخصیتها در هر دو سوی ماجرا مواجه شویم. پس هستهای اخلاقی شکل میگیرد که تا پایانِ فیلم پابرجا باقی میماند. کنش عملگرایانه شخصیتها نیز بیننده را مشتاق لحظهای نگه میدارد که بناست این مشکل اخلاقی حل شود.
شکل پرداخت
در ماجرای نیمروز دیدیم که تیمی اطلاعاتی (با همکاریِ سازمان اطلاعات کشور و اطلاعات سپاه) شکل گرفت تا اعضای گروه سازمان مجاهدین خلق را دستگیر کنند. ایده پیشبرنده داستان، رابطه احساسیِ میان یکی از اعضای گروه اطلاعاتی با فردی از گروه مقابل بود. ایدهای که اهدافِ سیاسی و نظامیِ پشت رفتار شخصیتها را ارتقا یا تخفیف میداد. یا به عبارت دیگر، انگیزه شخصیتها را دراماتیزه میکرد. در قسمت دوم نیز کموبیش با همین الگو مواجهیم. اینبار اعضایِ باقیمانده از تیم اطلاعاتی، صادق (با بازیِ جواد عزتی) و کمال (با بازیِ هادی حجازیفر) به همراه چند عضو جدید مثلِ افشین (با بازیِ محسن کیایی) در حال مبارزه با سازمان مجاهدین هستند؛ با این تفاوت که محل مبارزه از خیابانهای تهران به کرمانشاه منتقل شده است. ایده پیشبرنده اما نسبت به قسمت اول عجیبتر و درگیرکنندهتر است: سیما (با بازی بهنوش طباطبایی)، خواهر کمال و همسر افشین، جذب نیروهای مجاهدین شده و این دو قصد دارند هر جور شده مانع از درز کردن اطلاعات مربوط به این موضوع شوند تا مثلِ قسمت اول، خودشان مسئله را سروسامان دهند. از این رو هسته اخلاقیِ داستان علاوه بر اینکه به شکل برخورد میان این دو گروه اختصاص دارد، کششی عاطفی میانِ یک برادر/ شوهر با خواهر/ همسر را برجسته میکند. اینکه کمال/ افشین حاضر است برای آرمان یا آبرویش خواهر/ همسرش را نابود کند؟ این موقعیت اخلاقی را همچون قسمت اول میتوان به کلیت داستان نیز تعمیم داد. اینکه وقتی دو هموطن بر سر آرمانهایشان به جان هم میافتند، محدوده عمل تا کجاست و مرزهایِ درست و نادرست بودنِ رفتارها چگونه تعیین میشود؟ رد خون از این منظر فیلمی قویتر نسبت به قسمت اول است. اگر در ماجرای نیمروز رابطه عاطفی میانِ حامد (با بازی مهرداد صدیقیان) و سهیلا (با بازی محیا دهقانی) هیچ اهمیتی برای بیننده نداشت، در عوض در قسمت دوم سرنوشتِ سیما از اهمیت ویژه برخوردار است. به همین دلیل فیلم با پایان یافتنِ عملیات مرصاد به پایان نمیرسد و تا به سرانجام رساندنِ هسته اخلاقیاش ادامه مییابد.
پیشبرد روایت در تریلر منوط به هفت عامل است:
۱. تلاش قهرمان برای برطرف کردن موانع: صادق و تیمش میکوشند در خاک دشمن دست به عملیات بزنند.
۲. تحت فشار قرار گرفتنِ قهرمان: عملیات با شکست مواجه میشود و شرایط برای آنها بدتر میشود. از سوی دیگر، هر لحظه بیم آن میرود که هویت سیما افشا شود.
۳. تضاد: میان اعضایِ گروه اطلاعاتی اختلافات جدی به وجود میآید که موجب گسست در میان آنها میشود.
۴. موقعیتهای خطیر: کمال و افشین برای پیدا کردنِ سیما به دل دشمن میزنند و صادق خودش را به موقعیت جنگی میرساند تا به اوضاع (و آنها) مسلط باشد.
۵. قربانی: قربانی اصلی در این داستان سیماست؛ زنی که به عنوان رزمنده به جبهه رفته، اما بعد از اسیر شدن از ترس جانش به نیروهای مجاهدین پیوسته. سیما بیگناه است، اما نیروهای حاکم بر دو طرف مخاصمه او را گناهکار میدانند. وجود قربانی همچنان نشان میدهد هیچکس در امان نیست؛ به خصوص نزدیکان قهرمان.
۶. هوش آنتاگونیست: مجاهدین آنتاگونیست¬هایی باهوش، مرموز و بیرحم هستند. آنها هیچ دست کمی از صادق و کمال ندارد. کیفیت کاری و سازماندهی باعث میشود بیننده انتظار هرگونه رفتاری را از آنها داشته باشد. به خصوص که در فیلم اول شاهد بوده گروه اطلاعاتی تنها با اتکای به شانس توانستهاند پیروز شوند. ولی این بار دیگر خبری از عملیات پنهانی در شهر نیست. مجاهدین قصد حملهای مستقیم دارند و این مسئله می تواند یک تهدید اساسی به حساب آید.
۷. حفظ ریتم: پرداختن به هر یک از موارد ششگانه بالا نباید باعث شود ضرباهنگ روایت داستان اُفت کند. رد خون اما هرگاه که مسیر روایت تغییر میکند، با اُفت شدید ضرباهنگ مواجه میشود و این موضوع بهخصوص در نیمه اول ایراد بزرگی برای فیلمی است که قصد دارد استانداردهای یک تریلر سیاسی را حفظ کند. فیلم برای پُرکردنِ این جای خالی به درگیریهایِ گاهوبیگاه و بیسرانجامِ کمال با اطرافیانش بها میدهد و میکوشد جای خالیِ صحنههایی را که بناست تعلیق ایجاد کنند، با خشونت کمال پُر کند.
پرداخت شخصیتها
انگیزه قهرمان و آنتاگونیست موتور محرک تریلرهاست. در اکثر تریلرها با آنتاگونیست¬هایی تیپیکال و قهرمانی روبهرو هستیم که از کهنالگوها برای پرداخت آنها استفاده میشود. اما در تریلرهای سیاسی به دلیل آنکه معادلهای انسانی شناختهشدهای برای شخصیتها وجود دارد، بیننده بهراحتی میتواند قهرمان و آنتاگونیست را در دنیای واقعی تشخیص دهد و به مقایسه میان شخصیتهای واقعی و داستانی بپردازد. از اینرو توصیه میشود برای غنا بخشیدن به شخصیتها حتماً رازی سربهمهر وجود داشته باشد که به مرور افشا میشود و موقعیت آنها را متزلزل میکند. وظیفه اصلیِ فیلمنامهنویس هنگام نوشتنِ یک تریلر سیاسی این است که بهروشنی مشخص کند انگیزه آنتاگونیست از رفتاری که در پیش گرفته چیست؟ اگر این موضوع به شکل واضح مطرح شود، بهراحتی میتوان قهرمان را درک کرد و با او همراه شد. در غیر این صورت نمیتوان شناخت درستی از نیروهایی که در مقابل هم قرار گرفتهاند، به دست آورد و همراهی بیننده با فیلم دچار اشکال میشود. برای جلوگیری از این اتفاق میبایست آنتاگونیست با ایده پیشبرنده داستان چفت شود. به این معنی که ایده پیشبرنده داستان چنان با رفتارِ آنتاگونیست و انگیزه او برای اعمال شرارتبار هماهنگ باشد که تفکیک کردن آنها از هم ناممکن باشد.
ایراد اساسی ماجرای نیمروز این بود که از نمایش رفتار و انگیزههایِ آنتاگونیست¬ها امتناع میکرد. بیننده تنها از طریق نوشتههای ابتدای فیلم متوجه میشد گروهی وجود دارند که امنیت کشور را تهدید میکنند، اما چرایی این امر برای او جا نمیافتاد، یا حداقل شکلی نمایشی به خود نمیگرفت. همچنین تنها شخصیتی که رازی در دل داشت، عنصری تأثیرگذار در روایت نبود. در رد خون اما هر دو طرف ماجرا به تصویر کشیده میشوند و انگیزه آنتاگونیست از اعمالش بهروشنی به نمایش درمیآید. همچنین رازهای بسیاری وجود دارد که بین شخصیتها تقسیم شده است. بدین ترتیب با پیشرفت فیلم رازها برملا میشوند و تعلیق به عنصر غالب فیلم تبدیل میگردد. همچنین توجه بسیاری شده تا ایده پیشبرنده (مجاهد شدنِ سیما) با رفتارِ آنتاگونیست هماهنگ باشد. اگر مجاهدین تصمیم نمیگرفتند به ایران حمله کنند، هیچگاه سیما به ایران نمیآمد و کمال و افشین نمیتوانستند به او دسترسی پیدا کنند. پس سرنوشت ایده پیشبرنده داستان در دست انگیزه آنتاگونیست قرار دارد و انگیزه آنتاگونیست باعث کنش قهرمان میشود؛ مسیری فکرشده که باعث انسجام درونی روابط میان شخصیتهای رد خون شده.
ساختار
تریلرها همچون آثار معمایی و جنایی ساختاری پنج پردهای دارند:
پرده اول: قهرمان و آنتاگونیست معرفی میشود و معمای مرکزی شکل میگیرد (معرفی کلی).
پرده دوم: اعمال شریرانه آنتاگونیست موجب جریحهدار شدن احساسات قهرمان میشود (تصمیمگیری).
پرده سوم: قهرمان با پذیرش سختیهای بسیار موفق به حل معما میشود (نقطه اوج).
پرده چهارم: قهرمان و آنتاگونیست با یکدیگر روبهرو شده و قهرمان پیروز میشود (برقراری عدالت).
پرده پنجم: مشخص شدنِ سرنوشت تمامی شخصیتهای محوری (موخره: نتیجهگیری).
در رد خون جدای از اینکه فیلم علاقه دارد به حاشیه برود و به مسائلی جانبی بپردازد، میتوان کموبیش این پنج پرده را تشخیص داد.
پرده اول؛ معرفی کلی: هر یک از شخصیتها به شکل فرد به فرد معرفی میشوند و بیننده با خصوصیات اخلاقی آنها آشنا میشود. همچنین مشخص میشود معضل برخورد خصمانه و خشونتآمیزِ مجاهدین با مردم هنوز حل نشده و ابعادی به بزرگیِ سرنوشت نهایی جنگ پیدا کرده. در این بین سرنوشت شخصیتها نیز، به شکل جزئی از این کل، به این مجادله تاریخی گره خورده.
پرده دوم؛ تصمیمگیری: تشتت موجود در نیمه اولِ رد خون به دلیل جا نیفتادن تصمیمگیری شخصیتها در دل داستان است. اختلاف میان اعضای حفاظت اطلاعات برای ورود به ماجرا و دودلیِ کمال و افشین برای اقدام فوری مابهازاهای محکمی در سوی مقابل پیدا نکردهاند. به بیان دیگر، رد خون رفتار آتیِ مجاهدین را به عنوان اعمال شریرانه آنتاگونیست در نظر میگیرد. از این رو زمان زیادی صرف میشود تا تصمیمگیری قهرمانان شکلی منطقی به خود بگیرد. تنها نیروی برانگیزنده قهرمانان برای تصمیمگیری، وجود عباس (با بازی حسین مهری) در میان آنتاگونیستها و انتقامگیری از اوست. اما این نیروی محرک داستانی به دلیل نمایشی نشدن اعمال عباس در نیمه اول فیلم، کارکردی دراماتیک ندارد و به شکل یک کینه شخصی تصویر میشود.
پرده سوم؛ نقطه اوج: کمال و افشین رد سیما را میزنند و در سوی دیگر، عملیات مرصاد به رویارویی مجاهدین و نیروی نظامی ایرانی منتهی میشود. بخش اعمال شریرانه آنتاگونیست در این بخش اتفاق میافتد و خود موجب تصمیمگیریهای کلی میگردد که در پرده دوم مغفول مانده بود.
پرده چهارم؛ برقراری عدالت: مجاهدین در جنگ شکست میخورند و کمال عباس را میکشد. اما چنانکه گفته شد، به دلیل هسته اخلاقی قدرتمند داستان، رد خون همچنان جذابیت و هیجان خود را برای پرده نهایی حفظ میکند. اگر رد خون چند دهه قبل ساخته شده بود، این پرده، پرده نهایی فیلم بود: نیروی نظامی ایران مجاهدین را شکست میداد، گروه مردانه قسمت اول انتقامشان را از عنصر نفوذی میگرفتند، سیما در جایگاه قربانی قرار میگرفت و در حین مبارزه میان طرفین کشته میشد. مرگ او شکل استعاری به خود میگرفت و فیلم با پیدا کردن جنازه او از سوی کمال و افشین در میان خیلِ جنازهها، به همراه موسیقی اندوهناکی به پایان میرسید. اما رد خون پا را فراتر میگذارد تا همچون یک تریلر استاندارد سرنوشت تمامی شخصیتها را در پرده پنجم به نمایش بگذارد.
پرده پنجم؛ نتیجهگیری: اگر فیلم در پرده چهارم تمام میشد، مهمترین شخصیتی که مغفول باقی میماند، صادق بود. اما با ورود به پرده پنجم مشخص میشود صادق قرار است نقشی اساسی در پایانبندی داستان ایفا کند. سیما فرار کرده و کمال و افشین بر سر دوراهی از بین بردن یا پناه دادن به او هستند. از این رو هسته اخلاقی تبدیل به گرهی میشود که تنها با تصمیم نهایی قهرمانان باز میشود. بدین ترتیب، فیلم در وضعیتی که هم داستان رویاروییِ دو نیروی متخاصم را پایان داده و هم هسته اخلاقی را به سرانجام رسانده، به اتمام میرسد.
***
رد خون شاید به اندازه ماجرای نیمروز خوشساخت یا همدلیبرانگیز نباشد، اما فیلمنامهای حسابشده دارد که کوشیده استانداردهای یک تریلر سیاسی را رعایت کند. چنانکه مشخص شد، ساخت یک تریلر نیازمند رعایت نکات و توجه به ویژگیهای پیچیده است که بهراحتی قابل اجرا نیستند. اما گروه سازنده رد خون موفق شدهاند نمره قبولی در این زمینه کسب کنند.*
* در این یادداشت از مباحث مطرحشده در کتابِ فیلمنامهنویسی به سبک هیجانی، نوشته جیمز فری، ترجمه یوسف نجفی جابلو استفاده شده است.