در شماره قبل به آخرین قیامهای دوران بنیامیه که به سرنگونی نهایی آنان منجر شد، پرداختیم. علاوه بر اثر شهادت جناب زید بن علی ابیالحسین(ع) و جناب یحیی بن زید که بنا به مشیت الهی نقطه پایانی بر حاکمیت بنیامیه بود، سرداری که نقش بسیار مهمی در نابودی بنیامیه ایفا کرد، ابومسلم خراسانی بود. اما تدبیرهای نظامی ابومسلم در جهت حاکمیت شیعه امامیه نبود. او سوار بر موج محبت اهل بیت پیامبر(ص) که در خراسان پیروان بسیاری داشت، به پیروزی رسید، اما زمینهساز حاکمیت بنیعباس شد و وفاداری بسیاری از خود نشان داد تا جایی که علویان بسیاری را برای تحقق حاکمیت بنیعباس به قتل رساند، اما خود نیز گرفتار دسیسه منصور دوانیقی، خلیفه عباسی، شده و کشته شد. هرچند پرداختن به جزئیات تاریخی از اهداف این نوشتار نیست، اما برای بیان دلایل رویکرد ائمه معصومین(صلوات الله علیهم اجمعین) پس از واقعه عاشورا به توسعه و تربيت انسانها و بیان نکات مهمی در عقاید شیعی به طور اجمالی به برخی از حوادث تاریخی این دوره اشاراتی خواهیم داشت.
سرنوشت ابومسلم خراسانی
یکی از کتابهایی که به روایت مبارزات شیعیان- به معنای عام آن- با بنیعباس پرداخته است، کتاب مبارزات شیعیان در دوره نخست خلافت بنيعباس نوشته دکتر سمیره مختار اللیثی است که دکتر سیدکاظم طباطبایی ترجمه و پژوهش آن را به انجام رسانیده است. عقاید و ماجراهای مربوط به ابومسلم خراسانی را به طور اجمالی از این کتاب برایتان نقل میکنم.
«شهرستانی گوید: ابومسلم خراسانی در آغاز کار خود بر مذهب کیسانیه بود و از مبلغان این مذهب علومی را که مختص آنان بود، آموخت. آنگاه به امام جعفر صادق(ع)، پیشوای شیعیان، پیغام فرستاد و وی را گفت: من عقیده حق را آشکار کردم و مردم را از دوستی و سرسپردگی فرزندان امیه به دوستی اهل بیت فرا خواندم. پس اگر به خلافت راغب باشی، بفرما و دیگر بیش از این کاری از تو خواسته نیست. [یعنی باقی را من به انجام خواهم رساند.] امام صادق(ع) در پاسخ نوشت: «نه تو از مردان منی، و نه روزگار، روزگار من است.» پس از آن، ابومسلم به ابوالعباس سفّاح گرایید و خلافت را برعهده او گذاشت.» (صص 96 و 97 به نقل از الملل و النحل، ج 1، ص 154)
یکی از کسانی که پرچم مبارزه و قیام را علیه بنیامیه برافراشته بود، فردی بود به نام عبدالله بن معاویه از نوادگان جناب جعفر ابن ابیطالب، برادر حضرت علی(ع)، بود. کار او ابتدا بالا گرفت و مناطق بسیاری از شهرهای عراق و ایران مثل اصفهان و فارس و ری در اختیار او قرار گرفت. عباسیان در این مقطع همپیمان او بودند. عبدالله نیز ابتدا به فردی مورد رضایت مردم از اهل بیت (ع) دعوت میکرد، اما در هنگام قدرت سمت و سوی دعوت را به سمت خود برگرداند. اما در یکی از نبردها او شکست خورد و به خراسان رفت و به ابومسلم پناه برد. خاورشناس، ولهاوزن، مرگ عبدالله بن معاویه را به دست ابومسلم چنین شرح میدهد: «ابومسلم با چهره خونخواهی یحیی بن زید در میدان مبارزه ظاهر شده بود. چون تأثیر آن را در دلها میدانست. به همین سبب عبدالله بن معاویه باور داشت که اگر به خراسان درآید، به جای امنی دست یافته است. ولی او در داوری خود درباره ابومسلم خطا کرده بود. زیرا نزد ابومسلم منزلت یک فرد علوی زنده بیشتر از منزلت یک علوی مرده نبود. پس بر ضد او دسیسه چید و کسی را مأمور کرد تا او را به وضع بدی کشت.» (همان، ص 64، به نقل از ولهاوزن، الدوله العربیه، ص 474)
ابومسلم علاوه بر اینکه از عقاید مذهبی به مثابه یک ابزار استفاده میکرد، یک ناسیونالیست افراطی بود. «ابومسلم روحیه شعوبيگري تندروانهای از خود نشان داد و خشم و کینه خود را بر سر تازیان خالی کرد و در آزار و شکنجه آنان راه مبالغه را پیش گرفت، بهطوریکه جز کسانی که در میدان جنگ به قتل رسانید، ۶۰۰ هزار تن از تازیان را به اسارت گرفت و از دم شمشیر گذراند.» (همان، ص 67)
ابراهیم امام، از بنیانگذاران حکومت بنیعباس، میخواست خراسان را از علویان پاکسازی کند. ابومسلم نیز این مأموریت را با گرایشهای ناسیونالیستی و ضد عرب خود هماهنگ میدید. بنیعباس در مکه و مدینه و عراق پایگاهی نداشتند و حدود 32 سال به طور پنهانی و با وانمود کردن به تشیع و حمایت از اهل بیت(ع) در خراسان نفوذ کرده بودند و برای اینکه قدرت بلامنازع خراسان باشند، نیازمند حذف علویان بودند.
ابراهیم امام پس از قتل عبدالله بن معاویه به دست ابومسلم خراسانی به وفاداری او اعتماد پیدا کرده بود. او به ابومسلم گفت: «ای ابوعبدالرحمن، تو مردی از ما اهل بیتی [ابومسلم ادعا کرده بود که از نسل سلیط بن عبدالله بن عباس است]. سفارش مرا به یاد داشته باش. این طایفه یمنی را بنگر و آنان را گرامی بدار. زیرا این کار جز به کمک آنان سامان نمیگیرد. این طایفه ربیعه را بنگر و در کارشان بدگمان باش. این طایفه مُضَر را بنگر که در عین همسایگی دشمناند. پس هر کس را که در کارش بدگمان شدی، خونش را بریز. و اگر توانستی در سرزمینی از خراسان هیچ عربی را باقی نگذاری، چنین کن ...» (همان، ص 66)
بنابراین ترکیب قبیلهگرایی عربی و شعوبیگری ابومسلم زمینههای کشتار وسیع علویان را فراهم میکرد و به حاکمیت بنیعباس منجر میشد. پیروزیهای پیدرپی ابومسلم بالاخره حاکمیت بنیعباس را در سرزمینهای وسیعی مستقر کرد. در تمامی این ماجراها دیگر سخنی از عاشورا نبود، یا اگر بود، دستاویزی برای فریب شیعیان بود. ابومسلم توانست از همه صفوف پیشی گیرد و کار همه دعوتگران عباسی را تحتالشعاع خود قرار دهد. او بهرغم همه شعوبیگری و سنگدلی و شکنجه و بیدادی که نسبت به عناصر عربی روا داشت و سرکوب و شکنجه هواداران امویان و از این دست کارها که منابع کهن عربی آکنده از آنهاست، در براندازی دولت امویان و برپا داشتن دولت عباسیان تأثیری بسیار داشت.» (همان، ص 110) قدرت گرفتن ابومسلم، بنی عباس بهویژه منصور دوانیقی را نگران کرد. «ابومسلم خراسانی به ابوجعفر منصور هنگامی که در خراسان پیش او بود، بیاعتنایی کرد و این او را به خشم آورد. پس سوی ابوالعباس برگشت و گفت: «اگر ابومسلم را به حال خود واگذاری و او را نکشی، خلیفه نیستی و من در هیچ کاری با تو رایزنی نمیکنم.» لیکن ابوالعباس دانست که این پیشنهاد خطرناکی است و بهتر دید اجرای آن را به تأخیر اندازد.» (همان، ص 116)
با مرگ ابوالعباس سفاح خلافت به منصور رسید و پس از استفادههایی که از ابومسلم در سرکوب مخالفان خود کرد، با توطئهای او را به بغداد فراخواند و سپس به قتل رساند.
دوران امام صادق عليهالسلام
دوران امام صادق(ع) آنقدر پیچیده و پرماجراست که میتوان سریالهای متعددی را بر مبنای این حوادث و با درونمایه معارف شیعی ساخت. مطالعه دقیق این دوران نشان میدهد که چرا پس از واقعه عاشورا ائمه معصومین (صلوات الله علیهم اجمعین) رأساً قیام مسلحانهای نداشتهاند و با اغلب قیامهای دوران عباسی موافق نبودهاند و صرفاً به حمایت پنهان از برخی قیامها اقدام کردهاند. امام صادق(ع) در هیچکدام از جلساتی که علویان با گرایشهای مختلف برای ساماندهی قیامها تشکیل میدادند، حضور پیدا نمیکنند. پس از قیام مختار ثقفی و مجازات شدن اکثریت قریب به اتفاق مجریان جنایتهای عاشورا، طبیعی بود که شعار یالثارات الحسین(ع) کنار برود. اما قیامها به شعار جدیدی نیاز داشتند. آنها به شعار «الرضا من آل محمد» رسیدند. یعنی رهبری باید به یکی از علویان برسد که مردم نسبت به آن اعلام رضایت کنند. این شعار مبهم که تأکیدی بر رهبری امامان معصوم نداشت، زمینهساز قیامهای متعددی شد که عموماً به شکست رسید و مصیبتهای بسیاری را در دنیای اسلام، بهویژه شیعیان رقم زد. هرچند جوهره عدالتخواهی حسینی باقی ماند. شیعیان تا زمان امام صادق(ع) گرفتار اختلافات سیاسی و اعتقادی بسیاری شده بودند و اینگونه نبود که واژه شیعه صرفاً به پیروان شیعه 12 امامی اطلاق شود. زیدیه و کیسانیه که خود گرفتار انشعابات بسیاری شدند، از عمدهترین آنها بودند. اما از نگاه دیگر میتوان به دستهبندیهای مختلف میان علویان پرداخت. برای مثال بخش اعظم قیامهای دوران عباسی به رهبری سادات حسنی یعنی فرزندان و نوادگان امام حسن مجتبی(ع) رخ داده است. از سوی دیگر، تعدادی از فرزندان و نوادگان محمد حنفیه نیز که بهویژه پس از قیام مختار ثقفی خود را پیرو او اعلام کرده بود، به حرکتهای مسلحانه اقدام کردند. اما گروه سوم که سادات حسینی(ع) هستند، بهویژه امامان معصوم(صلوات الله علیهم اجمعین) به روشی پیچیده و دقیق به نام تقیه روی آوردند. در این زمینه سخن بسیار خواهیم گفت. از سوی دیگر، پس از واقعه عاشورا نواقص جامعه شیعی کاملاً آشکار شده بود که مهمترین آن به نقص در فهم معارف عمیق شیعی بازمیگشت. در این زمینه نیز مستنداتی تاریخی را نیز ارائه خواهیم کرد. حال به تعدادی از قیامهای دوره اول عباسی اشاره میکنیم.
قیام محمد نفس زکیه در حجاز
«روزگار ابوجعفر منصور نخستین جنبش انقلابی را به خود دید که گروه شیعیان زیدی بر ضد دولت عباسی به پا داشتند. پرچم این قیام را دو رهبر و دو برادر، یعنی محمد نفس زکیه و برادرش ابراهیم به دوش کشیدند. این دو برادر پسران عبدالله بن حسن بودند... وقتی ابوجعفر منصور زمام خلافت را به دست گرفت، امام جعفر صادق(ع)، پسر امام محمد باقر(ع)، رهبر شیعیان امامی و جعفر بن عبدالله معروف به «نفس زکیه» برجستهترین رهبران شیعه بودند.» (ص 121)
در این بخش به جزئیات قیام محمد نفس زکیه و برادرش ابراهیم نخواهیم پرداخت و صرفاً به اشتباهات نظامی، سیاسی و اعتقادی آنان اشاره خواهیم داشت تا معلوم شود که چرا امام صادق (ع) بهرغم علاقهای كه که به علویان داشتند و تمام تلاششان برای حفاظت از ایشان در برابر سیاستهای ظالمانه بنیعباس بود، در جلسات تصمیمگیری رهبران این قیامها شرکت نمیکردند. اشتباهات مهلک نفس زکیه و برادرش ابراهیم نشان داد که مشکل اصلی این قیامها کمبود شجاعت و فداکاری نیست، بلکه مشکل اصلی در فهم درست شرایط و روشها در استخراج تکلیف از منابع مقدسی چون قرآن مجید و سیره و روایات معصومین (صلوات الله علیهم اجمعین) است. به نمونههایی از این اشتباهات اشاره میکنیم.
1. انتخاب اشتباه صحنه و جغرافیای نبرد
محمد نفس زکیه مدینه را به عنوان مرکز قیام انتخاب کرده بود و برادرش در بصره مستقر شده بود. در کتاب مبارزات شیعیان در دوره نخست خلافت عباسیان در مورد مدینه چنین آمده است: «نخستین عامل اقتصادی این بود که نفس زکیه قیام خود را در مدینه منوره اعلان کرد. مدینه شهری است که به قداست و تاریخ باشکوه اسلامی شهرت دارد. ولی در عین حال عایدات اقتصادی آن شهر چندان محدود است که نمیتواند یک کانون انقلاب و یک پایگاه نظامی باشد. تاریخ این کاستی را بهخوبی نشان داده است، زیرا زبیر بن عوّام و همپیمان او طلحه بن عبیدالله نپسندیدند که مدینه را مرکز قیام خود بر ضد علی بن ابیطالب(ع) برگزینند و آن قیام را در بصره اعلان کردند. حتی مدینه برای آنکه پایتخت دولت اسلامی باشد، شایستگیهای لازم را نداشت. بدین سبب، علی بن ابیطالب (ع) به جای مدینه کوفه را پایتخت خود ساخت. پس از آن هم دولت اموی در شام و دولت عباسی در عراق تأسیس شد.» (ص 188) نویسنده کتاب مذکور در ادامه به رفتن امام حسین(ع) به کوفه و عبدالله بن زبیر به مکه اشاره میکند و بیان میکند که مردم مدینه در واقعه حرّه نتوانستند در مقابل سپاه یزید به مدت طولانی مقاومت کنند. چند نمونه از شواهد این اشتباه استراتژیک نیز به صورت مستند در کتاب مذکور آمده است. «وقتی محمد قیام را علنی ساخت، منصور مدینه را شهری توصیف کرد که «نه کشاورزي دارد نه دامداری و نه بازرگانی گسترده». نافع پسر ثابت بن عبدالله بن زبیر که محمد [نفس زکیه] به او اصرار کرده بود تا با وی بیعت کند، از پیوستن به محمد تن زد. محمد به او گفت: «سلاح به تن کن تا دیگران از تو پیروی کنند.» نافع گفت: «به خدا کار تو را بینتیجه میبینم. در شهری قیام کردهای که در آن نه مالی هست، نه سپاهی، نه مرکب و نه ساز و برگی جنگی. من خویشتن را با تو به کشتن نمیدهم و خون خویش بر زمین نمیریزیم.» جعفر بن حنظله بهرانی، وقتی منصور او را از قیام محمد در مدینه خبر داد، به خلیفه منصور گفت: «خدا را سپاس بگزار. در جایی قیام کرده که نه مالی در آن هست، نه مردانی، نه جنگافزاری و نه مرکبی.» ... عراق سرزمینی است که علی بن ابیطالب(ع) آن را «جایگاه کسان و مالها» وصف کرد. (همان صص 188 و 189)
2. شتاب در آغاز قیام بدون فراهم کردن زمینهها و عدم تقیه و پنهانکاری
یکی از تمهیدات اولیه منصور دوانیقی این بود که محمد نفس زکیه را یا وادار به بیعت کند یا او را وادارد تا پیش از موعد دست به قیام بزند. او پدر محمد و سادات حسنی را گروگان گرفته و در معرض شکنجه قرار میداد. از سوی دیگر، از زبان سردارانش برای محمد نامه حاوی وفاداری میفرستاد تا او را فریب دهد. از سوی دیگر، بین دو برادر یعنی محمد و ابراهیم هماهنگی لازم وجود نداشت تا بتوانند منصور را در جبهههای متعدد درگیر کنند. محمد با فشار برخی از مشاورانش علیرغم مخالفت دیگر مشاوران قیام را پیش از موعد آغاز کرد و خبر شکستش به برادرش رسید و روحیه او را نیز که پیروزیهای بسیاری کسب کرده بود، تخریب کرد، درحالیکه فرصتی طلایی وجود داشت تا منصور را شکست دهد، زیرا سپاهیان منصور در جبهههای مختلف درگیر بودند و خود او در کوفه فقط دو هزار سرباز که بیشترشان از سیاهان بودند، در اختیار نداشت. محمد نفس زکیه هنگامی که قیامش را آشکار کرد، خود میدانست که هنوز وقت قیام فرا نرسیده است، ولی او به پافشاری نزدیکان و یارانش تن در داد که او را به علنی کردن کارش وادار کردند و به او گفتند: «به خدا این امت کسی را شومتر از تو برخود نمییابد! چه چیز تو را از این باز میدارد که هرچند بهتنهایی قیام کنی؟» طبری نیز به اینکه محمد پیش از آنکه سازوبرگ را فراهم آورد قیام کرد، اشاره میکند و میگوید: «محمد به تنگنا افتاد و پیش از وقتی که با برادرش ابراهیم توافق کرده بود، قیام کرد.» (صص 182 و 183)
از سوی دیگر، محمد فریب نامههایی را خورد که از زبان سرداران دشمن برایش نوشته شده بود. «منصور به فرمانده بزرگ خود حُمَید بن قَحطبه سفارش کرد که محمد نفس زکیه را بفریبد و به فرمانبرداری و دوستی او تظاهر کند. حمید در کشمکشی که میان منصور و محمد دایر بود، نقشی چشمگیر بازی کرد. او فرماندهی یکی از دو سپاهی را که منصور برای جنگ محمد به مدینه گسیل داشت، برعهده گرفت و محمد به دوستی و محبتی که حمید نسبت به او ابراز میداشت، اعتماد کرد. از این رو، محمد چون دید حمید همچنان سرسپرده منصور است و فداکارانه با مردم مدینه میجنگد، شگفتی خود را ابراز داشت. او به حمید گفت: آیا تو با من بیعت نکردهای؟ پس این رفتار چیست؟! حمید در پاسخ گفت: ما با کسی که راز خویش را پیش کودکان فاش کند، چنین رفتار میکنیم!
3. ائتلاف با دشمنان اهل بیت (ع)
دشمنی خاندان زبیر، بهویژه عبدالله بن زبیر با خاندان پیامبر و اهل بیت(ع) در تاریخ زبانزد است. بخشهایی از این کینه و دشمنیها را در سریال مختارنامه مشاهده کردهایم، اما محمد نفس زکیه به خاطر هدف مشترکشان همراهی آنان را میپذیرد. برخلاف امام صادق(ع) که دعوت ابومسلم را نپذیرفت. ابومسلم در نامهاش به امام اعلان کرده بود که هزار سرباز دلاور دارد. آن هم در زمانی که طبق روایات مستند امام صادق(ع) به 17 نفر صحابی شبیه اصحاب کربلا برای قیام نیاز داشت. کسانی که هدف و مباني مشترکی ندارند، یا در نیمه راه جدا میشوند، یا پس از پیروزی با یکدیگر به درگیری میپردازند.
4. تطبیقهای اشتباه با حوادث تاریخی و سیره معصومین (صلوات الله علیه اجمعین)
یکی از نکاتی که باید به تفصیل درباره آن سخن گفت، مسئله روش برداشت از تاریخ اسلام است. بررسی دقیق چنین موضوعی محقق را به دلایل تفاوت مشی حضرات معصومین(ع) راهنمایی میکند، همچنین پرسشهایی از این قبیل که چرا امام حسن(ع) صلح فرمودند ولی امام حسین(ع) در مسیر قیام گام برداشتند، یا چرا اغلب امامان بعد از واقعه عاشورا مبارزه مسلحانه نداشتند، و چرا امام رضا(ع) ولیعهدی مأمون را البته با شرط عدم دخالت در امور حکومت میپذیرند. بیتوجهی به معیارها و موازین حاکم بر رفتارهای سیاسی و اجتماعی امامان معصوم(ص) پژوهشگر را گرفتار حیرت و سرگشتگی میکند. متأسفانه محمد نفس زکیه علیرغم دلاوری و شجاعت و فضیلتهای اخلاقی به این موضوع مهم بیتوجه بوده است. به نمونههایی از این اشتباه تراژیک توجه فرمایید:
«محمد نفس زکیه کندن خندق بر گرد مدینه را مبنای برنامه نظامی دفاعی خود قرار داد و در این سیاست از کاری که پیغمبر(ص) به هنگام یورش به مدینه کرده بود، تقلید کرد. هرچند برنامه پیامبر اکرم با کامیابی همراه بود و پیروزی بهره مسلمانان شد، ولی باید در نظر داشت که شرایط تفاوت داشت... فکر کندن خندق بر گرد مدینه هیچ سودی نبخشید و مانع عبور سپاه عباسیان از خندق نشد. بیشتر سربازان این سپاه از سوارکاران بودند و اسبان ایشان میتوانست خندق را پشت سر نهد و به مدینه برسد؛ درحالیکه بیشتر سربازان محمد زکیه از پیادگان بودند. برخی از یاران نفس زکیه این حقیقت را دریافتند و به او توصیه کردند از کندن خندق چشم بپوشند. پس یکی از آنان گفت: «خندق مزن که پیامبر خدا خندق خویش بدان سبب زد که خدا بهتر داند. اما اگر تو خندق بزنی، پیادگان پیکار نتوانند کرد و اسبان در کوچهها به کار ما نیایند. کسانی که خندق مقابلشان زده میشود، در آن میتوانند نبرد کنند، ولی کسانی که خندق برای حفاظتشان زدهاند، خندق مانع نبرد کردنشان میشود.» اما نفس زکیه بر رأی خود پای فشرد و گفت: «در خندق زدن از کار پیامبر خدا(ص) پیروی میکنیم. هیچکس مرا از آن باز ندارد که آن را رها نخواهم کرد.» (ص 193) تعداد این تطبیقهای اشتباه در محاسبات محمد و برادرش ابراهیم کم نیست.
بیتوجهی به مشورتها
محمد نفس زکیه برخلاف منصور دوانیقی که حتی از دشمنانش مشاوره میگرفت، کمتر به نظرات دیگران بها میداد. مهمترین شخصیتی که هم به دلیل تحلیل دقیق از شرایط سیاسی و اجتماعی و هم به دلیل برخورداری از علم الهی در این زمینه ابراز عقیده فرمود، امام صادق(ع) بود. آن حضرت در جلسهای که برای آغاز قیام از سوی عبدالله بن حسن پدر محمد نفس زکیه برگزار شده بود، شرکت نکردند. در آن جلسه عبدالله فرزندش محمد را مهدی اهل بیت معرفی کرد و برایش بیعت گرفت و سپس برای امام جعفر صادق(ع) پیغام فرستاد و ایشان را به نزد خویش دعوت کرد. «امام جعفر دعوت عبدالله بن حسن را که از او سالمندتر بود و مورد احترام علویان و عباسیان بود، پذیرفت. عبدالله بن حسن رویدادهای آن اجتماع را به تفصیل برای امام جعفر صادق(ع) باز گفت. [امام] جعفر صادق(ع) همه کارهایی را که بدان دست زده بودند، نادرست خواند و گفت: «پسر تو به آن- یعنی خلافت- نمیرسد و هرگز کسی جز آن دارنده قباي زرد- یعنی منصور- به آن دست نخواهد یافت.» (ص 205)
یکی از کسانی که در تحریک عبدالله بن حسن مؤثر بود، ابوسلمه خلّال، وزیر عباسیان، بود که گرایشهای علوی داشت. او برای امام صادق(ع) و عبدالله بن حسن و عمر بن زینالعابدین نامه فرستاده بود و آنان را به قیام دعوت کرده بود. البته اولویت او امام صادق(ع) بود و از پیک خود خواسته بود ابتدا به حضور ایشان برسد و اگر ایشان پذیرفت، سراغ دیگران نرود. «امام جعفر صادق(ع) آرزوهای ابوسلمه خلّال را برآورده نساخت. زیرا دعوت او را نپذیرفت و نامه را سوزانید. اما عبدالله بن حسن با خوشحالی آن را پذیرفت و چون خودش پیر شده بود، محمد نفس زکیه را پیشنهاد کرد و سپس برای نظرخواهی به سراغ امام جعفر صادق(ع) رفت. «امام جعفر صادق(ع) به او سفارش کرد که به ابوسلمه که وزیر عباسیان و داعی آنان در خراسان بوده است، گوش ندهد آنگاه امام صادق فرمود: «ای پیرمرد، خون فرزندت را مریز که من بیم دارم او همان کسی باشد که در احجار الزیت (جایی در مدینه که روغنفروشان روغنهای خود را بر آن مینهادند) کشته میشود.» و عبدالله بن حسن به خشم آمد و به امام جعفر(ع) گفت: «به خدا فقط حسد تو را به مخالفت با این کار برمیانگیزد!» (ص 206)
اما پیشبینی امام صادق(ع) دقیقاً به وقوع پیوست و قیام محمد و برادرش ابراهیم به یک شکست تراژیک انجامید. پرداختن به این قیامها زمینهای خواهد بود تا تغییر مسیر حضور اباعبدالله الحسین از میان معرکهها و قیامها به کتابها و فرهنگ و بهویژه به هنر و ادبیات توضیح داده شود. انشاءالله.
عزت زیاد
سردبیر