در تاریخ سینما آثاری درباره موسیقیدان¬ها، قطعات موسیقی و... کم نیستند. از نمونه¬های خوب آن می-توان به فیلم یکشنبه غمگین اشاره کرد که بر اساس یک قطعه اسرارآمیز با همین نام ساخته شده است. قطعه¬ای که یک موزیسین خانه¬به¬دوش ساخته و با شنیدنش چندین نفر خودکشی می¬کنند. با تحلیل بسیاری از این فیلم¬ها متوجه می¬شویم نویسندگان در این آثار معمولاً از عنصر درونمایه و رسیدن به مضمون غافل شده¬اند. نرگس مست نیز با موضوعی مشابه، درباره چند موزیسین دوران قاجار است که به مبارزات سیاسی نیز مشغول بودند.
خاچیک یک سازنده سازهای سنتی است که به دلیل کهولت سن، دچار توهمات مالیخولیایی شده است. او خانه¬اش را برای تمرین در اختیار گروهی- که می¬خواهند برای یک کنسرت مجوز بگیرند- قرار داده است. در خیالات خاچیک، افرادی که در تعامل با او هستند– از جمله همین گروه- جای شخصیت¬های واقعی در تاریخ معاصر می¬نشینند.
نرگس مست از آن دست فیلم¬هایی است که با دیدن همان چند سکانس ابتدایی می¬توان فهمید مسائل تولیدی چگونه گریبان آن را گرفته و درنتیجه، نمی¬توان با چنین آثاری، با همان نگاه سخت¬گیرانه¬ای برخورد کرد که برآوردهای چندمیلیاردی دارند. چراکه سازندگان یک بیگ¬پروداکشن هیچ بهانه¬ای برای فیلم بد ندارند، جز نابلدی و بی¬انگیزگی. قضاوت درباره چنین فیلمنامه¬ای باز هم سخت¬تر می¬شود، اگر که در اثر تولیدی هیچ اثری از کاسب¬کاری نباشد و سازندگان، صرفاً با دغدغه¬های فرهنگی، اعتبار و سرمایه را به خطر انداخته باشند تا چیزی را به مخاطب عرضه کنند که لازم دارد. باری، فیلمنامه سیدجلال درّی ضعف¬هایی دارد و طبق قاعده¬ای در سینما، مشکلات مالی و تولیدی و... هیچ ربطی به بیننده ندارد و او به سینما می¬آید تا قصه خوب ببیند و باقی مسائل، مشکل متولیان فرهنگی و هنرمندان است.
نرگس مست را تلویحاً می¬توان یک فیلم موزیکال دانست که علاوه بر معرفی چند شخصیت مبارز معاصر، قصدش پیشنهاد موسیقی متعالی است، اما مسئله آنجاست که موسیقی خوب و تاریخ، برای التذاذ مخاطب باید به میانجی درام در یک هم¬افزایی قرار گیرند که در فیلمنامه مورد بررسی، این اتفاق نمی¬افتد و به دلایلی که شرح آن رفت، بسیاری از عناصر دراماتیک پیونددهنده بین روایت موازی خاچیک و گروه موسیقی به سرپرستی رضا و پریماه وجود ندارد. این ایراد زمانی بیشتر به چشم می¬آید که فیلمنامه نیز در فرم خردهپیرنگ نگاشته شده است. به عبارتی، وقتی فرم آگاهانه از همگرایی دوری می¬جوید و نویسنده به جای قصه¬گویی، دلبسته شخصیت¬های تاریخی می¬شود، ناگزیر هر یک از این شخصیت¬ها با خود داستان¬هایی را نیز وارد پیرنگ می¬کنند. حال این داستانک¬های درهمناتنیده طبق قرارداد فیلم باید از دریچه یک ذهن مالیخولیایی نیز عبور کنند و درنتیجه با آشوبی مضاعف روبهرو می¬شویم. البته آشوب ناشی از عناصر سوبجکتیو در فیلمنامه نسبتا خوب جا افتاده است، زیرا شخصیت خاچیک پرداخت درستی دارد. این کاراکتر که احتمالاً ملهم از هوهانس آبکاریان ملقب به یحیی تارساز است، از بدو ورود مشخصه-هایی چون لولی¬وش بودن و سودازدگی و شوخ¬وشنگی را بر ما عیان می¬کند. جلوتر که می¬رویم، مشخص می¬شود جدا از فقر و تنگدستی، آغاز مشکلات روحی او کشته شدن برادرش ادوین در جوانی است. خاچیک عادت دارد با شیطنت به دختران جوان ابراز محبت ¬کند و از اینرو، پریماه را افتخارالسلطنه خود می¬خواند (دختر معرف ناصرالدین شاه)، که همین موضوع باعث گله و شکایت رضا می¬شود. اما این تعارضی نیست که نویسنده بخواهد از کاهش کوه بسازد، پس مانند داستان فرعی مربوط به نانوای شاعر رها می¬شود. علت این رها شدگی¬ها آن است که نویسنده طبق قراردادش با بیننده، نیاز دارد برای هر شخصیت تاریخی مابه¬ازای امروزی معرفی کند. نانوای محل-که جایگزین فرخی یزدی است- یا پیک موتوری که قرار است معادل علی¬اکبرخان شیدا باشد، با خطوط بسیار باریک داستانی به پیرنگ ورود می-کنند. نانوا گرفتار ظلم مأموران تعزیرات (یا شهرداری) است و علی¬اکبر نیز دچار بی¬مهری از سمت معشوقه کلیمی خود است. همچنین است تک¬خوان زن گروه (معادل امروزی قمرالملوک وزیری) که البته برای او داستانی طراحی نشده است، اما قمر در اوج و بزنگاه نهایی پیرنگ ورود می¬کند که برخلاف سایر مردان نخوانَد؛ او نمی¬خواند، چون گوش محرمی وجود ندارد. ایراد اصلی در همین توجیه نشدن بیننده درباره خط¬ و ربط بین افراد است. پیرنگ فرعی نانوا را می¬توان حذف کرد، یا شخصیت علی¬اکبر را. در اولین برخورد، می¬بینیم که علی¬اکبر کنده درختی را که خاچیک خریده، با موتور به خانه می¬رساند و با او مانند هنرور یک سکانس لایی برخورد می¬شود، اما جلوتر، ناگهان متوجه می¬شویم او عاشق مرضیه، دختر کلیمی گروه رضا، است؛ بدون اینکه چگونگی این ارتباط بر ما تعریف شده باشد. باز هم از این دست داستانک-های بهبارننشسته می¬توان برشمرد.
جدا از اشکالات و ایرادات، نقطه قوت فیلمنامه را می¬توان درونمایه آن برشمرد که در لابهلای این شخصیت¬ها و داستانک¬ها به صورت متواتر به آن نقب زده می¬شود. خاچیک هسته اصلی درونمایه است. او و رنج¬هایش کانسپت اصلی معنایی است که قرار است دو محور حال و گذشته موسیقی سنتی در ایران را به هم پیوند دهد. رضا به عنوان شخصیت مکمل فیلمنامه موسیقی¬دان و نوازنده¬ای است که همزمان درگیر تحجر اطرافیان است و از دگرسو در مصایب ناشی از بی¬احترامی¬های جامعه گرفتار آمده است. رضا عاشق دختری است که قرار است با هم ازدواج کنند، اما به دلیل بی¬پولی نهتنها این خواسته موکول به محال شده، بلکه با شکایت همسایگان به خاطر سروصدا اسباب و اثاثیه¬اش نیز به خیابان ریخته می¬شود. رنج درونمایه فیلمنامه نرگس مست است؛ رنجی که حافظان اصیل سنت¬ها در طول دوران برای نگه -داشتن فرهنگ کشیده¬اند؛ از دقیقی و فردوسی گرفته تا یزدی و قزوینی و... بسیاری از هنرمندان واقعی امروز که برای اعتلای روح بشر، عمر خود را گذراندند.