1. در بتمن: شوالیه تاریکی در دیالوگ¬های متعدد به بیمار روانی بودن جوکر تصریح می¬شود. هر چند نیازی به این تصریح هم نیست، اندکی آشنایی با ویژگی¬های شخصیتی جوکر در بتمن: شوالیه تاریکی نشان می¬دهد جوکر یک سادیست تمامعیار است. او کسی است که تبهکاری و جنایت را نه به خاطر به دست آوردن چیزهایی مثل ثروت و قدرت، یا اطفای شهوت، که فقط برای لذت انجام می¬دهد و برای این-که این عیش مدام ناقص نشود، نیازمند تنوع در نوع تبهکاری¬ها و جنایات است. اما گویا به رغم تمام این-ها نیازمند دلایلی برای توجیه خودش هم هست. مهم¬ترین دلیل او هم همین است که ثابت کند دیگران هم مثل او ابلیسی در درون دارند. او در مورد اثبات این نظریه در مورد مردم شهر گاتهام شکست می-خورد، اما موفق می¬شود هاروی دنت، دادستان پاکدامن شهر، را که به درخشش سفید شهر معروف است، به تبهکاری چون خودش بدل کند. اما نکته¬ای که به لحاظ روان¬شناختی در فیلم جوکر مطرح است، انطباق تحول شخصیت جوکر از یک بیمار روانی نوروتیک به یک بیمار روانی سایکوتیک است که منطبق بر نشانگانی است که معتبرترین مراکز طبقه¬بندی بیماری¬های روانی منتشر می¬کند و همه ساله با یافتن شواهد جدید، ویرایش و بهروزرسانی می¬شود. بر اساس نشانگانی که از شخصیت جوکر در فیلم ارائه می-شود، می¬توان گفت که او به بیماری PBA دچار است، که یکی از مهم¬ترین آثار آن خنده¬های شدید غیرقابل کنترل است.
در سکانسی از فیلم که جوکر بعد از کتک خوردن از نوجوانان و بچه¬ها در محل کارش با همکارانش حضور دارد، یکی از آن¬ها اسلحه¬ای را به جوکر می¬دهد، اما جوکر به او می¬گوید من بیمارم و نباید اسلحه داشته باشم. یعنی او نسبت به بیماری خود کاملاً آگاه است و آن را پذیرفته و به طور مکرر به مرکز مشاوره و درمان بیماری¬های روانی می¬رود. اما پس از طی ماجراهای متعددی که برایش پیش می¬آید، تصمیم به قتل مادرش می¬گیرد. در سکانس قتل مادر او ادعا می¬کند بیمار نیست، بلکه شخصیت او همین¬گونه است. یعنی به مرحله انکار بیماری رسیده است، و این مهم¬ترین تفاوت بین بیماران نوروتیک و سایکوتیک است. یعنی آگاهی و عدم آگاهی از بیماری. آرتور در مرحله نوروتیک بیماری حتی از مشاورش درخواست می-کند دکترش دوز داروهایش را افزایش دهد، چون نمی¬خواهد درونش احساس¬های بد داشته باشد. او هم به بیماریاش آگاه است و هم خودآگاهی خوبی نسبت به آن دارد. آرتور وقتی در معرض استرس¬هایی است که عمدتاً منشأ بیرونی دارد، گرفتار خنده¬های هیستریک می¬شود، و این برای دیگران قابل درک نیست و به تشدید فشار منجر می¬شود. البته منشأ این بیماری در فیلم ضربه¬ای اعلام می¬شود که به سر او در کودکی وارد شده ¬است. هر چند اثبات نظریه¬های روان¬شناختی در مورد علت بیماری¬های روانی چندان ساده نیست و در این زمینه تئوری¬های متعددی مطرح است. البته هدف این نوشتار ورود به بحث طبقه-بندی بیماری¬های روانی و پژوهش¬های مربوط به ریشه¬یابی آن¬ها نیست، بلکه می¬خواستم نشان دهم وقتی تحول شخصیت اصلی فیلم مبتنی بر یافته¬های علمی و تجربی در رشته روان¬شناسی است، باورپذیری مخاطبی که با این علم آشنایی دارد، بسیار آسان اتفاق می¬افتد. می¬توان این بحث را در همین فیلم درباره روان¬شناسی اجتماعی نیز ادامه داد و نشان داد که چگونه تحقیر اقشار فرودست اجتماعی به شورش¬های کور منجر می¬شود و افراد وقتی درون گروه قرار می¬گیرند، چگونه هنجارهای پذیرفتهشده را زیرپا می-گذارند و به رفتارهای ضداجتماعی همراه با تخریب و جنایت روی می¬آورند. درست است که باورپذیری لزوماً مبتنی بر انطباق تحول¬ شخصیتهای درون فیلم با علوم انسانی، از قبیل روان¬شناسی و جامعه¬شناسی نیست، ولی اگر فیلمساز و فیلمنامه¬نویس آشنایی جدی با این علوم داشته باشند، قطعاً اثر عمیق¬تر و تأثیرگذارتری خلق خواهند کرد.
2. جوکر با گزارش رسانه¬ها از وضعیت اسف¬بار شهر آغاز می¬شود؛ شهری که زیر انبوه زباله¬ها در حال دفن شدن است. زباله نماد تبهکاری گسترشیافته در شهر است؛ شهری که از بیماران روانی¬اش حمایت نمی-کند و بودجه¬های درمانی را برای اقشار فرودست کاهش داده است. در یکی از جلسات مشاوره به آرتور گفته می¬شود که دیگر دارویی دریافت نخواهد کرد. با وجود تمامی این مشکلات، دیدن فاصله طبقاتی بین اشراف و مردم فرودست نیز کار مشکلی نیست. بنابراین با این نشانه¬ها می¬توان حدس زد که جوکر در نقد نظام سرمایه¬داری ترامپی است. هم¬اینک که رقابت¬های انتخاباتی، بهخصوص در میان کاندیداهای دموکرات، برای گزینش کاندیدای نهایی رقیب ترامپ در جریان است، یکی از مهم¬ترین وعده¬های آن¬ها اصلاح نظام سلامت و اعطای برخورداری بیشتر فرودستان از دارو و درمان است. فیلم¬های بسیاری در هالیوود ساخته می¬شود که جدی¬ترین نقدها را بر نظام اجتماعی و سیاسی و قضایی آمریکا مطرح می¬کند. برای مثال، می-توان از فیلم بروبیکر نام برد که آبرویی برای دستگاه قضایی و پلیس آمریکا باقی نمی¬گذارد، اما نتیجه اغلب این فیلم¬ها عمدتاً یأس از مبارزه است، زیرا نظام لیبرال دموکراسی با وجود ضعف¬های آشکارش که به بیشترین فاصله طبقاتی در میان مردم منجر شده است، خود را پروژه¬ای ناتمام دانسته و تنها شیوه¬ کماشکال حاکمیتی اعلام می¬کند. در درون جوکر نیز همین تناقض به چشم می¬خورد. از سویی، بر تحقیر مردم از سوی این نظام تأکید می¬شود، اما از سوی دیگر، عکس¬العمل عمومی مردم یک انقلاب بنیان¬کن با برنامه نیست، بلکه شورشی کور است که رهبری آن را یک بیمار روانی به عهده دارد. نکته جالب این است که قبل از نمایش جوکر احتمال شورش¬های کور پیش¬بینی شده است، اما این شورشها در عراق، لبنان و تعدادی از کشورهای آمریکای لاتین با نماد جوکر آغاز شده ¬است. جوکر باعث تزریق شورش¬های آنارشیستی به کشورهای دیگر شده ¬است، زیرا برای جوانانی که احساس می¬کنند تحقیر شده¬اند، دیدن ترور سرمایه¬داران لذتبخش و الهام¬بخش می¬شود. اما در فیلم جوکر نشانه¬هایی هست که نشان می¬دهد همین ترورهای کور و شورش¬های بی¬سروسامان زمینه¬های رشد قهرمان نجات¬بخش لیبرال دموکراسی را فراهم می¬کنند. وین سرمایه¬داری که به همراه همسرش در مقابل چشمان وحشتزده بروس کوچک به قتل می¬رسد، تبدیل به خاطره¬ای تلخ برای بروس خواهد شد و او را تبدیل به بتمن خواهد کرد تا بتواند گاتهام را از هرجومرج نجات دهد و شهر را از تبهکاری بیماری مثل جوکر پاکسازی کند. بنابراین فیلمی که از سوی کمپانی¬های بزرگ هالیوودی که خود نمادی از نظام سرمایه¬داری هستند، تولید شده، بار دیگر «به سرعقل آمدن سرمایه¬داری» را زمینه¬چینی می¬کند.
3. اگر جوکر را بدون در نظر گرفتن فیلم¬هایی مثل بتمن: شوالیه تاریکی ببینیم، می¬توانیم بگوییم درون¬مایه اصلی این فیلم تقبیح تحقیر است. اما سابقه تبهکاری و شرارت¬های جوکر در فیلم¬های دیگر او را به نماد ابلیس بدل کرده است؛ ابلیسی که از سوی پدر طرد شده است و تمامی فرصت¬های خوب شدن را از او گرفته¬اند. در یکی از پرونده¬هایی که در فیلمنگار درباره شخصیت¬پردازی ارائه شده ¬است، به این پرسش مهم پاسخ داده شده که چگونه می¬شود یک ضدقهرمان پلید را برای تماشاگر محبوب ساخت تا با او همذات¬پنداری کند. به نظر می¬رسد فرمول پیچیده¬ای ندارد. کافی است ظلم و جنایت توجیه شود. در جوکر انبوهی از بلا و ظلم بر سر آرتور فلک نازل شده¬ است. پدرش او را طرد کرده، مادرش بیمار روانی بوده، در کودکی بارها مورد تعرض دوستپسر مادرش واقع شده و بارها بدون این¬که گناهی مرتکب شده باشد، از کارش اخراج شده ¬است. مهربانی¬هایش پاسخ برعکس گرفته و از حمایت¬های درمانی برای بیماری¬اش محروم شده ¬است. آنقدر این بلاها و نامردی¬ها و تحقیرها تکرار می¬شود که وقتی او مادرش را به قتل می¬رساند، تماشاگر احساس تأسفی ندارد و چه بسا کاتارسیس¬اش لذت بردن از مشاهده این انتقام-هاست. بنابراین می¬توان گفت جوکر فیلمی درباره توجیه و تطهیر ابلیس است. در این زمینه فرق نمی¬کند که پدر و مادر معرفیشده در فیلم، پدر و مادر واقعی او بوده¬اند یا خیر.
اگر به خاطر داشته باشید، یکی از معروف¬ترین دیالوگ¬های سینمایی مربوط به فیلم مظنونین همیشگی ساخته برایان سینگر است. دیالوگ معروف کوین اسپیسی ¬که به صورت نریشن روی فیلم می¬شنویم، این است: «بزرگ¬ترین فریب شیطان این بود که دنیا رو قانع کرد که وجود نداره.» اما جوکر با پذیرش وجود شیطان مستنداتی ارائه می¬کند تا ثابت کند ابلیس برای تبهکاریهایش محق بوده است. سکانس پایانی فیلم به سبک اغلب پایان خوش¬های فیلم¬های هالیوود رفتن و محو شدن جوکر در نور است. اما ادبیات و هنر از توجیه ابلیس هم فراتر رفتهاند، که فقط با اجمال و اشاره از آن سخن خواهم گفت.
جستوجوی ردپای ابلیس در فیلم¬های متعدد کار دشواری نیست؛ فاوست گوته، تصویر دوریان گری نوشته اسکار وایلد، مکبث شکسپیر، بهخصوص در اقتباس کوروساوا از آن با فیلم آشوب که آشکارا با نشان دادن نماد ابلیسک آغاز می¬شود، و صدها فیلم و نمایش دیگر. یکی از فیلم¬هایی که آشکارا به ماجرای ابلیس و آدم می¬پردازد، فیلم آمادئوس است. تم آمادئوس حسادت است؛ حسادت سالییری، آهنگساز کماستعداد اما پرهیزگار و عابد، به آمادئوس نابغه که ابایی از انجام گناهان ندارد. طبق روایات ابلیس با وجود عبادت هزاران ساله، نسبت به آدمی که هیچ سابقه عبادتی ندارد و چه بسا نسل¬هایی از او به وجود خواهند آمد که دست به خون¬ریزی می¬زنند، حسادت می¬کند، زیرا از جانب پدر (خداوند در فرهنگ مسیحی) دستور یافته است که بر او سجده کند. سالییری پیر که از نبوع الهی آمادئوس شکست خورده و تحقیر شده ¬است، در سکانسی در بیمارستان در حال اعتراض به مشیت الهی، دقیقاً جملات ابلیس را به زبان می¬آورد: «من به تو پشت می¬کنم! سوگند می¬خورم تا آن¬جا که بتوانم، جلوی پای این مخلوقت سنگ می¬اندازم و به او آسیب می¬زنم. این تجسد تو را نابود می¬کنم.» ابلیس هم مثل جوکر از جانب پدر طرد شده ¬است، اما جوکر (ابلیس) فقط انکار نشده است، فقط توجیه و تطهیر نشده¬ است، بلکه در برخی از مشرب¬های عرفانی تقدیس نیز شده است! یکی از مشهورترین تحلیل¬ها درباره عدم تمکین ابلیس را برخی از عارفان ارائه کرده¬اند. آن¬ها گفته¬اند که حسادت روی دیگر سکه عشق است و ابلیس به خاطر این¬که عاشق خداوند بود، از سجده بر غیر او ابا کرد. البته در اینباره تحلیل¬های دیگری هم- از این قبیل که این امتحان ابلیس بود که اگر سجده می¬کرد، شکست خورده بود- هست، که برای جلوگیری از اطاله کلام از آن می¬گذرم. مولوی در اینباره می¬گوید: ترک سجده از حسد گیرم که بود/ آن حسد از عشق خیزد نه از جحود (انکار). البته این تحلیل عاشقانه مولوی با آن¬چه در قرآن کریم درباره علت سجده نکردن ابلیس آمده است، متفاوت است، هر چند مولوی آن را به عنوان یک فرض مطرح کرده است. اکثریت عرفای مسلمان ابلیس را واجد هیچ فضیلتی نمی¬دانند، همان¬گونه که قرآن کریم او را با وجود عبادات هزاران ساله¬اش کافر نامیده است. اما اولین کسی که ابلیس را تقدیس کرده است، حسین بن منصور حلاج است و پس از او عین القضات همدانی. می¬توان حلاج را مؤسس نظریه دفاع از ابلیس و عین¬القضات را توسعه-دهنده این اندیشه دانست. کار به جایی می¬رسد که ابلیس را امام¬العارفین و هم¬تراز رسول اعظم (ص) نامیده¬اند. برخلاف نظریه ابتذال شر هانا آرنت که بر اساس آن فیلم هانا آرنت نیز ساخته شده ¬است و به موضوع دادگاه آیشمن می¬پردازد، باید گفت که تلبیس¬های ابلیس پیچیده¬تر از آن چیزی است که در این فیلم آمده است. ابلیس توانسته است اولاً خود را انکار کند و دنیا را قانع کند که وجود ندارد و اگر این تمهید کارساز نبود، جنایت¬هایش را توجیه کند و حتی بالاتر کاری کند که به تقدیسش بپردازند، تا زمینه¬ای باشد از توجیه شیطان¬پرستی تا شور عاشقانه کفر. مرحوم علی صفایی حائری در این زمینه می-نویسد: «در تمامی این موضوعات بحث¬های گسترده¬ای است که طواسین حلاج و تمهیدات عینالقضات و نوشته¬های احمد غزالی و گلشن راز شبستری او را تا سر حد نور سیاه و جلوه¬ جلال و هم¬طراز محمد (ص) می¬دانند، که او امام¬العارفین است و در غیرت عشق نمونه، ابتلا و امتحان او در سجده آدم بود که اگر سجده می¬کرد، شکست می¬خورد. او با این طرد و لعن تا وقت معلوم به مقامی می¬رسد که فقط سزاوار عاشق غیوری چون اوست. برای او دو ساحت در نظر گرفته¬اند. در ساحت و نسبت او با آدم، این طرد و لعن و ابتلاست. اما در ساحت دیگر و در نسبت او با خدا، عشق است و غیرت، آن هم تا آن¬جا که نمی-خواهد عاشق دیگری باشد و رقیبی در کنار بماند. من در مقام تحلیل این دفاعیات شیطانی و تلبیس¬های ابلیسی نیستم که ریشه¬های آن را در جبر و تقدیر و حسن و قبح جستوجو کنم...» (تطهیر با جاری قرآن، ج 3، ص 99 و 100)
ابلیس جلوه جمال الهی! و باید یاداوری کرد یکی از دستهگل¬هایی که این نماد جلال الهی به آب داده است، فاجعه کربلاست!