دلقک مدرن در مغاک

گفت‌وگو با کارگردان و بازیگر فیلم «جوکر»

  • نویسنده : استیو وین‌تروب
  • مترجم : مهدی جمشیدی
  • تعداد بازدید: 338

مترجم: مهدی جمشیدی

 جوکر قبل از این‌که فیلمی درباره شخصیتی کمیک باشد، در باب دلقکی در دیستوپیای امروز است. تاد فیلیپس از شخصیتی ضدقهرمان در بتمن قهرمانی می‌سازد که تفاسیری که از او در عالم نقادی به عمل می‌آید و حتی از خود داستان، پیشی می‌گیرد. کیست که در دنیای معاصر ما زیسته ولی حسی خاکستری شبیه آرتور را تجربه نکرده باشد و با دیدن او هم‌زمان نگرید و نخندد؟ جوکر عصاره تراژیکی است از وضعیت بشر امروز. علی‌رغم ضعف در ساختار و پلاستیک اثر نمی‌توان دستاورد اجتماعی فیلم را چه نزد سینه‌فیل‌ها و چه مخاطبان علاقه‌مند به روایت و کسانی که هر روزه دنبال باکس آفیس‌ها هستند، نادیده گرفت. آرتور یکی از کافکایی‌ترین شخصیت‌های داستانی است؛ کسی که با هژمونی نهادهای اجتماعی به دگردیسی دچار شده است، طوری که هر چه دست و پا می‌زند، بیشتر در این گرداب فرو می‌رود؛ گردابی از قوانینی که ما انسان‌ها برای کنترل خود ساخته و پذیرفته‌ایم. جوکر آینه‌ای است از ما، اگر با خود روراست باشیم. پای صحبت‌های تاد فیلیپس و واکین فینیکس به عنوان بازیگر می‌نشینیم که بی‌تردید فیگوری ماندنی در چند سال اخیر سینمای جهان است و نقشی مهم و انکارنشدنی در شکل‌گیری داستان فیلم جوکر دارد.


دیشب در تماشای دوباره  فیلم از فیلم‌برداری و انتخاب مکان قرارگیری دوربین یکه خوردم، و ناگفته نماند که آن را دوست داشتم. پیش‌طرح چقدر کار برد؟ چطور به آن بینش رسیدید؟ کمی در مورد زاویه نگاه فیلم صحبت کنید.
فیلیپس: به طور کلی در گذشته روی پیش‌طراحی ‌زیاد کار نکرده بودیم. برایتان شاید خنده‌دار باشد که واقعاً در پی این بودیم که در این فیلم روی پیش‌طراحی شوی تلویزیونی موری فرانکلین کار کنیم و آن را بسط دهیم. به نظر عجیب است. این یک صحنه اکشن نیست، بلکه بیشتر درباره صحنه‌ای بزرگ و انبوهی از صفحات است، پس لری به عنوان فیلم‌بردار و من بایستی تلاش می‌کردیم آن صحنه را پیش‌طراحی کنیم. در نیمه کار آن را رها کردیم، خیلی وقت‌گیر بود.

آقای فینیکس، مدت‌ها شایعات زیادی در مورد شما وجود داشت که احتمالاً در یک فیلم ابرقهرمانی بازی خواهید کرد. آیا تابه‌حال تمایل به حضور در فیلم‌های کمپانی مارول یا کمپانی دی. سی. کمیکس یا آثار دیگر کمپانی‌های ابرقهرمانی داشته‌اید؟
فینیکس: منظورتان از «تمایل» چیست؟
فیلیپس: بله، اجازه دهید بگویم «تمایل» یعنی حرف ‌زدن.

آیا نشانه‌هایی برای همکاری در این قبیل کارها از جانب آن‌ها دریافت کرده‌اید؟
فینیکس: بله، چندین فیلم.

چه چیزی شما را از این‌که جواب بله به آن‌ها بدهید، باز داشت، درحالی‌که به این کار جواب مثبت دادید؟
فینیکس: راستش را بخواهید، فیلمنامه و فیلم‌ساز آن. همواره این دو عامل را برای انتخاب کارهایم در نظر می‌گیرم. فکر می‌کنم شخصیت اصلی فیلمنامه پیچیدگی‌های لازم را داشت. به نظرم درون‌مایه‌ای که تاد سعی در کشف آن داشت، بسیار جالب، مرتبط و خطرناک بود، و این مرا به وجد می‌آورد. به عقیده من در اکثر فیلم‌ها نه‌فقط فیلم‌های ابرقهرمانی، انگیزه هر دو شخصیت قهرمان و شرور بسیار سرراست و واضح است. و منطقه خاکستری چندانی وجود ندارد و برای من بازتاب چیزی نیست که من در جهان واقع شاهد آن هستم. همواره فکر می‌کنم فیلمی در آن ژانر می‌تواند ساخته شود که احساس واقعی‌تر را انتقال دهد.
فیلیپس: و این منطقه خاکستری کمی در فیلم وجود داشت و من آن را دوست دارم، بله این عالی است.
فینیکس: بله، دقیقاً درست است. این همان حسی بود که موقع خواندن فیلمنامه جوکر که واقعاً پیچیده بود، به من دست داد. نمی‌دانستم چه حسی است. دائماً بین حس هم‌دردی با شخصیت به جلو و عقب می‌رفتم و سپس در من دافعه ایجاد می‌کرد و این را دوست داشتم. به باور من چالش‌برانگیز بود. مخاطب را نیز به چالش می‌کشید. به نظرم در دیگر فیلم‌ها انگیزه‌های شخصیت اصلی بسیار واضح است و مرا در مقام بازیگر و مخاطبان را به وجد نمی‌آورد. من علاقه‌ای به آن فیلم‌ها ندارم، ولی این فیلم پر بود از این نکات و واقعاً برای من چالش ایجاد کرد.
فیلیپس: بسیار عالی گفتی.
 
بله، واقعاً این پاسخی عالی است. من عاشق این گونه تک فیلم (ابرقهرمانی)  هستم. شما توانستید آن‌چه را مدنظرتان بود، انجام دهید و قصه‌تان را تعریف کنید. فکر می‌کنم همکاری شما دو تا بسیار جذاب است. به نظرم وقتی مردم فیلم را ببینند، به سالن‌ها هجوم خواهند آورد، عاشق آن خواهند شد و این پرسش را از شما می‌کنند. آیا امکان همکاری دوباره شما روی نوع متفاوتی از تک فیلم (ابرقهرمانی) وجود دارد؟ آیا اصلاً علاقه‌ای به این کار یا کاری مشابه دارید؟
فینیکس: بله، مشخصاً این کار را انجام خواهیم داد.
فیلیپس: هر کاری که با خوآکین باشد، انجام می‌دهم. نه‌تنها بازیگر بزرگی است، بلکه یکی از بهترین آدم‌هایی است که تابه‌حال با او ملاقات کرده‌ام. تابه‌حال در حضورش نگفته‌ بودم. امیدوارم این تنها مورد باشد.
فینیکس: بس است.
فیلیپس: خب، بهتر است بگویم: «هر کاری که با خوآکین باشد، در هر زمان انجام می‌دهم.»
فینیکس: در هر صورت جواب این سؤال «بله» است.

پس کار گروهی شما دو تا واقعاً امکان‌پذیر است.
فیلیپس: صددرصد. ممکن است دیگر فیلمی نباشد. ممکن است یک مغازه باز کنیم. مثلاً آرایشگاه.
فینیکس: بس کنید. (با خنده)

فکر می‌کنم آن روز موانع زیادی جلوی روی استودیو برادران وارنر وجود داشت؛ برای چراغ سبز دادن به ساخت این فیلم چونان کارهایی که دیگران به طور مشترک در سراسر جهان انجام می‌دهند. این‌که شما به واقع قصد داشتید داستانی شخصی بسازید. پس سؤال من این است: چطور در کار با استودیو به مشکلی برنخوردید؟ یعنی از این دست جملات نشنیدید: «گوش کنید، نمی‌توانید از این خط قرمز عبور کنید.» و نیز جمله‌ای نظیر این: «بروید و این کار را انجام دهید.»
فیلیپس: زمان زیادی برد تا بتوانیم آن‌ها را متقاعد کنیم، اما باید بگویم آن موقع خیلی از این بابت شاکی بودم. با توجه به موفقیت‌های قبلی که در آن استودیو کسب کرده بودم، انتظار می‌رفت کمی راحت‌تر برخورد کنند و کاملاً صریح بگویند بروید فیلم را بسازید. یک تهیه‌کننده بزرگ قدیمی روزی بعد از فیلم‌های خماری و موعد مقرر به من گفت: «تو با این استودیو موفقیت‌های خوبی کسب کردی، ولی موفقیت در هالیوود موقتی است. برو و از آن استفاده کن.» و من استفاده کردم تا بتوانم این فیلم را بسازم. حال امیدوارم موفقیت‌های بیشتری نیز کسب کنم، چون انگار جواب می‌دهد، اما من از هر ذره این موفقیت استفاده کردم تا آن‌ها را وادار کنم جواب بله را به من بگویند. وقتی به من گفتند بله، اجازه دادند هر کاری را که دوست داریم، بکنیم، و باید بگویم فیلم را همان‌طوری ساختیم که می‌خواستیم. نه از کمپانی دی.سی کمیکس قانونی برای ما گذاشتند و نه از جانب استودیو برادران وارنر. و هیچ «نمی‌توانید این را بگویید، یا نمی‌توانید از این خط قرمز عبور کنید» هم در کار نبود. آن‌ها واقعاً اجازه ساخت این فیلم را به ما دادند.

این ایده که آرتور به تاک‌شوی تلویزیونی برود تا موری را روی آنتن زنده به قتل برساند، از کجا آمد؟
فیلیپس: خب، ما، یعنی من و اسکات، تلاش کردیم روی چیزی فکر کنیم که در فیلمنامه به‌وضوح وجود داشت و فی‌البداهه ساخته نشده بود. مانند این‌که من یک ایده دارم. چهار شلیک به سر دنیرو می‌شود. نه، چیزی بود که از او خواستیم تا تأثیری بر تلویزیون داشته باشد. برای تغییر... تا پیامی برسانیم. اگر فیلم را ببینید، شما هم چنین حسی پیدا می‌کنید... از حرف زدن درباره این چیزها متنفرم، کاملاً رک می‌گویم، تابه‌حال درباره این‌ها صحبت نکرده‌ام. ولی این حس را دارید که آرتور قصد دارد جلوی تلویزیون خود را بکشد. این‌جا همان‌جایی است که در سر اوست. و آرتور در آنی تصمیمش را عوض می‌کند. اگر از من بپرسید، آرتور قصد همان کار را دارد، ولی به نوعی نظرش عوض می‌شود. پس سؤال چیست؟ چرا این‌کار را انجام دادیم؟

فقط در عجبم که این موضوع چطور وارد فرایند فیلمنامه‌نویسی شد.  
فینیکس: بله، به یاد دارم که درباره آن حرف زدیم، و این‌که این همان شخصیت خاصی است که به دنبال شناخت  می‌گردد و همه این تیپ‌ آدم‌ها بی‌پروا هستند و دوست دارند مرگ آن‌ها به چیزی معنا ببخشد. او این بخش از مجله‌اش را با خود دارد که نوشته‌ است: «امیدوارم مرگ من بیشتر از زندگی‌ام معنا و مفهوم پیدا کند.» یادم می‌آید به‌تازگی درباره سکانسی حرف زدیم که شخصی می‌خواست خودکشی کند، اما آن‌ها بزرگ‌ترین مخاطب ممکن را می‌خواهند، چون از برخی جهات حس می‌کنند احساس نیاز آن‌ها را برطرف می‌کند؛ نیاز برای شناخت. و واقعاً این نیاز شدید بود...
فیلیپس: بله، در واقع زیاد در باب علایم روانی آرتور حرف نمی‌زنیم. نمی‌خواهیم مثل روان‌پزشک‌ها صحبت کنیم. حتی دوست نداریم به او بگوییم درباره چیزی که در سرش دارد، چه فکری می‌کنیم. تنها چیزی که همه با آن تفاهم داریم، بر سر خودشیفتگی شدید آرتور است. با توجه به نمود بیرونی شرایط ذهنی و روانی‌اش، در واقع مشخص نیست از چه چیزی رنج می‌برد. صرفاً من درباره خودشیفتگی فکر می‌کنم. او می‌خواهد خودش را از بین ببرد، ولی ... می‌دانید، وقتی ایده به سرتان می‌زند، باید به معنای چیزی باشد.
منابع:
https://collider.com/joker-interview-joaquin-phoenix-todd-phillips/

 

مرجع مقاله