روزی روزگاری تارانتینو

گفت‌وگو با کوئنتین تارانتینو، درباره «روزی روزگاری در ‌هالیوود»

  • نویسنده : منبع: سایت www.time.com
  • مترجم : سهند زرشکیان
  • تعداد بازدید: 425

مترجم: سهند زرشکیان

 بدون شک روزی روزگاری در‌ هالیوود یکی از بحث‌برانگیزترین فیلم‌هایی است که در مورد سینمای‌ هالیوود و البته ماجراهای مخوف مربوط به چارلز منسون ساخته شده است. روزی روزگاری در ‌هالیوود همچون حرام¬زاده‌های لعنتی یا حتی جانگوی از بند رهاشده ارجاعات زمانی و مکانی مشهودی دارد. تارانتینو در این فیلم تاریخ را با سینما درآمیخته و بازیگوشانه یک واقعیت تاریخی-سینمایی را با بهره-گیری از رسانه سینما به سبک خود بازآفرینی کرده است. در ادامه گفت‌وگوی خبرنگار مجله تایم با تارانتینو در مورد این فیلم را خواهید خواند.

روزی روزگاری در‌ هالیوود مانند جکی براون، از علاقه شما به شخصیت‌های داستانی که روایت می‌کنید و فضای شهر لس‌آنجلس حکایت دارد. به نظر شما از این نظر ارتباطی بین این دو فیلم وجود دارد؟
البته. در هر دو فیلم لس‌آنجلسی را که در خاطراتم ثبت شده، به تصویر کشیده‌ام. در روزی روزگاری در ‌هالیوود لس‌آنجلس دوران پنج، شش سالگی‌ام را در نظرم داشته‌ام. خاطرات زیادی از آن دوران در ذهن دارم. ماشین کارمان چیایی که پدرم داشت، همان ماشینی است که کلیف در فیلم می‌راند. تصاویر تابلوهای تبلیغاتی و برنامه‌های رادیویی نیز بر اساس خاطراتی است که از کودکی در ذهنم مانده است. ماجراهای کتاب رام پانچ (نوشته اِلمور لئونارد) که فیلم جکی براون بر اساس آن ساخته شده، در شهر فلوریدا می‌گذرد. اما من مکان این داستان را به ساوث بی تغییر دادم. شهری که در دهه ۸۰ دوران نوجوانی‌ام را در آن گذراندم. ویژگی مشابه دیگر این دو فیلم، شخصیت‌های غمگین آن‌هاست. شخصیت‌هایی که به نوعی با فانی بودن خویش دست‌وپنجه نرم می‌کنند و در آرزوی جاودانگی هستند. اتفاقات آن‌طور که این شخصیت‌ها خوش دارند، پیش نمی‌رود. شخصیت‌هایی که بیش از آینده، گذشته دارند. به این معنا که بار گذشته بسیار بیش از زندگیِ پیشِ رو بر خاطر آن‌ها سنگینی می‌کند.

فیلم وقایع سال 1969 را به تصویر می‌کشد. زمانی که‌ هالیوود دوران باشکوهی را پشت سر می‌گذاشت و از طرف دیگر، حوادث و اتفاقات ناگواری رخ داد. انتخاب جنایات وحشتناک منسوب به گروه چارلز منسون به عنوان پس‌زمینه وقایع داستانی فیلم چه احساسی در شما برانگیخت؟
پیش از ساخت فیلم در این مورد خیلی فکر کردم. به این فکر می‌کردم که می‌توانم وقایع وحشتناک آن سال را در این فیلم بازسازی کنم، ولی خب، می‌دانستم که این انتخابی چالش‌برانگیز خواهد بود و لزوماً به موفقیت منجر نخواهد شد. ممکن بود اشاره به وقایع مذکور حس‌وحالی ¬¬زننده ایجاد کند و من در مقام سازنده فیلم متهم به فرصت‌طلبی ناروا در مورد وقایع دردناکی شوم که یادآوری‌شان برای مخاطبان هیچ خوشایند نیست. اما با این همه جسارت کردم و ساخت و پرداخت طرح عجیبی را که در ذهن داشتم، پیش بردم. وقتی تصمیم نهایی را در مورد ساخت این فیلم گرفتم، به دنبال کسب حقوقی بودم که برای استفاده از مصالح مورد نیاز به آن‌ها نیاز داشتم. در مراحل پیش‌تولید فیلم ریسک و خطرات زیادی را به جان خریدم، که اگر چنین نمی‌کردم، هیچ‌گاه روزی روزگاری در ‌هالیوود ساخته نمی‌شد. حقیقت این است که اگر می‌خواستم، می‌توانستم پنج سال پیش ساخت این فیلم را تمام کنم. اما به خودم اجازه دادم چارلز منسون و یارانش چند سالی در ذهنم زندگی کنند. حتی زمانی رسید که از ساخت این فیلم پشیمان شدم، چون دیگر تاب و توان حضور منسون و یارانش را در ذهن و زندگی‌ام نداشتم.
 
نقب زدن به دل این ماجرا به واسطه شخصیت شارون تیت برای شما امکان¬پذیر شد؟
می‌توان چنین گفت. قصد داشتم داستان زندگی ریک دالتون و کلیف بوث را روایت کنم. از سوی دیگر، دلم می‌خواست ماجرایی را که به زندگی شارون تیت خاتمه داد، روی پرده سینما بیاورم. اما در آغاز نمی‌دانستم داستان چطور شروع می‌شود و چگونه پیش خواهد رفت. هر چه در توان داشتم، برای انجام تحقیقات صرف کردم تا خط سیر داستان را ملهم از واقعیت‌های تاریخی برای خود مشخص کنم.
 
چطور شد مارگوت ربی را برای بازی در نقش شارون تیت برگزیدید؟
حدود ۱۰ روز بعد از این‌که نوشتن فیلمنامه روزی روزگاری در ‌هالیوود پایان یافت، نامه‌ای از مارگوت ربی دریافت کردم. در نامه نوشته بود از طرفداران فیلم‌هایم است و دوست دارد در آینده با من همکاری کند. از سوی دیگر، هر بار که فیلمنامه را به دوستانم می‌دادم، بعد از خواندن فیلمنامه همگی از من می‌پرسیدند: قطعاً مارگوت ربی را برای بازی در نقش شارون تیت برگزیده‌ای، این‌طور نیست؟! صرف نظر از موارد مذکور، بازی مارگوت را در چند فیلم دیده و پسندیده و قبل از هر پیشنهادی پیشِ خودم او را برای بازی در این نقش حساس انتخاب کرده بودم.
 
شارون تیت پیش از آن‌که به قتل برسد، فقط در چند فیلم سینمایی نه‌چندان باارزش نقش‌آفرینی کرده بود و اکثر مردم او را بیشتر به عنوان قربانی چارلز منسون می‌شناسند. اما شما به واسطه روزی روزگاری در ‌هالیوود زندگی جدیدی به او بخشیدید. برخی منتقدان بر این باورند که شخصیت شارون در فیلم شما بسیار کم‌حرف است و دیالوگ‌نویسی برای او چنان‌که باید، صورت نگرفته است. به نظر شما موفقیت یک شخصیت داستانی در یک فیلم سینمایی تا چه اندازه بر دیالوگ‌هایش استوار است؟
می‌توانستم برای شارون در این فیلم خرده‌روایت‌های متعددی خلق کنم تا به واسطه آن‌ها داستان پیش برود. مثلاً می‌توانستم چندین شخصیت فرعی پیرامون شخصیت او خلق کنم تا از طریق دیالوگ‌هایی که بین آن‌ها ردوبدل می‌شود، داستان نرم و روان روایت شود و در مسیری مشخص به انتها برسد. در عین حال می‌توانستم همین استراتژی را برای شخصیت‌های ریک و کلیف به کار ببرم. اما به این نتیجه رسیده بودم که در این فیلم نیازی به داستان‌گویی ندارم. زیرا شخصیت‌های این فیلم، خود داستان فیلم هستند. به همین دلیل تصمیم گرفتم خودم و مخاطبانم را مهمان زندگی شخصیت‌هایم کنم. قصد داشتم فقط و فقط وارد زندگی این سه شخصیت شوم و آن را به تصویر بکشم. در مورد شخصیت شارون به این فکر می‌کردم که او زن فوق‌العاده‌ای بوده که زندگی معمولی‌اش را در شهری همچون لس‌آنجلس می‌گذرانده است؛ زندگی‌ای که در عالم واقع، شیطان‌صفتانی همچون چارلز منسون خیلی زود و به طرزی وحشیانه از او دریغ کردند.

تجربه خلق سینمایی زندگی و هستی زنی که به گونه‌ای تراژیک به قتل رسیده، برای شما چگونه بود؟
پیش از نوشتن فیلمنامه در مورد شخصیت شارون تیت با کسانی که او را می‌شناختند (از جمله همسرش، رومن پولانسکی، بازیگر مشهور، وارن بیتی، و سه بازیگر زنی که با او در یک گروه بازیگری همکار بوده‌اند)، گفت‌وگوهایی طولانی و مفصل داشتم. همه کسانی که او را می‌شناختند، از خوبی‌های بی‌شمارش تعریف می‌کردند و معتقد بودند شارون همچون فرشته‌ای بوده که این جهان برزخی حضور گرم و صمیمانه‌اش را تاب نیاورده است. گفت‌وگوهای مذکور در شخصیت‌پردازی او بسیار به کارم آمدند. در فیلم، شخصیت شارون تیت ملهم از یک شخصیت واقعی و بی‌نظیر است و در عین حال حضوری نمادین دارد. از یک طرف انسانی است که همچون همه انسان‌ها جسم و جان دارد و از طرف دیگر، حضورش نمایان‌گر یک هستی خیالی و نمادین است. البته باید در نظر داشت که بُعد خیالی و نمادین این شخصیت نیز متأثر از توصیف و توضیح شخصیت او از زبان کسانی است که به‌خوبی با او آشنا بوده و در دورانی از زندگی‌اش همراه او بوده‌اند.

ساخت و تماشای فیلم‌های سینمایی از زمانی که شما شروع به کار کرده‌اید، تغییرات بسیاری کرده است. در مورد این فیلم نگران نبودید مخاطبان جوان متوجه همه ارجاعاتی که در فیلم به آن‌ها اشاره شده، نشوند؟
از یک طرف نگران و ناراحت بودم که ممکن است اتفاقی که به آن اشاره کردید، حادث شود. از طرف دیگر، همیشه به دانایی و توانایی مخاطبان جوان فیلم‌هایم خوش‌بین و امیدوار هستم. چون خوب می‌دانم که آن‌ها باهوش و دقیق هستند و خیلی زود با کمک اینترنت به جست‌وجوی مجهولاتی برمی‌آیند که برایشان آشنا نیست.

در مورد ادامه فعالیت شما در مقام فیلم‌ساز شک و شبهه‌های فراوانی وجود دارد. در پایان کمی در این‌باره توضیح دهید.
زمانی گفته بودم که تعداد مشخصی فیلم خواهم ساخت و پس از آن، دیگر در مقام فیلم‌ساز به فعالیت ادامه نخواهم داد. منظورم این بود که هیچ‌چیز تا ابد ادامه پیدا نخواهد کرد. من خیلی خوش‌شانس بودم که نزدیک به ۳۰ سال در بالاترین سطح در ‌هالیوود، آن‌طور که دوست داشتم، فیلم ساختم. در این مدت، که خود معادل یک زندگی کامل است، به چیزی به جز فیلم‌سازی به سبک خودم نیندیشیدم و با وجود لذت‌های فراوانی که در این راه کسب کردم، از خوشی‌های مرسوم انسانی همچون ازدواج و... بی‌بهره ماندم. شاید زمانی، که خیلی هم دور نیست، وقت آن فرا برسد که فرصت محدودی را که برای زیستن در اختیار دارم، صرف تجربیات جدید دیگری بکنم. همیشه در پی آن بودم که هر فیلمی می‌سازم، شاهکاری باشد که در تاریخ سینما ماندگار شود. از نظر خودم این امر تا حدودی محقق شده است. به نظر من بسیاری از کارگردان‌های موفق در پایان دوران کاری‌شان شروع به ساخت فیلم‌هایی می‌کنند که نسبت به آثار درخشان قبلی‌شان ارزش چندانی ندارند. مثلاً کتاب خوبی می‌خوانند و با خود می‌اندیشند که خب، چرا این کتاب خوب را به یک فیلم موفق تبدیل نکنم. و به این ترتیب و با اتکا به بهانه‌هایی این¬چنینی راه ساخت یک فیلم متوسط را برای خود هموار می‌کنند. هیچ خوش ندارم دوران کاری‌ام با ساخت فیلم‌های متوسط پایان بگیرد. از این‌رو ترجیح می‌دهم در اوج کناره‌گیری کنم.
منبع: سایت www.time.com

مرجع مقاله