امروزه در بحث روایت و فیلمنامه، یکی از مهمترین نظریات روز حوزه رسانه، تشریح منطق بیواسطگی است. در رسانه بیواسطه، ما شاهد نوعی شفافیت و کمرنگ شدن نقش بازنمایی رسانه هستیم. در سینمای بیواسطه، آنچه اهمیت دارد، فاصلهگیری عامدانه روایت و فیلمنامه از تعریف داستانی از پیش تعریفشده است که مخاطب در خلال آن، تنها ناظری است که به واسطه مدیوم سینما و ساختارهای روایی قاعدهمند آن به تماشای اثر مینشیند و تنها زمانی که قادر است خوانش یا مواجهه خود با اثر را به چالش بکشد، بیرون از سالن سینما و پس از تماشای فیلم است.
آنچه در این پرونده درصدد دست یافتن به آنیم، فهم این نکته است که آیا اساساً روایت بیواسطه در سینمای امروز، منجر به پوستاندازی و خلق فرصتهای جدید جهت تعریف روایتهایی به کلی جدید و چالشبرانگیز شده است یا برعکس، با زیر سؤال بردن قدرت و عظمت داستانپردازی در سینما، علناً ذات هنر-رسانه سینما را دچار خدشههایی جدی کرده و تنها حقهای تکنولوژیک برای پوشش دادن ضعفهای جدی ساختاری است؟ و از این خلال، نقبی میزنیم به سازوکار تجربه بیواسطه مخاطبان در جهان سینمای امروز تا دریابیم این منطق تحول رسانهای چگونه خود را به روایت و فیلمنامههای سینمایی نوین تحمیل کرده است.