کم نیستند آن دسته از مفاهیم و عناصر اساسی در فرهنگ فیلمنامهنویسی که اگرچه هر سینمادوستی پس از برخورد مصداقی با آن، کاملاً میتواند شمایی کلی از سازوکار و نحوه بروزش در فیلمنامه را متصور شود، اما معمولاً قادر نخواهد بود از ذات آن مفهوم و نحوه جایگیری آن در ساختار روایی، تعریفی متقن و جامع ارائه دهد. این امر البته به خودی خود نه ناشی از دانش اندک فرد سینمادوست خواهد بود و نه گنگ و مانع بودن مفهوم، بلکه فراتر از این تعاریف، نشاندهنده آن است که مفاهیم مذکور همچون دریایی بیکراناند که برای نزدیک شدن به فهم دقیق عملکردشان، نیازمند فهم چندلایه و اندکی فراتر از تنها مرور ادبیات نظری مربوط به هر یک خواهیم بود. یکی از مهمترین مفاهیمی از این دست که علیرغم ظاهر شفافش، به لحاظ تعریف تئوریک و شیوه حضورش در فیلمنامه همواره مورد بحث و چالش بوده است، مفهوم راوی در فیلمنامه است. راوی در میان خیل این مفاهیم بهظاهر بدیهی و قابل شناسایی، یکی از مهمترین مقولهها در الگوهای نگارش متون دراماتیک است که اگرچه معمولاً صحبت از آن چندان مناقشهبرانگیز نیست، اما با تغییرات اساسی الگوهای خلق روایت سینمایی در سالیان اخیر، چه در میان سینمادوستان ایرانی و چه حتی در سطوح جهانی، اشتباهاتی در تعریف مرزهای عمل آن صورت گرفته است، که لازم به توضیحات نظری و مصداقی بسیاری است. پرداختن به فلسفه وجودی راوی و همچنین مرز میان آن با خود مقوله روایت، و بسیاری از مباحث مبهم دیگری که امروزه در باب چیستی و کیستی راوی به عنوان عامل تفسیر اعمال شخصیتها شکل گرفته است، ضرورت پرداختن به این مقوله را تبدیل به امری اجتنابناپذیر کرده است.
آنچه در این پرونده درصدد فهم آن هستیم، این نکته است که چگونه علاوه بر تعاریف نظری ثابت و بدیهی که در تمام فرهنگهای مرجع فیلمنامهنویسی در باب مفهوم راوی وجود دارند، میتوان با اشاره به تحولات ساختار روایت در دهههای اخیر و حتی تمرکز بر عناصری همچون وامگیری درام سینمایی از ادبیات داستانی برای گرتهبرداری از شیوههای مختلف تعبیه راوی در دل پیرنگ، به تعاریفی دقیق و امروزیتر از شیوه بروز و نمود این مقوله مهم در فرهنگ دراماتورژی دست یافت، و...