روزهای نارنجی

  • نویسنده : اميد پورمحسن
  • مترجم :
  • تعداد بازدید: 218

فیلمنامه نویسان: آرش لاهوتی، جمیله دارالشفایی

کارگردان: آرش لاهوتی

مدیر فیلم‌برداری: فرشاد محمدی

تدوین: مهدی حسینی‌وند

موسیقی: کریستف رضاعی

تهیه­کننده: علیرضا قاسم­خان

بازیگران: هدیه تهرانی، علی مصفا، مهران احمدی، علیرضا استادی، ژیلا شاهی، صدف عسگری، رویا حسینی، لیلی فرهادپور

سال ساخت: 1396، سال پخش: 1399

خلاصه داستان: آبان زنی میان‌سال اهل یکی از روستاهای شمالی است که به دلیل ازدواج با مردی تهرانی به نوعی طرد شده است. او هم‌چنین یکی از صاحب­کارهای مهم روستا در فصل چیدن پرتقال است. با مطمئن شدن از تعداد نیروهای رقبا و تأمین کارگرهای غیربومی سعی دارد با هدف شکست کاظم قرارداد اصلی را از آن خود کند. مجید، همسر آبان، روزهای خود را با ماهی­های آکواریوم می­گذراند تا تحمل زندگی در بین اهالی این روستا ساده‌­تر شود. او هم‌چنین در فکر پرورش ماهی آکواریومی نیز است، تا بلکه بتواند از آن طریق کسب درآمد کند.

کاظم یکی از پیمان‌کاران اصلی کسب­وکار چیدن پرتقال در منطقه و رقیب اصلی آبان است. سال‌ها پیش در حادثه­ای در محل کار کاظم، بچه­­ آبان هنگامی که باردار بود، سقط شد.

یعقوب، باغ­دار بزرگ منطقه، به کار صادرات پرتقال مشغول است. هر ساله در فصل چیدن پرتقال، قراردادی را با یکی از پیمان‌کاران محلی می­بندد.

فیروزه یکی از کارگران اصلی آبان است که سال‌ها پیش همسرش را در حال انجام دادن کاری برای آبان از دست داد. مجید و فیروزه رابطه­ای پنهانی با یکدیگر دارند.

داستان با رسیدن فصل چیدن پرتقال آغاز می­شود. آبان که از تعداد کارکنان کاظم آگاه است، در جلسه­ مهمی که در خصوص نرخ دستمزد فصلی کارکنان است، حاضر می­شود. او با دانستن کمبود تعداد کارگران کاظم و اعلام این موضوع به یعقوب موفق می­شود قراردادی را با این زمین­دار ببندد و برای تضمین قول می­دهد سند خانه، زمین و انبارش را برای او بیاورد. روز بعد هنگامی که قصد تحویل سندها را دارد، متوجه می­شود که مجید قسط­های مربوط به انبار را نداده و به همین خاطر سند آن هم‌چنان در گروی بانک است. آبان مجبور می­شود ماشینش را بفروشد تا به تعهد خود در قبال تحویل سندها عمل کند. هم‌چنان‌که کارگران مشغول چیدن پرتقال­ها هستند، او در حین کار با مشکلات عدیده­ای مواجه می­شود که صحنه به صحنه به وقوع پیوسته و نشان از سختی راه دشوار او برای اتمام کار دارد. از جمله پیدا نکردن خانه­ای برای کارگران فصلی­اش که مجبور می­شود همگی آن‌ها را به خانه­ کارگران بومی­ ببرد. پس از خبر کردن پلیس برای اسکان غیرقانونی کارگران به پاسگاه می­رود تا خود را تبرئه کند. در پی سرقت از انبارش به میدان تره­بار می­رود تا میوه­ها را جایگزین کند. علی‌رغم توافق قبلی با کارگران برای پرداخت، برخی از آنان به تحریک مریم سرکار حاضر نمی­شوند. آبان مریم عاصی را دیگر تحمل نکرده و شوهرش را از حضور پنهانیاش در آن‌جا مطلع می­کند. مجید نیز که در ظاهر از این شرایط پرتنش به تنگ آمده، او را تنها می­گذارد.

آبان در پایان روز کاریِ بعد، مجید و فیروزه را در انبار با یکدیگر می­بیند و فیروزه را اخراج می­کند. در روز پایانی وقتی از خانه بیرون می­آید، وانتش را نمی­بیند. او خسته و مستأصل به باغ می­رود و می­بیند همگی کارکنان در محل کار حاضرند و مجید نیز همراه دیگران در حال اتمام کار است. در سکانس پایانی او را در دفتر کار یعقوب می­بینیم که در حال حساب کتاب کردن با او و دریافت تضامین خود است.

مرجع مقاله