آرون سورکین را بیش از هر چیزی با فیلمنامه شبکه اجتماعی میشناسند که آن را دیوید فینچر ساخته و به خاطر آن اسکار بهترین فیلمنامه اقتباسی را گرفته است، که میتوان داستان آن پیرامون چالشهای دشوار انسان معاصر برای ساختن دنیای شخصی خود در دل جهانی بزرگ، پیچیده، پیشرفته و مدرن را به عنوان درونمایه اصلی آثار دیگر سورکین نیز دانست. شخصیتهای نابغه و باهوش و جاهطلبی که دست به کاری مهم و بزرگ میزنند که دنیا را تغییر میدهد، اما قادر به حل مشکلات شخصی ساده و روزمره خود نیستند و در برقراری ارتباط با دنیایی که متحولش کردند، احساس ناتوانی و ناکامی میکنند. سورکین در هر یک از فیلمنامههایش به شکلی این ایده را بسط و گسترش میدهد و بازتاب اتفاقات و وقایع اجتماعی و سیاسی عصر جدید و تبعات آن بر زندگی بشر امروزی را ترسیم میکند و از تأثیر دنیای رسانه و نمایش در درک و شناخت آدمی از خودش و شیوه زندگیاش سخن میگوید. سورکین تاکنون فیلمنامههای چند مرد خوب را برای راب راینر، جنگ چارلی ویلسون را برای مایک نیکولز، شبکه اجتماعی را برای دیوید فینچر، استیو جابز را برای دنی بویل، مانیبال را برای بنت میلر و بازی مالی و دادگاه شیکاگو هفت را برای خودش نوشته که کارگردانیاش را برعهده داشته است. آنچه در مرور این فیلمها به دست میآوریم، دلبستگی و شیفتگی سورکین به سنت کهن داستانگویی است که میتواند هر ماجرای تاریخی مهم یا زندگینامه شخصی را چنان دراماتیک و نمایشی کند و کشمکشها و بحرانهای اجتماعی و سیاسی دنیای معاصر و مدرن را در قالب قصههای قدیمی و آشنا تعریف کند که گویی زندگی با همه پیچیدگی و دشواریاش جز از دریچه داستان درک و شناخته نمیشود.