عموماً وقتی درباره قفلشدگی ذهن نویسنده صحبت به میان میآید، به فکر ناتوانی در نوشتن میافتیم، حس گیر افتادن، یا این حس که ذهن شما کاملاً خالی است.
اما نوع دیگری از قفلشدگی ذهن نویسنده داریم که غلبه بر آن میتواند خیلی سخت باشد.
در این نوع از قفلشدگی ذهن شما نوشتههایتان را دارید، اما نوشتهها خیلی یکنواخت و بیربط هستند، یا درست است که روی کاغذ آمدهاند، اما گویی خود شما در واقع حرفی برای گفتن نداشتهاید. بیشتر حس میکنید عروسکگردانی هستید که عموماً در حال تکان دادن نخهاست تا اینکه با شخصیتهایی که نوشته ارتباط برقرار کرده باشد.
این سختترین نوع قفلشدگی ذهن است. وقتی با نوع قفلشدگی آشناتری روبهرو باشید، به این فکر میکنید که: «خب، یک مشکلی هست. من دچار قفلشدگی ذهن نویسنده شدهام. نمینویسم و میتوانم با آن روبهرو شوم و درستش کنم.»
اما نوع دیگر قفلشدگی ذهن شکل خیلی نامحسوستری دارد؛ مشکلی که شاید حتی خود شما هم متوجه نشوید که ذهنتان قفل شده است. در عوض شروع به گفتن داستانهای دیگری به خودتان میکنید: «شاید بیاستعدادم.» یا «شاید حرفی برای گفتن ندارم.» یا «شاید جوهره لازم برای نویسنده بودن را ندارم.»
میخواهم درباره هر دو فرم قفل شدن ذهن نویسنده و چند نکته ساده دیگر که برای مبارزه با آن باید انجام بدهید، صحبت کنم. اجازه دهید تا با فرم سادهتر شروع کنم، سپس سراغ شکل پیچیدهتر آن که همان فرم نامحسوس قفل شدن ذهن نویسنده است، میرویم.
اگر درگیر تجربه قفل شدن ذهن یا همان نوع استاندارد این مشکل هستید، یعنی کلاً هیچ چیزی نمینویسید، در واقع چیز خوبی است.
هر نویسندهای با این معضل درگیر است و این راحتترین مشکل برای حل کردن است. میخواهم چند تکنیک به شما یاد بدهم تا همین حالا با به کار بردن آنها شروع به اصلاح خودتان کنید.
اولین کار مشخص کردن مکانی اختصاصی برای نوشتن است. این فضای اختصاصی نوشتن نباید بههیچوجه هزینه مالی زیادی برای شما داشته باشد. اگر در یک آپارتمان کوچک زندگی میکنید، یک صندلی متفاوت پشت میز آشپزخانه یا یک کوسن متفاوت روی کاناپه را انتخاب کنید. جایی را مشخص کنید که فقط وقتی قصد نوشتن دارید، آنجا بنشینید.
اگر به کافه میروید، سعی کنید هر بار همان جای قبلی بنشینید. میتوانید سراغ کافیشاپ بروید و از مزایای فوقالعاده فضاهای کاری اشتراکی بهره ببرید، یا اگر در نیویورک هستید، نزد ما بیایید تا ما با پیشنهاد یک فضای ارزان شما را به دام بیندازیم. در هر صورت برای خودتان یک مکان ارزان اختصاصی صرفاً مختص نویسندگیتان پیدا کنید.
باید برای نوشتن یک روتین درست کنید. با تحقق این امر و با تکرار پیدرپی شما یک شرایط کلاسیک خلق میکنید و درنهایت ناخودآگاه شما متوجه میشود که هر وقت در آن مکان هستید، این همانجایی است که قرار است در آن شروع به نوشتن کنید.
دومین کاری که برای شکستن قفل ذهن نویسنده باید انجام دهید، طبقهبندی نوشتن به اهدافی کاملاً قابل مدیریت است.
از خود بپرسید به نظرتان این هفته چند صفحه کامل میتوانید بنویسید، سپس هدف را روی تعداد کمتری از آنچه گفتهاید، مشخص کنید.
معیار اندازهگیری من نصف است. اگر فکر کنم میتوانم پنج صفحه بنویسم، در عوض هدف را روی دو صفحه و نیم میگذارم. اگر دو صفحه و نیم مقداری است که برای یک هفته به خودم قول دادهام، آن وقت حتی آن را به قسمتهای کوچکتر تقسیم میکنم. شاید هدف را روی سه روز و هر روز یک صفحه یا سه روز هر روز یکچهارم صفحه تعیین کنم.
پیشنهاد میکنم در تعیین هدف صفحهشماری را جایگزین زمانبندی که میتواند شما را به هم بریزد، کنید. وقتی زمان را هدف قرار دهید و یک ساعت بنشینید و تمام کاری که کردهاید، تمرکز روی فیلمنامه باشد، اما چیزی ننویسید، شاید در پایان ساعت مقرر حس کنید چیزی ننوشتهاید. یا ممکن است حتی شش ساعت بنویسید، اما تنها یک صفحه داشته باشید و درنهایت حس بدی نسبت به خودتان پیدا کنید.
وقتی صفحهشمار را به عنوان هدف مشخص کنید، آن وقت است که میدانید چقدر کار انجام دادهاید و میتوانید برای آن جشن بگیرید و حس خوبی به آن داشته باشید.
ترجیح من چیدمان اهداف کوچک و زیباست. میدانم که اگر در هفت دقیقه بتوانم آنچه را میخواهم، بنویسم، یک صفحه خوب در انتظارم است. من به دنبال ایجاد هدفگذاری هستم که اطمینان دارم میتوانم در هفت دقیقه آن را بزنم. همین.
برای شما شاید این مقدار یکچهارم صفحه، نصف صفحه یا یک صفحه کامل باشد، اما هدفتان را خیلی کوچک کنید تا در آن صورت وقتی شروع به انجامش کردید، بیبروبرگرد به آن دست پیدا کنید.
دست از پشت گوشاندازی و ترس از افتادن در راهی که نوشته شما کمیت کاری داشته باشد نه کیفیت کاری، بردارید.
کیفیت را نمیتوانید کنترل کنید. این چالشبرانگیزترین مسئله برای نویسندگان است. اما به عنوان نویسنده کمیت همیشه تحت کنترل شماست.
کمیت را چطور کنترل کنید؟ هدف را برای یک هفته تعیین میکنید، سپس برای هر روز یک هدف تعیین میکنید. اگر هدف شما برای هر روز نوشتن یک صفحه افتضاح در هر هفت دقیقه باشد، عالی است. گذشته از آن صفحات افتضاحی که نوشتهاید، شما تصادفی چند سطر خوب نیز پیدا میکنید و یاد میگیرید چطور آن سطرهای خوب را بسازید. یاد میگیرید که چطور کاملاً استادانه آن الماسهای کوچک را درون صفحات بد جای دهید.
خود من دوست دارم برنامهریزیهای یک ساعت داشته باشم، اگر آن را انجام دهم، یک صفحه برای خودم دارم. یعنی اگر یک روز خوب در نوشتن داشته باشیم، آن وقت است که الهه فیلمنامهنویسی به شما لبخند میزند و بهشت درهای باران رحمت الهام را به روی شما باز میکند و آن وقت است که یک ساعت وقت دارید به نوشتن ادامه دهید. اگر باتجربهتر باشید، احتمالاً سه یا چهار ساعت وقت دارید.
اما وقتی روزی افتضاح دارید، دوست ندارید بنویسید. وقتی خدای فیلمنامهنویسی به شما اخم کرده است و این حس را دارید که «خدایا، حتی حال ندارم درِ لپتاپم را باز کنم»، تمام کاری که باید بکنید، نوشتن اتوماتیکوار یک صفحه مزخرف است و اینجاست که متوجه خواهید شد یک نویسنده هستید.
حقیقت این است که نویسندگان حرفهای در مقایسه با شما تعداد صفحات بد بیشتری مینویسند.
نویسندگان حرفهای غیر از آن صدها صفحه بدی که نوشته شده است، ترتیبی میدهند تا آن 150 صفحهای را که در فیلمنامه واقعاً خوب هستند، پیدا کنند. آنها خوب میدانند چطور نوشته بد را استادانه به کار ببرند و درنتیجه میتوانند آن را تبدیل به چیز خوبی کنند؛ چیزی زیبا و حتی محشر.
بنابراین، قدم اول در از بین بردن قفلشدگی ذهن نویسنده کنار گذاشتن خودسانسوری، خودمقصرانگاری و خودانتقادی است. اگر تمام وقت خود مقصرانگاری و خودانتقادی را ادامه دهید، ساخت یک الگو غیرممکن میشود.
به منظور خلق عادت نوشتن شما نیاز به حمایت مثبت دارید.
هر قضاوتی را کنار بگذارید و به جای آن تنها اهداف عینی را در نظر بگیرید که میتوانیم بگوییم: «بسیار خب، این یک صفحه است، یا این یک صفحه نیست.»
هر چیزی را که بخواهید، میتوانید به عنوان یک صفحه در نظر بگیرید. اگر دوست دارید یک ورق از دفتری کوچک را به عنوان یک صفحه در نظر بگیرید، آن هم عالی است. اگر دوست دارید یک صفحه تایپشده در کامپیوتر را به عنوان یک صفحه در نظر بگیرید، آن هم خوب است. تا زمانی که این روتین هر روزه را داشته باشید، یک صفحه، یک صفحه است.
حال میخواهید کار را شروع کنید. قصد برنامهریزی برای هر هفته را دارید، اما میخواهید تا جایی که میتوانید، خیلی سفت و سخت به آن پایبند باشید. شاید بتوانید بگویید: «دوشنبه، سهشنبه و جمعه از ساعت هفت تا هشت صبح مینویسم.» که این یک برنامه عالی است. اگر بگویید: «قرار است این هفته یک چیزهایی بنویسم.» این یک برنامه سخت است.
شما یک برنامه ریز مستحکم میخواهید که بتوانید هر هفته آن را انجام دهید. سپس در آغاز هر هفته میتوانید اصلاحات لازم را روی برنامه اعمال کنید. اگر خبردار شدید که برای روز جمعه پروژه بزرگی در پیش دارید که در آن روز نمیتوانید چیزی بنویسید، پس روز نوشتن را تغییر دهید. روز نوشتن باید در اولویت همه کارهایتان باشد و به خودتان اجازه ندهید تا روزی که قرار بر نوشتن است، سراغ کار دیگری بروید.
به منظور شکستن قفلشدگی ذهن نویسنده باید به ذهن نشان دهیم با آنکه زمان تخصیص دادهشده برای نوشتن زمان کوتاهی است، این سر وقت بودن الزامی است و شما باید سر کار حاضر شوید.
برای اثبات این امر تنها کاری که باید انجام دهید، نوشتن یک صفحه، نیم صفحه، یکچهارم صفحه، یا هر مقداری است که هدف قرار دادهاید. تنها کاری که باید انجام دهید، زدن هدف است.
شاید صفحهای بنویسید که یک صفحه بد، یک صفحه افتضاح، یک صفحه درهم و برهم یا حتی صفحهای باشد که هیچگاه در فیلم نخواهد بود. اما اگر به حاضر شدن بر سر کار نوشتن ادامه دهید و آن هفت دقیقه را فقط کار کنید، آن وقت است که آن شرایط کلاسیک عمل میکند و خیلی زود متوجه میشوید که این کار خود شما بوده است.
وقتی به سطح بازار کار برسید، نوشتن دیگر آنقدر ترسناک نیست. به عنوان نویسنده ترسهای زیادی بر سر راهتان هست، اما هر چه بیشتر و بیشتر بنویسید، ترس از نوشتن نیز کمتر میشود.
وقتی طبق برنامهتان پیش نروید، وقتی استمرار در کار نداشته باشید و روز نویسندگی بدی داشته باشید، واقعاً ویرانگر خواهد بود. آن قلب شما را از هم میدرد.
اما وقتی در کار استمرار داشته باشید و در روز مقرر کارهایتان را انجام دهید، آن وقت است که میدانید میتوانید بگویید: «من یک نویسندهام. سر کارم حاضر میشوم و کارم را انجام میدهم.» و اگر با تمام این پایبندیها کار خوب پیش نرود، به جای اینکه احساس بدی داشته باشید، میتوانید به خودتان بگویید: «چه روز نوشتن افتضاحی بود. بیخیال.»
بنابراین نکته کلیدی این است که روی همه آن مراحل دوباره تمرکز کنید و روی الگوی نوشتنی با ریسک کمتر قرار بگیرید، چراکه مدام درحال انجام این کار هستید و خیلی هم زمانبر نیست.
اگر تنها هفت دقیقه وقت برای نوشتن تعیین کردهاید، همین کافی است. در طول زمان میبینید که آن هفت دقیقه کمکم بیشتر و بیشتر خواهد شد. اگر زندگیتان انعطاف کافی دارد تا بتوانید یک ساعت را برای دو تا سه روز در هفته به کار اختصاص دهید، عالی میشود.
هدف نوشتن را برای هر روز یک ساعت تعیین نکنید. شما قادر به انجامش نخواهید بود، مگر اینکه اتفاقی در زندگی روزمرهتان پیش نیاید. همه به کمی استراحت نیاز دارند، همه زنگ تفریح میخواهند.
از شما میخواهم تا اهدافی تعیین کنید که راحت به آن دست پیدا کنید و ریسک کمتری داشته باشد.
مهمترین بخش کار زمانبندی است. باید آنها را در تقویمتان بنویسید و در زمان مقرر سر کارتان حاضر شوید.
به شکلی با برنامه نوشتنتان برخورد کنید که گویی با رئیستان جلسه دارید.
شما برای رسیدن به جلسه با رئیستان دیر نخواهید کرد، وسط جلسه سراغ فیسبوک و ایمیلهایتان نمیروید. شما قرار است حاضر و آماده به سر کار بروید. باید بفهمید که مهم است. شما باید با برنامه نوشتن خود با چنین احترامی برخورد کنید.
همیشه میتوانید برنامه دیدار با رئیس را تغییر دهید، اما نمیتوانید درست پنج دقیقه مانده به قرار بروید و بگویید: «هی، نمیتونم بیام جلسه، باشه؟ ممکنه جلسه رو بذاریم برای بعد؟» برای کار برنامه بچینید تا سر موقع حاضر شوید و احترامی را که لازمه آن است، حفظ کنید.
این کاری که انتخاب کردهاید، زندگی شماست. این علاقهمندی شماست. این چیز باارزشی برای شماست و شما را به حرکت وامیدارد. با احترامی که لازمه آن است، برخورد کنید. کار را با خالی کردن زمان برای نوشتن شروع نکنید. از شما میخواهم تا اول احترام را خلق کنید.
اهدافی را مشخص کنید که در هفت دقیقه بتوانید به آن برسید. زمان واقعی را زمانبندی کنید، به آن برنامه زمانبندی احترام بگذارید و دوباره و دوباره و دوباره سر کار حاضر شوید. تا زمانی که صفحه مقرر را ننوشتهاید، به خودتان اجازه بلند شدن از پشت میز را ندهید.
اگر یک روز خوب کاری باشد، ممکن است حتی تا 12 صفحه نیز بنویسید. فوقالعاده! شما یک ساعت زمان داشتید؛ خودش کلی زمان است.
اگر یک روز بد کاری باشد، بههرحال هر چیز بدی را هفت دقیقه میتوان تحمل کرد. به همین دلیل است که مشخص کردن هدف شخصی که میدانید میتوانید در هفت دقیقه انجام دهید، مهم است.
درنتیجه پیش به جلو بروید و بنویسید. روز خوبی ندارید؟ نمیخواهید سر کار بروید؟ خیلی خب. به هر شکل سر کار حاضر شوید و بنویسید، بدون توقف افتضاحترین صفحه ممکن را در هفت دقیقه بنویسید. آن صفحه را تمام کنید، آن یک صفحه را، و لپتاپتان را ببندید.
حدس بزنید بعد چه میشود؟ 53 دقیقه به خودتان وقت میدهید تا بروید و هر کاری را که دوست دارید، بکنید. بروید تفریح کنید، بروید بیرون، با افراد دیگر ارتباط برقرار کنید، بروید فیلم ببینید، یا نتفلیکس تماشا کند. حالا شما وقت دارید، چراکه کار امروزتان را انجام دادهاید.
میتوانید کار را زود شروع کنید، اما نمیتوانید دیر شروع کنید. باید با چنان احترامی با کار نوشتنتان رفتار کنید که آن کمکم شروع به نقب زدن در لحظههای زندگیتان کند.
این چیزی است که احتمالاً برای شما ترسناک است، چراکه برای همه ترسناک است.
شما کار میکنید تا به آن نقطهای برسید که نه ذهن ناخودآگاهتان، بلکه ذهن خودآگاهتان، ذهن کودکانهتان، ذهن خلاقتان، که بسیار زیبا و فوقالعاده است و ترسیده، میتواند بگوید: «من باید این کار را انجام دهم؛ چه دوست داشته باشم، چه دوست نداشته باشم. باید هر هفته سر کار حاضر شوم، در آن روزهای مقرر و در آن ساعت مقرر. قرار نیست خیلی تحمل کنم. اگر روز خوبی ندارم، فقط باید هفت دقیقه کارم را انجام دهم و سپس میتوانم به خانه بروم، یا بروم کار دیگری انجام دهم. اگر روز خوبی دارم و از کار لذت میبرم، میتوانم تا هر چقدر که دوست دارم، به کار ادامه دهم. اگر هیچ ایده خلاقانهای در ذهن نداشته باشم، هیچ اشکالی ندارد، چراکه درنهایت صفحهای دارم که بعداً میتوانم آن را بازنویسی کنم.»
وقتی آن صفحه را تمام کردید، خیلی مهم است که آن را پرینت بگیرید و یاداشتبرداریها را انجام دهید و سپس آن را کنار بگذارید و روی صفحهای خالی آن را بازنویسی کنید. در این صورت میدانید که صفحه جدید یک صفحه واقعی است.
ترفند کاربردی دیگر؛ به خودتان اجازه دهید هر چقدر که میخواهید، بازنویسی کنید. وقتی در مود بازنویسی هستید، یعنی حس نمیکنید که در یک نقطه گیر کردهاید، اما مطمئن شوید که در بازنویسی دستکم یک خط به کار اضافه کردهاید.
حتی اگر کلمه به کلمه متن قبلی را تایپ کردید، که هرگز چنین چیزی پیش نمیآید، چراکه همیشه بهتر میشود، مطمئن شوید که یک چیز جدید نوشته باشید که پیش از این در متن نبوده است. این چیز جدید میتواند یک صحنه در ابتدای سکانس بعدی، یک خط دیالوگ، یک لحظه، یا یک تصویر بصری باشد که پیشتر آن را نداشتید. درهرحال فیلمنامه را با قدمهای کوچک جلو ببرید و با این روش ترس از جلو رفتن سبب نمیشود آن یک صحنه را برای 20 سال مدام بازنویسی کنید.
این ترفندها کارهای رفتاری- شناختی و کوچکی هستند که به کمک آنها میتوانید با مشکل بزرگ چیزی ننوشتن روبهرو شوید. بدون شک میلیونها تکنیک دیگر نیز وجود دارد که میتوانیم به صحبت درباره آنها ادامه دهیم، اما این بهترین نقطه شروع است.
در غلبه بر قفلشدگی ذهن نویسنده خیلی مهم است که موفقیتهایتان را جشن بگیرید.
اگر موفقیتهایتان را جشن نگیرید، چیز عجیبی در ذهن شما اتفاق میافتد. ذهن ناخودآگاهتان متوجه نمیشود که شما به هدف دست پیدا کردهاید. تحقیقات علوم اعصاب زیادی روی این موضوع صورت گرفته است که قصد ندارم با پرداختن به آنها حوصله شما را سر ببرم. اما اگر موفقیت را جشن نگیرید، ذهن ناخودآگاهتان متوجه نمیشود شما کار را به انجام رساندهاید.
هر زمان که به یک هدفی میرسید، ذهن ناخودآگاه شما، بدن شما، مادهای شیمیایی به نام دوپامین ترشح میکند. دوپامین به فرد حس سرخوشی میدهد. باعث میشود حس فوقالعادهای داشته باشید، باعث میشود نسبت به زندگی حس خوبی داشته باشید و بخواهید دوباره آن کار را انجام دهید.
هر زمان که در رسیدن به هدف باز بمانید، ذهن شما مادهای شیمیایی به نام کورتیزول ترشح میکند. کورتیزول شما را غمگین میکند. شما میخواهید در ردوبدل دوپامین باشید، یا کورتیزول؟ و این اهمیت جشن گرفتن را نشان میدهد. کار سختی نیست، فقط کافی است برنامه تقویمتان را نگاه کنید و بگویید: «انجامش دادم.» کمی رقص پیروزی کنید، یا بروید برای خودتان بستنی بخرید. خود را به کسی معرفی کنید و به او بگویید که نویسنده هستید و با او درباره صحنهای که نوشتهاید، صحبت کنید.
میتوانید به هر روشی که به شما حس خوبی میدهد، جشن بگیرید، این جشن میتواند کوچک باشد، اما نیاز دارید تا آن لحظه موفقیت را برجسته کنید.
به نقطه آخر رسیدیم؛ اینکه اگر نتوانستید هدفهای نوشتن را که تعیین کرده بودید، بزنید، نمیتوانید خودتان را تنبیه کنید.
همه فکر میکنند که آنها به عنوان نویسنده نیازمند تأدیب هستند، اما واقعیت این است که ما به عنوان نویسنده شورشی هستیم، ما هنرمندیم! چه اتفاقی میافتد اگر یک شورشی را تأدیب کنیم؟ آنها یاغی هستند. برای خیلی از نویسندگان هر چه تأدیب بیشتری به کار بسته شود، قفلشدگی ذهن بیشتری را تجربه میکنند.
آنچه ما واقعاً نیاز داریم، یک ذهن خلاق است. کودکی خلاق درون ما زندگی میکند تا حاضر به بازی با ما بشود. اگر میخواهیم او را داشته باشیم، باید با او خوب رفتار کنیم.
تنبیه جواب نمیدهد و شواهد زیادی بر این امر وجود دارد. اگر به سیستم زندان نگاه کنید، میبینید که چگونه مجازات جوابگو نبوده است. به هر تحقیقی که در این زمینه صورت گرفته است، نگاه کنید، یا دوران کودکی خودتان را ببینید که وقتی تنبیه هم میشدید، دست از آن رفتار نمیکشیدید. تنبیه نهتنها جواب نمیدهد، بلکه ما را یاغی هم میکند.
این مهمترین نکته است؛ اگر هدف را نزدید، ایرادی ندارد. هر زمان یادتان افتاد که «خدایا، هدف را فراموش کردم»، درستش کنید. چراکه هدف را مشخص کردهاید و آنقدر کوچک هست که بتوانید در هفت دقیقه به آن دست پیدا کنید، که این یعنی شما در هفت دقیقه میتوانید به آن سروسامان دهید.
رسیدن به این نقطه یعنی شما پشت فرمان ماشین زندگی خلاق نشستهاید. کمکم متوجه میشوید چه بنویسید، گرچه وقت کافی برای نوشتن نداشته باشید، مهم آن انتخابهای کوچکی است که هر روز اتخاذ میکنید.
تنها کاری که باید بکنید، تغییر تعدادی از این انتخابهاست. هر روز انتخابهای کوچکی کنید و اینگونه میشود که در مسیر عادت به نوشتن میافتید و شروع به انجام همیشگی آن میکنید.
همانطور که گفتم، میلیونها تکنیک کاربردی دیگر نیز داریم، اما این نقطهای عالی برای شروع است. تقویمتان را تقسیمبندی کنید، هدفبندیتان را برای این هفته مشخص کنید و دوباره همان برنامه را روی تقویم تکرار کنید. برنامه هفتگی را داخل برنامه تقویم گوگل وارد کرده و ساعت آن را فعال کنید تا 15 دقیقه قبل از ساعت مقرر زنگ بزند و سپس سراغ محقق کردن آن هدف بروید.
منبع: www.writeyourscreenplay.com