ناگهان درخت

  • نویسنده : امید پور محسن
  • مترجم :
  • تعداد بازدید: 385

فیلمنامه‌نویس و کارگردان: صفی یزدانیان

مدیر فیلم‌برداری: همایون پایور

تدوین: هایده صفی‌یاری

موسیقی: کریستف رضاعی

طراح صحنه و لباس: ایرج رامین‌فر

تهیه‌کننده: پیمان معادی

بازیگران: پیمان معادی، مهناز افشار، پانته‌آ پناهی‌ها، زهره عباسی، لیلی فرهادپور، شقایق دهقان، مهراب قاسم‌خانی، سیامک صفری، شهروز آقایی‌پور

سال ساخت: 1397

سال پخش: 1399

 

خلاصه داستان: فرهاد سمیعی (پیمان معادی) متولد تهران، روشن‌فکری ۵۰ ساله است که نزد دکتر روان‌کاوی ‌(پانته‌آ پناهی‌ها) در حال تعریف ایام زندگی خود در سه برهه­ زمانی است. او قصه­­ زندگی‌اش را با تولدش در بیمارستان آغاز می‌کند و از احساس عمیق مادرش نسبت به خود می‌گوید، خصلت ایام کودکی‌اش را برملا می‌کند که همیشه در فکر کلکی بود تا کار خاصی انجام ندهد و هر کاری می‌کرد تا کاری نکند. در مدارس مختلط پیش از انقلاب شیفته­ دختری به نام سوزان می‌شود و برای رسیدن به او تلاش فراوانی می‌کند، اما وقتی در مسابقات فوتبال مدرسه بر اثر حادثه‌ای یکی از دندان‌هایش را از دست می‌دهد، دیگر توان همراهی با خواسته‌های تمسخرآمیز سوزان را نمی‌یابد.

فرهاد پس از آن وارد دوران میان‌سالی خود می‌شود که همراه با مهتاب (مهناز افشار) در لابی یک مطب در انتظار مجوز دکتر نشسته‌اند. در آن‌جا سعی می‌کنند وقایع پیرامون تصمیم مهمی را که سقط جنین حاصل از رابطه‌شان است، بسنجند. مهتاب با این‌که از جانب فرهاد تحت هیچ فشاری نیست، تصمیم خود را می‌گیرد و در اتاق عمل حاضر می‌شود.

پس از آن، فرهاد و مهتاب با دو ماشین همراه با گیتی، مادر مهتاب (لیلی فرهادپور)، و زوجی در ظاهر خوش‌بخت به نام یحیی (مهراب قاسم‌خانی) و ناهید (شقایق دهقان) و دخترشان گُلی عازم روستایی می‌شوند. آن‌ها برای ملاقات با یک قاچاقچی انسان به آن روستا می‌روند تا زمینه­ مهاجرتشان از کشور را فراهم کند. نقشه‌شان لو می‌رود و یک پلیس (شهروز آقایی­پور) تصمیم می‌گیرد از آن جمع تنها به دستگیری فرهاد اقدام ­کند و او به زندان می‌افتد.

در زندان مورد استنطاق یک بازجو (سیامک صفری) قرار می‌گیرد که برای فرهاد پرونده‌سازی می‌کند و او را به حبس طولانی‌مدت می‌اندازد. سال‌های زندان را تنها با خوابیدن و معاشرت با دیگر زندانیان و همراهی‌ کردن با برنامه‌های تفریحی آنان سپری می‌کند و پس از آزادی به خانه­ مادر (زهره عباسی) می‌رود که این سال‌ها عاشقانه در انتظار او نشسته بود.

دوره سوم زندگی فرهاد پس از آزادی او و در شرایطی که هم‌چنان درگیر احساسش نسبت به مهتاب است، رقم می‌خورد. پس از دیدار با مهتاب از او گله می‌کند که چرا در تمام این مدت به ملاقات مادرش نرفته بود. مهتاب بهانه می‌آورد که خجالت می‌کشیدم و نمی‌توانستم به مادرت دروغ بگویم که تو را به خاطر ما نگه داشته‌اند. آن دو هم‌چنین متوجه می‌شوند که دوستانشان که نماد خانواده‌ای خوش‌بخت بودند، از یکدیگر جدا شده‌اند. پس از آن مهتاب درخواست می‌کند به ملاقات با مادر فرهاد بروند و فرهاد پس از این دیدار است که از مهتاب درخواست می‌کند او را ترک نکند و حتی با تظاهر هم که شده، در کنارش بماند و زندگی مشترکی را با یکدیگر آغاز کنند.

فرهاد که همیشه در آرزوی سفر جمع سه‌نفره­شان به رشت بود، با پیشنهاد مادرش برای سفر به رشت مواجه­ می‌شود و با وجود ترس ناغافل، تصمیم می‌گیرد همراه با مادر و مهتاب باردار به سمت رشت حرکت کنند. وقتی به کنار دریا می‌روند، درد زایمان مهتاب به سراغش می‌آید و فرهاد که رانندگی بلد نیست، مجبور می‌شود او را به بیمارستان برساند و در همان ابتدای مسیر با یک درخت تصادف می‌کنند.

مرجع مقاله