فیلم جدید نولان داستانی را روایت میکند که قصد لو دادن آن را نداریم، اما میتوانیم اشاره کنیم جان دیوید واشنگتن در نقش پروتاگونیست فیلم بازی میکند. او یک مأمور سیآیای است که وظیفهاش جلوگیری از وقوع جنگ جهانی سوم است. او در این مسیر با نیل (رابرت پتینسون) همراه میشود و آنها درنهایت با کَت (الیزابت دبیکی) ملاقات میکنند که با یک گنگستر شرور روس به نام آندری ساتور( کنت برانا) ازدواج کرده است.
نولان سالها روی این داستان پرپیچوخم کار کرده بود. او میگوید: «تصاویر، ابزار و تجهیزات معینی در فیلم وجود دارد که برای مدتی طولانی به آنها فکر کرده بودم، در واقع برای چندین دهه. و افرادی که با فیلمهای قبلی من آشنا هستند، برخی از نشانهها و استعاراتی را مثل گلولهای که از دیوار بیرون میآید و دوباره به لوله اسلحه برمیگردد، تشخیص خواهند داد. این چیزی است که به شکل استعاری نمایش داده میشود، یا با هدف تمثیل و نشان دادن نیروی حرکت مورد استفاده قرار میگیرد. اما در این فیلم تلاش میکنیم اینها را به یک واقعیت عینی بدل کنیم.»
هنگامی که نولان نگارش فیلمنامه را به اتمام میرساند، آن را به توماس (اِما توماس، تهیهکننده و همسر نولان) میدهد؛ کسی که مسئولیت جانبخشی به تمام ایدههای او را به عهده دارد. توماس در اینباره میگوید: «وقتی او یک فیلمنامه تمامشده را به من میدهد، همیشه احساس اضطراب میکنم، چون شما نمیدانید قرار است واقعاً درباره چه باشد، چون میتواند راجع به هر چیزی باشد! اما حقیقت این است که وقتی برای اولین بار فیلمنامههای او را میخوانم، تلاش میکنم درست مثل فیلمها به آنها نگاه کنم و اینکه درنهایت قرار است چه شکل و شمایلی به خود بگیرند؛ همچون تجربهای برای یک مخاطب واقعی. بعد از این مرحله است که درک و دریافت چگونگی سامان بخشیدن به کارها برایم آسانتر میشود. همه چیز به خلق این تجربه معطوف میشود.
جان دیوید واشنگتن- پسر دنزل- که مخاطبان سینما او را با نقشی که در فیلم بلککلنزمن ساخته اسپایک لی ایفا کرد، به خاطر دارند، پروتاگونیست فیلم است که آن را با جدیت فراوان بازی میکند، اما در عین حال کمی سبکسری خوشایند نیز در او وجود دارد. واشنگتن راجع به پروتاگونیستی صحبت میکند که حاضر است به خاطر باورهایش بمیرد، اما در عین حال از یک آسیبپذیری برخوردار است که میتواند به عنوان یک نقطه قوت از آن استفاده کند. او میگوید: «برای بخش اکشن فیلم حجم عظیمی از آموزشهای گوناگون پیشبینی شده بود، گویا خودتان را برای ورود به دانشگاه کریستوفر نولان آماده میکنید.»
کاراکتر نیل با بازی رابرت پتینوسون نیز لایههای متعددی دارد. پتینسون در اینباره میگوید: «شما باید خصوصیات این کاراکتر، ازجمله اشراف عجیب او نسبت به لایههای گوناگون شخصیتش را به بخشی از هوشیاری و آگاهی او بدل کنید که ایفای آن تا حدی غریب و غیرمعمول به نظر میرسد. منظورم این است که من تلاش میکنم به درکی از یک کاراکتر بسیار پیچیده و دشوار که درون یک جهان بسیار پیچیده و بغرنج قرار دارد، دست پیدا کنم. فکر میکنم بالاخره به این نتیجه رسیدم که میتوانم نقش نیل را به عنوان فردی بازی کنم که از وضعیت پرهرجومرجی که در آن قرار گرفته، لذت میبرد و همین نکته چراغ راهی شد برای سایر جنبههای این کاراکتر. نیل یکی از آن آدمهایی است که میگوید خدایا من عاشق اینم. من عاشق زندگی در کابوسم.» پتینسون لبخند میزند، چون به نظر میرسد هیچ چیزی بیشتر از بازی در نقش مردی که عاشق زندگی کردن در کابوس است، باعث لذت او نمیشود.
الیزابت دبیکی هنرپیشه استرالیایی نقش یک کاراکتر زن با پسزمینهای قوی را ایفا میکند که در آثار نولان کمسابقه بوده است. اگرچه او قبلاً در فیلمهایش از پروتاگونیستهای زن (مثل جسیکا چستین در بینستارهای) یا کاراکترهای مهمی نظیر مگی جیلنهال در شوالیه تاریکی استفاده کرده بود، اما به واسطه فقدان عمق شخصیت این زنها مورد انتقاد قرار گرفته بود. اما دبیکی از پسزمینهای محکم و تراژیک برخوردار است که قدرت زیادی به نقش او اضافه میکند. دبیکی درباره نقش خود در این فیلم میگوید: «او شخصیتی است که تضادهای متعددی را در یک نقش واحد به نمایش میگذارد. وقتی برای اولین بار فیلمنامه را مطالعه کردم، متوجه اعتبار و اصالتی که کریس برای نوشتن نقش او در نظر گرفته بود، شدم. فیلمنامه را باز کردم و با زنی مواجه شدم که به نوعی با بخشهای متعددی از وجود خودش در جنگ است و فکر میکنم چیزی که در او دوست داشتم، سفر پیچیده روانشناختی بود که در طول فیلم آن را طی میکرد. ما با زنی روبهرو میشویم که واقعاً برای آزادی خود میجنگد، اما در عین حال متوجه میشود درون خط داستانی فیلم نیز مأموریتی به عهده دارد. کاری که کریس با این شخصیت انجام داده و کاری که من تلاش کردم با این شخصیت انجام دهم تا به بازنمایی چنین کاراکتری در این ژانر بدل شود، شیوهای انقلابی بود.»
کنت برانا نقش همسر حقیقتاً شرور کَت را ایفا میکند و اعتقاد دارد نولان با آندری «یک کاراکتر کاملاً خارقالعاده خلق کرده است.» او در ادامه میگوید: «آندری مردی است که سریع بازی میکند و تاوان این بازی را با روح خود میپردازد. پیامدهای این کار حقیقتاً برای بشریت مخوف است. همانگونه که کریس نوشته، او با شیطان معامله میکند و همین عهد و پیمان است که چنین قدرت هولناکی در اختیار او قرار میدهد، اما در عین حال او را با این تنهایی هراسناک نفرین میکند. بنابراین مجبور نبودم خودم همه اینها را پیدا کنم. همه چیز نوشته شده بود.» بعد از تماشای فیلم برانا گفته بود کاراکترش بهشدت باعث وحشت او شده بود.
وقتی موضوع فیلمنامه تنت مطرح میشود، نولان اشاره میکند: «قصد داشتم تا جایی که امکان دارد، یک داستان جاسوسی درگیرکننده خلق کنم و ویژگیهای مورد نیاز در ساختمان فیلمنامه را با شرح مفاهیم زمان که در فیلمنامه آمده است، وفق دهم. بخش اعظم این کار به تطبیق بین مفهوم و ژانر مربوط میشد.» در تنت با زمان بازی میشود و ازهمگسیخته و جدا میگردد. منبع الهام نولان در این فیلم کارهای امسی فیشر است (که هواداران نولان را متعجب نمیکند، به صحنه پلکان در اینسپشن فکر کنید). او در اینباره میگوید: «وقتی مشغول نوشتن هستم، نمودارهای هندسی و دیاگرامها را در نظر میگیرم و تلاش میکنم مسیرهای زمانی و اینکه چگونه ممکن است روی یکدیگر تا شوند، طراحی میکنم.»
منبع: Thejournal.ie