روایت داستانی شخصی

گفت‌وگو با ران‌ هاوارد درباره فیلمنامه «مرثیه هیل‌بیلی»

  • نویسنده : دارل منسون
  • مترجم : ارغوان اشتری
  • تعداد بازدید: 428

اقتباس ران‌ هاوارد از کتاب خاطرات جی.دی ونس، مرثیه هیل‌بیلی، داستانی جذاب از دوران کودکی طبقه کارگر در کنتاکی و اوهایو، فیلم اثرگذاری است. کتاب که در سال 2016 منتشر شد، در فهرست آثار پرفروش قرار گرفت و مدت‌ها در این فهرست ماند. قبل از کتاب مرثیه هیل‌بیلی تعدادی کتاب منتشر شده بود که چالش‌های خانواده‌های طبقه کارگر سفیدپوست را در آپالاچیا و غرب میانه از نظر جامعه‌شناسی و اقتصادی توصیف می‌کرد. اما کتاب ونس شخصی بود و از بسیاری جهات به عنوان خاطرات یک دوره تاریخی کارکرد داشت. و حالا ران ‌هاوارد کتاب را با بازی گلن کلوز، ایمی آدامز و... بر اساس فیلمنامه اقتباسی از ونسا تیلور به فیلم تبدیل کرده است.

 

شما فیلم‌های فراوان و چند مستند بر اساس داستان‌های واقعی ساخته‌اید. این جنس از داستان‌ها چه ویژگی‌ای‌ دارند که مجذوبتان می‌کنند؟

فکر می‌کنم با کمی پا به سن گذاشتن شاید فهمیدم خاصیت بسیار قدرتمندی در انتخاب موضوع وجود دارد تا بتوانیم شاهد اتفاق خارق‌العاده‌ای (روی پرده) باشیم که قبلاً اتفاق افتاده است. شما آن را به مخاطبان نه به عنوان داستان تخیلی، نه به عنوان چیزی که قرار است اتفاق بیفتد، بلکه به عنوان داستانی واقعی عرضه می‌کنید. من فکر می‌کنم در روابط بین داستان‌نویس و مخاطب، این درک وجود دارد که از برخی جهات به یک فیلم‌ساز اجازه می‌دهد ریسک‌های بزرگ‌تری را در مورد شخصیت‌های واقعی بپذیرد. من متوجه شدم اولین فیلمی که ساختم، آپولو 13 بر اساس اتفاقات واقعی بود. هم‌چنین یک چیز دیگر کشف کردم. وقتی مخاطبان بدانند فیلم بر اساس یک داستان واقعی ساخته شده است، کمی متفاوت با داستان برخورد می‌کنند. یک جور بده بستان متفاوتی شکل می‌گیرد. ماجرا هنوز برای آن‌ها هیجان‌انگیز، نشاط‌آور، احساسی، دراماتیک و سرگرم‌کننده است. اما شما به نوعی با روشی کمی متفاوت با قلب و ذهن مخاطبان ارتباط برقرار می‌کنید. این برای من جذاب است. در دوران کودکی، همیشه تاریخ را دوست داشتم و اولین فیلمی که ساخته‌ام، یک فیلم جدی، مستندی درباره رکود اقتصادی بود که در دوران دبیرستان مقابل دوربین بردم. بنابراین من همیشه شیفته داستان‌های واقعی بوده‌ام. فقط می‌ترسیدم به داستان‌های واقعی بپردازم و تا سال 1995 و آپولو 13 طول کشید من به سراغ داستان واقعی بروم. شما در مورد مستندهایم پرسیدید. فقط در شش سال گذشته سعی کردم مستندسازی کنم و واقعاً از آن لذت می‌برم. من هرگز نمی‌خواهم فیلم‌هایی که فیلمنامه‌ دارند و سریال‌های تلویزیونی را کنار بگذارم، زیرا من عاشق کار با بازیگران و خلق لحظات هستم. اما چیزی در مورد ثبت وقایع و بازگو کردن آن‌ها وجود دارد که نوع متفاوتی از تمرین خلاقانه و نوع متفاوتی از داستان‌گویی است، ولی بیشتر از چیزی است که من می‌توانستم تصور کنم. بیش از آن‌چه فکر می‌کردم، می‌توانم از تجربه خود در ساخت فیلم‌های مستند استفاده کنم. بسیار سپاس‌گزارم که به واسطه کمپانی Imagine Entertainment و روابط مختلف فرصت کار در رسانه‌های مختلف را دارم.

 

مرثیه هیل‌بیلی درباره افسانه‌های آمریکایی است. صرف‌نظر از آن‌که به کجا تعلق داریم، به واسطه شخصیت‌های فیلم چه چیزی می‌توانیم در مورد خود بگوییم؟

البته داستان کاملاً شخصی است. با روابط و جنبه‌های مختلف زندگی جی.دی. ونس و تجربه خانواده‌اش سروکار دارد. داستان حاوی مضامین متنوع و ارزش‌های داستانی است. مردم آن‌چه را که می‌خواهند، از داستان برداشت خواهند کرد و با نگاه خویش ارزیابی می‌کنند. به اندازه کافی منصفانه است. وقتی کتاب را خواندم، باور نکردم بتوان فیلمی در چنین نمای کلی سیاسی- اجتماعی ساخت. جالب است من از خواندن حرف‌های جی.دی و طرز تفکرش لذت بردم. اما در داستان «خانواده» بود که مرا شیفته خود کرد. چیزی که من احساس می‌کردم می‌توانم با آن ارتباط برقرار کنم، برخی از ویژگی‌های فرهنگی و درک دلایل خاص در پَس مشکلات اقتصادی خانواده و برخی از چرخه‌های سوءاستفاده‌ها و اعتیاد و مواردی از این قبیل بود که عناصر بسیار قدرتمندی است. اما واقعاً امیدوارم مردم متوجه شوند که در مرثیه هیل‌بیلی به یک نسل یا جامعه به طور گسترده نگاه نکردم. این داستان خانوادگی جی.دی ونس است. به نظر من تا حدی که در زندگی مردم بازتاب داشته باشد، روایتی بسیار فراتر از منطقه آپالاچیا یا «راسِت بِلت» است. به گمانم آن‌چه در داستان جالب است، علاوه بر ویژگی فرهنگی منطقه، شما با مجموعه‌ای از تجارب جهان‌شمول روبه‌رو هستید. من از احتمال ارائه دیدگاههای جدید در مورد این نوع انسانیت مشترک اشتیاق داشتم. امیدوارم فیلم مورد توجه مردم از گوشه و کنار کشور قرار گیرد.

 

وقتی از شما پرسیدیم که مرثیه هیل‌بیلی نسبت به موضوعات دیگر فیلم‌هایتان در کجا قرار می‌گیرد، شما به جایگاه خانواده در برخی از فیلم‌های خود اشاره کردید.

مرثیه هیل‌بیلی اولین داستان خانوادگی من بر اساس رویدادهای واقعی است. خب، با استدلال می‌توان گفت که مرد سیندرلایی هم داستان خانوادگی بود. من به شخصیت‌ها اهمیت می‌دهم. وجوه شخصیت‌ها برایم اهمیت دارد. علاقه زیادی به آدم‌های بد ندارم. من واقعاً علاقه‌مندم بدانم مردم چطور با همکاری یکدیگر به چیزی دست می‌یابند. وقتی با جی.دی ونس صحبت کنید، او اصلاً عقیده ندارد مرثیه هیل‌بیلی داستانی از نوع موفقیت باشد. او بیشتر آن را یک داستان نجات می‌داند. ونس احساس می‌کند بدون زنان مهم زندگی‌اش، به‌ویژه ماماو، و خواهرش لیندزی و سپس اوشا، و حتی مادرش بو، به‌راحتی نمی‌توانست به هیچ‌کدام از این بلندپروازی‌ها، هیچ‌یک از این اهداف برسد. بِو با وجود همه مشکلاتش، توانسته بود چند بار در کنار ونس باشد و اجازه بدهد اتفاقات درست شکل بگیرند. من فکر می‌کنم این نکات واقعاً من را علاقه‌مند کرد. این‌که مرثیه هیل‌بیلی داستانی در مورد شخصیت‌هایی است که می‌توانند زندگی دشواری داشته باشند، مملو از حسرت باشند، که بعضی از آن‌ها حسرت دارند، بعضی از آن‌ها خود را قربانی حسرت‌ها می‌دانند، اما در یک لحظه خاص، آن‌ها ممکن است فرصت داشته باشند تغییر بزرگی در زندگی کسی که به او اهمیت می‌دهند، ایجاد کنند و خط مشی خانواده را تغییر دهند.

 

در ادامه لطفاً درباره حضور پررنگ شخصیت‌های زن در این داستان و فقدان شخصیت پدر در مرثیه هیلی‌بیلی توضیح دهید.

خود ونس به پاپاو (پدربزرگش) به‌شدت متکی بود. در ذهن او پدربزرگش مرد خوبی بود. پس از درگذشت پدربزرگ، ونس تشخیص داد كه پاپاو در زندگی اشتباهات و تصمیمات تأسف‌باری داشته است. وقتی که ونس بزرگ‌تر شد، پی برد که در واقع زنان زندگی او هستند که تفاوت ایجاد کرده‌اند. وقتی از او پرسیدم: «زمانی که در حال اقتباس از کتابت بودیم، دو دوره خطرناک زندگی شما کدام بود؟ چون باید این داستان را محدود کرد. در کدام دوران بیشتر پریشان احوال بودی؟» ونس دو دوره را ذکر کرد؛ وقتی 13 یا 14 ساله بود، و وقتی که در دانشگاه ییل درس می‌خواند. من از دوران دانشگاه ییل تعجب کردم. فکر کردم ممکن است دوران پریشان‌احوالی به دوران تفنگ‌داران دریایی ربط داشته باشد که برای ونس بسیار مهم بود. او پاسخ داد: «خب، تفنگ‌داران دریایی مهم بودند، اما تقریباً تجربه صددرصد مثبتی بود. هنگامی که اردوگاه تفنگ‌داران دریایی را ترک کردم، یک تجربه رشد عالی را گذرانده بودم و فرصتی بود که از آن سپاس‌گزارم. اما این دوران دانشگاه ییل بود که تقریباً همه چی خراب شد.» پاسخ ونس برایم خیلی تعجب آور بود، اما او در ییل بود که متوجه شد چیزهای زیادی وجود دارد که می‌تواند از دستشان بدهد. در کودکی احساس بدی داشت. او واقعاً شاد نبود. ونس می‌دانست که مشکلی وجود دارد، اما نمی‌توانست آینده را خیلی روشن ببیند. او آن‌قدر درگیر جزئیات بود که مشکلات را نمی‌دید. در آن زمان ونس حتی متوجه نشد که به دست مادربزرگ بسیار قهرمان خود نجات یافته است. بعداً او این را موضوع را کامل فهمید. به همین دلیل ونس تصمیم گرفت کتاب خاطراتش را بنویسد.

 

سخت‌ترین بخش‌های این کتاب که سویه‌های مختلفی دارد، برای اقتباس چه بود؟

من فکر می‌کنم منظورتان این است که: داستان سویه‌های بسیار مختلفی دارد. این یکی از مواردی است که به‌شدت تلاش کردیم تا تصمیم بگیریم چه بخش‌هایی از داستان را کنار بگذاریم. برخلاف سایر فیلم‌های مبتنی بر واقعیتی که من ساخته‌ام و بسیار پرحادثه بودند- چه در مورد رانندگان اتومبیل‌های مسابقه‌ای و چه نوابغ مبتلا به اسکیزوفرنی برنده جایزه نوبل یا رفتن به ماه آن‌چه در مرثیه هیلی‌بیلی دوست داشتم، این است که داستان در مورد نقطه عطف زندگی ماست که حتی ممکن است هر کس دیگری خارج از خانواده، متوجه وقوع این اتفاقات نشود، اما در خانواده شما رویدادی تاریخی است. تأثیرگذار است. تلاش کردیم آن پیچ‌و‌خم‌ها و رویکردها و نقاط عطف زندگی جی.دی را بیابیم که واقعاً موارد مورد نیاز ما برای فیلم‌برداری بود. بنابراین به بررسی دو مقطع بحرانی از زندگی جی.دی پرداختیم. کار مشکلی بود، چون تلاشی بی‌وقفه است. شما در فیلم دوران آرامش چندانی در زندگی ونس نمی‌بینید، آرامش و هماهنگی در بعضی موارد وجود دارد. اما مرثیه هیل‌بیلی درباره دو دوره‌ای است که ونس بیشترین گرفتاری‌ها را داشت. از نظر عاطفی و تا حدودی از نظر جسمی مشکلاتی داشت، و آینده او بیش از هر چیزی در ‌هاله ابهام فرو رفته بود. این موضوع نه‌تنها در زندگی او، بلکه در کتاب و همه مصاحبه‌های او منعکس شد و نکته‌ای بود که ما شناختیم و توانستیم در چهارچوب روایت فیلمی سرگرم‌کننده، جذاب، پرتعلیق و احساسی ارائه دهیم تا مردم بتوانند بنشینند و آن را تماشا کنند و امیدواریم خود را به روشی در داستان غرق کنند.

 

منبع: اسکرین فیش

مرجع مقاله