خانه سرخ است!

قهرمان «خون شد» و اشتراکاتش با آثار دوره سوم مسعود کیمیایی

  • نویسنده : امید پورمحسن
  • مترجم :
  • تعداد بازدید: 482

مسعود کیمیایی، فیلمنامه‌نویس و کارگردان مؤلف سینمای ایران، با جهانی برساخته از اندیشه‌های قابل ملاحظه‌اش، فیلم‌هایی می‌سازد که روایت‌های درونی آن بی‌شک معیاری از دنیای ذهنی او به حساب می‌آِیند؛ دنیایی که به‌راحتی از سوی مخاطبان آثارش قابل تمیز دادن هستند. علی‌رغم ساختار و فرمی یکسان در تمامی ساخته‌هایش و با رویکردی مرتبط با دوران فعالیتش، می‌توان فیلم‌های او را در سه برهه زمانی مختلف تقسیم‌بندی کرد؛ دسته اول به 9 فیلم پیش از انقلاب او تعلق دارد؛ از بیگانه بیا تا سفر سنگ. دسته دوم شامل 12 فیلم پس از انقلاب می‌شود که از خط قرمز تا اعتراض ادامه می‌یابد و آن‌ها را تا پیش از سفر شخصی‌اش به آمریکا می‌سازد. گروه سوم نیز فیلم‌هایی هستند که پس از بازگشت به ایران ساخته شده‌اند. به بهانه اکران نوروزی خون شد بیست‌ونهمین فیلم بلند مسعود کیمیایی- خالی از لطف نیست با تعریف لاگ‌لاین فیلم‌های این دوره، آثار این نویسنده و کارگردان مروری اجمالی شود.

اولین فیلم کیمیایی پس از بازگشت به ایران، سربازهای جمعه (1382) نام دارد که در آن چهار سرباز به نام‌های رضا (محمدرضا فروتن)، آصف (بهرام رادان)، سعید (پولاد کیمیایی) و فرامرز (پژمان بازغی) همراه با سرگروهبان (بهزاد جوانبخش) به مرخصی آمده‌اند و اوضاع زندگی‌شان را به‌شدت نابه‌سامان می‌یابند، آن‌ها با شنیدن داستان نقره (اندیشه فولادوند)، خواهر آصف، به این صرافت می‌افتند تا جملگی به سراغ انتقام از مهرداد (بیژن امکانیان) بروند.

در حکم (1383) محسن سرچشمه (پولاد کیمیایی) همراه با سهند (بهرام رادان) و فروزنده (لیلا حاتمی) عملیات سرقتی را به سرانجام می‌رسانند و به دنبال آن از رضا معروفی (عزت‌‌الله انتظامی) گذرنامه‌ای برای فرار از کشور دریافت می‌کنند. محسن که به جعلی بودن آن پی می‌برد، به دنبال انتقام از جلال، صادرکننده آن، می‌گردد. او نزد حدمیثاق (خسرو شکیبایی) می‌رود تا حکمی برای قتل جلال به دست بیاورد و پس از کشتن او، قصد دارد بگریزد که به دست رضا معروفی و دوستان خودش کشته می‌شود.

در رئیس (1385) رضا (فرامرز قریبیان) که در بازگشت به کشور به دلیل اتهام قتلی تحت تعقیب پلیس است، با همراهی دوست قدیمی‌اش، سرهنگ رضا جاوید (امین تارخ)، ابتدا خود را از جرم مذکور تبرئه می‌کند و سپس به نجات فرزندش سیامک (پولاد کیمیایی) می‌شتابد که به دلیل داشتن اسامی مشتریان، تحت تعقیب رئیس (داریوش ارجمند) است.نداز

چهارمین فیلم کیمیایی در این دوره

 

محاکمه در خیابان (1387) نام دارد که امیر (پولاد کیمیایی) در شب عروسی‌اش با مرجان (شبنم درویش)، از دوستش حبیب (حامد بهداد) می‌شنود که باید عروسی‌اش را به تأخیر بیندازد تا تکلیف ارتباط پنهانی مرجان با راننده تاکسی‌ای به نام عبد (حمیدرضا افشار) را مشخص کند. در آن سوی شهر، نکویی (محمدرضا فروتن) که ورشکسته شده، به ارتباط همسرش نسیم (نیکی کریمی) و شریکش پی می‌برد که قصد فرار از کشور را دارند و عبد قرار است آن‌ها را به فرودگاه برساند.

در جرم (1389) رضا سرچشمه (پولاد کیمیایی) که در زندان و تحت قیمومیت آقا رفعت (داریوش ارجمند) قرار دارد، به محض آزادی تصمیم می‌گیرد آخرین مأموریت خود را به سرانجام برساند و بتواند زندگی مناسبی را نزد همسرش ملیحه (شبنم درویش) و فرزندش آغاز کند. او همراه با رفیق قدیمی‌اش‌، ناصر (حامد بهداد)، برای انجام این مأموریت به آبادان می‌روند تا مرتضی افجه‌ای (جمشید مشایخی) را به قتل برسانند، اما پس از مواجهه با او به اشتباه خود پی می‌برد و در بازگشت تصمیم می‌گیرد قاسم (مسعود رایگان)، صادرکننده حکم، را بکشد.

ششمین فیلم کیمیایی در این گروه‌بندی متروپل (1392) نام دارد که در آن خاتون (مهناز افشار) در مصاحبه‌ای، از شبی در گذشته خود سخن می‌گوید که به همت دو رفیق به نام‌های امیر (محمدرضا فروتن) و کاوه (پولاد کیمیایی) که صاحب سینمایی تعطیل‌شده در لاله‌زار هستند، همراه با کارگر جوانشان به نام خسرو (ساعد سهیلی) به او پناه داده و از او در مقابل مهاجمانی به سرکردگی مظفر (یوسف مرادیان) که قصد جانش را دارند، محافظت می‌کند و با این کار شرایط را برای بهبودی اوضاع او و فرزندش مهیا می‌کنند.

در قاتل اهلی (1395) دکتر جلال سروش (پرویز پرستویی) که تصمیم به افشای فساد سازمانی شرکت پیسارو- به عنوان مافیای پول و قدرت را دارد- از جانب مشاور نزدیکش، ذاکری (حمیدرضا افشار)، درگیر توطئه می‌شود. سیاوش مطلق (امیر جدیدی)، پسرخوانده‌اش، سعی دارد در این مسیر او را از این اتفاق برهاند.

و بالاخره در هشتمین فیلم از این آثار به نام خون شد (1398) شاهد بازگشت فضلی (سعید آقاخانی) بعد از چند سال به خانه پدری هستیم. او که با سایه‌ای در کوچه‌ای تاریک به خانه‌ای در آستانه فروپاشی پا می‌گذارد، تمام تلاش خود را به کار می‌گیرد تا برادرش (سیامک صفری) و خواهرانش را به خانه بازگرداند و سند خانه را که خانم‌جان (نسرین مقانلو) و آقاخان (اکبر معززی) برای ساخت‌وساز به دلال سپرده‌اند، از چنگ آن کلاه‌برداران بیرون بیاورد و کل خانواده را بار دیگر در کنار یکدیگر جمع کند.

شاید بارزترین مشخصه این آثار، استفاده از الگوی سفر قهرمان است و این قهرمانان آثار کیمیایی که عمدتاً نامشان رضا، محسن یا امیر است، تلاش می‌کنند شرایط خانه و خانواده را بهبود ببخشند و در فرایند انجام آن به هر عملی دست بزنند. فرم داستانی این آثار بدین گونه است که این قهرمانان پس از چند سال غیبت به خانه یا وطن بازمی‌گردند و با دیدن اوضاع نابه‌سامان -که همانا حادثه محرک داستان است- تصمیم خود را می‌گیرند و مأموریتشان را آغاز می‌کنند. این قهرمانان برخلاف فرم معمول کهن‌الگوها به یکباره پیدا می‌شوند، دچار هیچ‌گونه تغییر و تحولی نمی‌شوند- در واقع این انتظاری است که فیلمنامه‌نویس دارد تا از قهرمانان داشته باشیم- و در انتهای داستان، مرگ یا رفتن و بی‌صدا ماندن نصیبشان می‌گردد. چنین قهرمانانی در ترمینولوژی درام، قهرمانان کاتالیزور می‌نامند. شخصیت‌هایی که بدون تغییر می‌مانند، اما باعث تحول مهمی در اطرافیان و جامعه خود می‌شوند.

مطابق آموزه‌های دیوید بوردول، اگر سینما را عرصه‌ای برای ارائه معنا بدانیم، به این موضوع پی خواهیم برد که فیلم‌سازانی پیش‌رو با استفاده از این معانی برای پیشبرد و اعتلای اثر خود تلاش می‌کنند. اولین و مهم‌ترین این معانی ارجاعات فیلم‌ساز به وقایع روز حاکم بر مناسبات جامعه است و یکی از دلایلی که دوست‌داران کیمیایی او را فیلم‌سازی بیدار و روشن‌گر می‌شناسند که از زمانه خود جلوتر است، همین به کار بردن معانی ارجاعی در آثار و تأویل‌پذیر بودن فیلمنامه‌هایش است. ضمن آن‌که درون‌مایه قصه‌های کیمیایی تا حد امکان از دیگر معانی، همچون معانی آشکار که لازمه روایت هستند، تا معانی انتزاعی و دلالت‌گر نیز سود جسته است. خون شد نمونه‌ دقیقی از این نوع تفکر فیلم‌ساز را با خود به ارمغان می‌آورد.

هم‌چنین در ارزیابی فیلم‌ها می‌توانیم از معیارهای فراوانی بهره ببریم که در رأس آن‌ها معیارهای رئالیستی و اخلاقی جای دارند و کیمیایی در آثارش کوشیده است این ویژگی را به درون‌مایه درام‌های خود تبدیل و آن را به موتیف اصلی قصه‌هایش مبدل کند. این فرم و فضای درونی حاکم بر قهرمان و پروتاگونیست داستان از مفاهیم اخلاقی جامعه ایرانی همچون رفاقت، ناموس و غیرت به قدر کافی آکنده شده و با پیچش‌ها و کشمکش‌های منحصربه‌فردش، وجهی دراماتیک به داستان می‌بخشد؛ قصه قهرمانانی برآمده از دل طبقه متوسط و پایین شهری که با ارتباطات خاص خود و بیان جملاتی قصار معرفی می‌شوند و تلاش دارند تا خود را با این عناصر آشنای خالق اثر، به مخاطبان بهتر و دقیق‌تر بشناسانند. البته ظاهراً در باور کیمیایی دلیل اصلی عدم پرداخت دقیق و با جزئیات بیشتر قهرمانان این‌گونه است که این شخصیت‌ها از نگاه مردم، کاراکترهایی متعین و آشنا هستند و او آگاهانه یا سهوی برای ساخت جهان شخصیت‌هایش، همواره روی فرامتن و بینامتن ناشی از حافظه و شناخت مخاطبانش حساب می‌کند. هدف غایی این قهرمانان که طیف غالب اجتماع را پشت سر خود می‌بینند، انجام کنشی مطابق میل و نظر خودشان است تا این گره‌های داستانی را با کمک نیروی خشم برآمده از ظلمی که به خاستگاهشان وارد شده و بدون یاری طلبیدن از عنصر قانون، محقق کنند. افرادی همچون فضلی در خون شد، دو رفیق متروپل، یا سربازهای فیلم سربازهای جمعه که سعی دارند بیش از هر چیزی خانواده را از گزند این آسیب‌ها برهانند، نمونه‌هایی مشهود از این اصول و معیار اخلاقی را تبیین می‌کنند. قهرمانانی عدالت‌خواهِ که همانند جف کاستلو (آلن دلون) در سامورایی ژان‌پی‌یر ملویل ترجیحشان تنهایی و عزلت‌گزینی است. از آن‌جا که سفر قهرمان در درام‌های کیمیایی، بیشتر شهودی است تا پیاده‌سازی الگوهای آکادمیک، بخشی از مراحل 12 ‌گانه‌‌ای که از دنیای عادی قهرمان آغاز و در انتها به بازگشت با اکسیر منتج می‌شود، عمداً حذف می‌شوند، یا تغییر می‌یابند تا قصه مطابق سلیقه او، و آداپته‌شده با منطق جهان ذهنی وی روایت شوند. چنان‌چه در خون شد ما هیچ نمودی از دنیای عادی فضلی نمی‌بینیم، در واقع او قهرمانی است که همچون غول چراغ جادو به یک‌باره ظاهر می‌شود و اصلاً نیازی به دعوت نمی‌بیند تا آن را رد کند؛ قهرمانی راغب و خودانگیخته بدون نیاز به محرک بیرونی برای حرکت. او هم‌چنین خودش استاد است و منادی. دیگران را دعوت و ارشاد می‌کند و از همه مهم‌تر از همان ابتدا پاک و مطهر است و طبق همان خصیصه کاتالیزور بودنش، در پایان دچار هیچ تحولی نمی‌شود. بدون دلهره و هول‌وولایی مطمئن هستیم در هیچ آزمونی شکست نخواهد خورد و جالب‌ترین نکته هم این‌جاست که اگر دست‌یابی به مأموریتش را به عنوان پاداشی شخصی تلقی نکنیم، در پایان کار هیچ منفعتی عاید او نخواهد شد و این قهرمان ایثارگر همچون سایه‌ای که ظاهر شده بود، به‌تدریج محو خواهد شد؛ همان چیزی که استیوات وویتلا قهرمان جنتلمن می‌نامد.

مضاف بر تمام موارد فوق باید به عدم حضور یک آنتاگونیست مشخص و متفکر به عنوان یک نقصان بزرگ در بیشتر فیلمنامه‌های این دوره کیمیایی اشاره کنیم. مطابق نظریات اساتید درام باید این حقیقت را محرز و به نوعی تثبیت‌شده بدانیم که هر چه به قدرت و شرارت آنتاگونیست در فیلمی افزوده شود، شکست او به دست قهرمان با اعمال نیروی بیشتری همراه خواهد بود و درنتیجه مشارکت تماشاگران در همراهی بیشتر می‌شود. اما عمدتاً بدمن‌های آثار کیمیایی یک فرد خلاق نیستند. یا چندین شخصیت متواری هستند که هیچ حس و انتظاری از غلبه بر قهرمان را به مخاطب القا نمی‌کنند. عدم وجود چنین محوری در قطب منفی، شکست محتوم بدمن را قابل پیش‌بینی می‌کند. این ایراد به خون شد نیز وارد است. گویی آنان که تاکنون با ضعیف‌کشی توانسته بودند از خواهران فضلی کام‌جویی کنند، می‌دانند که پس از حضور فضلی دیگر عرصه‌ای برای جولان نصیبشان نخواهد شد. به همین خاطر است که همسر فاطی هنگامی که فضلی را بر آستانه خانه‌اش می‌بیند، از او می‌پرسد که تو کدام‌یک از برادران همسرم هستی؟! و در عین حال که سؤال عجیبی است، حکایت از این دارد که او از آوازه فضلی نیز ترس دارد. یا شاطر نانوایی را می‌بینیم که در مقابل فضلی شروع به رجزخوانی می‌کند و انتظار ندارد فضلی او را به درون تنور بیندازد!
از جهتی دیگر، فیلمنامه‌های کیمیایی انبوهی از کاراکترهای ریز و درشت را در دل خود جای داده‌اند که می‌توانیم بسیاری از آنان را از داستان بیرون بکشیم؛ بدون این‌که آسیبی به ماهیت آن وارد شود. به زعم نگارنده پرداخت این کاراکترهای فرعی در خرده‌پیرنگ‌هایی بیهوده سبب می‌شود شاهد برخی دیالوگ‌های مطول و پرگویی آن شخصیت باشیم؛ ایضاً شلوغ‌کاری به جای پیچیدگی. به عنوان مثال، شخصیت ثریا در فیلم خون شد که معلوم نیست قرار بوده به عنوان یک شخصیت فرعی یا اصلی معرفی شود، آن‌چنان دارای ابهام است که نه‌تنها خود اضافه است، بلکه بی‌دلیل یک لوکیشن (شمال) را نیز به پیرنگ تحمیل می‌کند. یا ماجراهای مرتبط به پسر گلاب را که شاید نمودی عینی در بطن جامعه داشته باشد، اما حضورش در فیلمنامه تنها باعث ابهام بیشتر داستان شده است.

در پایان لازم است اشاره کنیم این رگه‌های مشترک از آثار کیمیایی به ما گوشزد می‌کنند که ماجراهای رئیس سینمای ایران همچون همیشه برقرار است و طبیعتاً او توانسته است با روایت منحصربه‌فرد داستانش، خیل عظیم طرفدارانش را راضی کند. اگرچه فیلم اخیر کیمیایی نسبت به دو فیلم قبل‌تر از خودش اثر قابل توجهی به شمار می‌آید، اما ایراداتی که در سطور فوق بخشی از آنان را برشمردیم، قابل چشم‌پوشی نیست و نمی‌توانیم آن را در سطحی بالا از لحاظ مفاهیم درونی یک فیلمنامه اصولی جای دهیم. فیلمی که برداشتی آزاد از رمان منتشرشده سال‌های قبل این فیلم‌ساز مؤلف، به نام سرودهای مخالف ارکسترهای بزرگ ندارند است و همین بیرون کشیدن شخصیت‌های آن رمان از ذهن و خیال خوانندگانش و تصویرسازی آن‌ها شاید بتواند جذابیت‌هایی به طرفدارانش هدیه کند.

مرجع مقاله