فیلمنامه کوتاه

پانیک

  • نویسنده : محمد مساوات، مرتضی فرهادنیا
  • مترجم :
  • تعداد بازدید: 576

فیلمنامه‌‌نویسان: محمد مساوات، مرتضی فرهادنیا

کارگردان: مرتضی فرهادنیا

مدیر فیلم‌برداری: اسماعیل آقاجانی

تدوین: مهران قدکچیان

صدابردار: هادی ساعدمحکم

طراحی صدا: حسین مافی

طراح صحنه: آبتین برقی

موسیقی: مهدی زمانی

 

روشنایی تدریجی تصویر، به‌سان موبایلی که به حالت فیلم‌برداری درمی­آید.

شب- خارجی- کوچه

کوچه­ای سنگ‌فرش، عریض، طولانی؛ به شکلی که انتهای آن به‌سختی دیده می­شود. خروج بخار آب از حفره­ هوا، فضا را مه‌آلود کرده. نور موضعی تیرهای چراغ برق، به کمک نور آبی‌رنگِ یکی دو مغازه که تا این زمان از شب باز هستند، قسمت­هایی از کوچه را روشن کرده.

دوربین از زاویه­ای بلند به‌آرامی پایین می­آید؛ دو پسربچه درحالی‌که کنار دریچه­ تهویه زانو زده­اند، با موبایلشان از آن فیلم­برداری می­کنند. یک‌باره زنی حدوداً 20 ساله، دوربین به دست وارد تصویر می­شود، و از لوازم داخل مغازه­ای، با ترس فیلم می­گیرد. اکنون متوجه می­شود صاحب مغازه نیز در حال فیلم­برداری از اوست. زن لحظه­ای باز می­ایستد. مردِ مغازه­دار به سوی زن که اکنون در حال اعتراض کردن است، لبخند می­زند.

داخل کوچه، ردیفی از مردم، درحالی‌که سرگرم موبایلشان هستند، در رفت‌وآمدند. گروهی از مردم، کناری جمع آمدند و از دعوایی که بین زن و مغازه­دار سر گرفته، فیلم­برداری می­کنند. در پیش‌زمینه، تعدادی از افراد فیلم­های گرفته‌شده را سریع آپلود کرده یا برای دوستانشان می­فرستند. آمیزه­ای از صدای بیپ ارسال پیام با صدای نامفهومی از مرافعه آن دو نفر به گوش می­آید.

با تغییر زاویه دوربین، یک گروه فیلم‌سازی به چشم می­آید که نزدیک به محل حادثه، سرگرم ساختن فیلمی هستند؛ انگار که کل تصاویری که تا این‌جا مشاهده شده، قسمتی از یک فیلم است. زن و مردِ مغازه‌دار، هنوز ایستاده و مشغول مرافعه هستند.

تعدادی از مردم که با فاصله کمی پشت سر گروه فیلم‌سازی ایستاده­اند، به طور مخفیانه در حال فیلم­برداری از صحنه هستند. در این میان، زنی همراه با یک کالسکه­ بچه، پس از کات دادن کارگردان، به سوی بازیگر اصلی رفته و با او عکس می­گیرد. زاویه موبایل او به گونه­ای است که دیگرانی که آن ­سوی کوچه ایستاده­اند، از برابر قاب دوربینش می­گذرند.

در آن سوی کوچه، دختر دیگری در حال فیلم گرفتنِ سلفی ا­ست. او به گونه­ای از طول کوچه عبور می­کند که مردم درون قاب تصویرش، همچون سایه­ای به چشم می­آیند. دوپسربچه­ ابتدای سکانس، در پیش‌زمینه، مخفیانه از نوع حرکت مضحک­ این دختر فیلم می­گیرند، و درحالی‌که مسیرِ نگاهِ او را دنبال می­کنند، با هم می­خندند.

لحظه‌ای همه­ مردم از حرکتشان باز می­ایستند و متوجه دوربین ما می­شوند. پس از لحظه‌ای سکوت، به سمت دوربین قدم برمی­دارند. دوربین فرار می‌کند و سرانجام به درِ قرمزرنگ خانه­ای می­رسد. دستی در را باز می‌کند و دوربین داخل می­شود.

آغاز عنوان‌بندی.

از آخرین عنوان به:

 

شب- داخلی- راهروی طبقه­ چهاردهم یک ساختمان

راهرویی تاریک و دراز که به پلکانی در انتهای آن منتهی می­شود. تابلوی طبقه چهاردهم در انتهای راهرو به چشم می­آید. مردی حدوداً 40 ساله با پیراهن چهارخانه­ سفید، به شکلی دزدانه، از پلکان، به سوی واحدِ شماره­ 1400 نزدیک می­شود. نورِ ضعیف چراغ‌های دیواری، سایه­ای بزرگ از مرد، بر کف راهرو انداخته است. از چشمانش انگار که ترسی از پیش داشته را به یاد می­آورد. او لحظاتی ایستاده و اکنون بی­اراده دست در جیبش فرو برده و بیرون می­آورد؛ تکه­ای دستمال کاغذی از جیبش بیرون می­افتد. او خم می‌شود و دستمال را برمی­دارد و اکنون جای افتادن دستمال را با دستِ دستکش‌پوشش پاک می­کند.

 

لحظه‌ای بعد- داخلی- جلوی درِ واحد ۱۴۰۰

مرد به این ­طرف و آن­ طرف خود می­نگرد و همه ­جا را کنجکاوانه و هراسان می­کاود. به ساعت مچی­اش نگاه می­کند، ساعت دقیقاً 10 شب است. او در برابر درِ آپارتمان 1400، از درون جیبش یک دسته‌کلید را بیرون می‌آورد و درحالی‌که مراقب است کسی او را نبیند، چند کلید را امتحان می­کند. سرانجام یکی از آن­ها در را باز می­کند. او دزدانه وارد آپارتمان می­شود.

 

لحظه‌ای بعد- داخلی- سالن اصلی آپارتمان

سالنی بزرگ و تاریک. تنها نور قرمز و سبز لوازم صوتی خانه ا­ست که محیط را روشن کرده. مرد پاورچین و بی­صدا درحالی‌که صدای نفس کشیدنش اوج گرفته، این طرف و آن طرفش را می­کاود. اکنون پایش به کفشی که وسط سالن رها شده، برخورد کرده و تعادلش را از دست می­دهد. مرد کفش را برمی‌دارد و آن ­را با احتیاط در گوشه­ای، که انبوهی کفشِ هم­شکل وجود دارد، قرار داده و پاورچین به راه خود ادامه می­دهد. صدای جیر­جیر کفش­هایش، لحظه­ای او را از رفتن بازمی­دارد.

 

لحظه‌ای بعد- داخلی- قسمت انتهایی سالن اصلی آپارتمان

مرد، بی­تصمیم، به این ­سو و آن ­سو می­نگرد و گام­هایش را آهسته برمی­دارد. روبه­رویش دو اتاق در مجاورت یکدیگر قرار دارند. درِ یکی از آن­ دو اتاق مقداری باز است. با احتیاط، به گونه­ای به آن­ چشم دوخته که پلک هم نمی­زند. به‌سان کسی که توانایی نفس کشیدن ندارد، وارد آن­جا می­شود. انگار که می­خواهد از نبودن کسی در آپارتمان اطمینان پیدا کند.

 

لحظه‌ای بعد- داخلی- آشپزخانه

آشپزخانه­ای بزرگ، همراه با لوازمی لوکس و در پس‌زمینه یخچالی که درِ آن نیمه‌باز است. مرد که امیدی درونی یافته، اندکی امیدوارتر به سوی آشپزخانه می‌آید و اکنون نور یخچال، او را به سمت خود می­کشد. با تردید از داخل یخچال تکه کیکی را که از ظاهرش معلوم است مدت زیادی در یخچال مانده، با ولع می­خورد. لیوانی را از پارچِ داخلِ یخچال پر آب می­کند. اکنون حرکت سایه­ای از داخل دست‌شویی او را می­ترساند.

 

لحظه‌ای بعد- داخلی- دست‌شویی

دست‌شویی با کاشی­های لوزی‌شکل. و در پس‌زمینه آینه­ دست‌شویی همراه با لوازم نظافت شخصی. و اکنون نگاه مرد به یکی از دو مسواک که داخل دست‌شویی افتاده، خیره مانده. آن ­را برمی‌دارد و دندان­هایش را با ترس و هراسِ چشم‌گیری مسواک می­زند. یک‌باره صدای بیپِ تلگرامِ یک موبایل، او را از ادامه دادن بازمی‌دارد. به تصور این­که صدا از موبایل خودش است، آن­ ­را از جیبش بیرون می‌آورد و آن­گاه متوجه روشن بودن دوربین آن می­شود. هراسان دهانش را می­شوید. مقداری خمیر دندان از دهانِ او، بر روی لباسش می‌ریزد. پس از خاموش کردن دوربین موبایل، آرام و بی­صدا از دست‌شویی بیرون می­آید.

 

لحظه‌ای بعد- داخلی- اتاق خواب

مرد به سوی اتاق خواب می­رود و با حداقل نور ممکنِ موجود در اتاق، لباسش را از تن بیرون می­آورد . او هراسان، روی تخت دراز می­کشد. روی عسلی کنار تخت، چندین عکس، و در میان آن­ها عکسی از مرد به چشم می­آید، که در حالِ خندیدن است. تصاویر به‌روشنی دیده نمی­شوند. عکس­ها نشان‌گر این است که این‌جا آپارتمان خود اوست. مرد پتویش را روی خود می­کشد. به محض بسته شدن چشم­هایش، صدای بیپ تلگرامی به گوش می­آید. موبایل را با هراس از داخل جیب شلوارش بیرون می­آورد. ویدیویی از طریق تلگرام برایش ارسال شده؛ آن ­را باز می­کند. ویدیو، خودِ او را نشان می­دهد که از داخل آسانسور وارد راهروی ساختمان می­شود. انگار که کسی از او دزدانه تصویر گرفته است...

دوربین به سوی موبایل حرکت می‌کند و ادامه­ فیلم ارسالی را در قاب کاملِ تصویر می­بینیم.

 

ادامه­ ویدیو- شب- داخلی- راهروی طبقه­ سیزدهم

تابلوی طبقه سیزدهم در انتهای راهرو به چشم می­آید. مرد درِ آسانسور را به بیرون هل می­دهد و جست‌وجوگر بیرون می­آید. به ساعت مچی­اش نگاه می­کند، ساعت دقیقاً 10 شب است. در نیمه­ راه مسیرش را عوض می‌کند و آرام و پاورچین به سوی پلکان می­رود. صدای افتادن شیئی از راه‌پله­ طبقه­ بالا، او را از ادامه بازمی­دارد. به روبه­رویش خیره می­ماند. یک‌باره یک جعبه­ قرص آلپرازولام، از راه­پله­ طبقه­ بالا، جلوی پایش می­افتد. بدون حرکت بازمی­ماند. سرانجام آن ­را برمی‌دارد و داخل جیب کتش می­گذارد. او از پله‌ها آرام بالا می­رود.

 

ادامه­ ویدیو- لحظه‌ای بعد- داخلی- راهروی طبقه­ چهاردهم

مرد به واحدِ شماره­ 1400 نزدیک می­شود. او بی­اراده دستش را در جیبش فرو می‌برد و بیرون می­آورد. تکه‌ای دستمال کاغذی از جیبش بیرون می­افتد. خم می‌شود و دستمال را برمی­دارد و جای افتادن دستمال را با دستِ دستکش‌پوشش پاک می­کند. نگاه او متوجه دوربین مداربسته داخل راهرو می­شود.

 

ادامه­ ویدیو- لحظه‌ای بعد- داخلی- داخل آپارتمان

مرد پاورچین و بی‌صدا درحالی‌که صدای نفس کشیدنش اوج گرفته، این ­طرف و آن ­طرفش را می­کاود. یک‌باره پایش به کفشی که وسط سالن رها شده، برخورد می‌کند و تعادلش را از دست می­دهد. مرد کفش را برمی‌دارد و آن را با احتیاط در گوشه­ای، که انبوهی کفشِ هم­شکل وجود دارد، قرار داده و پاورچین به راه خود ادامه می­دهد. صدای جیر­جیر کفش­هایش، لحظه­ای او را از رفتن بازمی­دارد. او کفش­هایش را درمی‌آورد و آن­ها را همان­جا (که کفش­های قبلی قرار داشتند) رها می­کند. روبه­رویش دو اتاق در مجاورت یکدیگر قرار دارند درِ یکی از آن ­دو اتاق مقداری باز است.

 

ادامه­ ویدیو- لحظه‌ای بعد- داخلی- اتاق مطالعه

اتاقی به‌هم‌ریخته و شلوغ. ­­­­مرد داخل اتاق مطالعه می­شود و آن­جا را می­کاود. تصویر دوربین مداربسته نصب‌شده در اتاق، از نگاه مرد. او نگاهش را از آن برمی­گیرد و در برگشت از اتاق، صدای شکسته شدن شیئی، او را می‌ترساند و در برگشت به جهت صدا، بدنش با گلدانِ روی میز برخورد می­کند. هراسان با دستانش لرزش گلدان را متوقف می­­سازد.

 

ادامه­ ویدیو- لحظه‌ای بعد- داخلی- اتاق خواب

مرد به سوی اتاق خواب می‌آید و با احتیاط، لباسش را از تن بیرون می­آورد . او هراسان، روی تخت دراز کشیده و پتو را روی خود می­کشد. به محض بسته شدن چشم­هایش، صدای بیپ تلگرامی به گوش می­آید. موبایل را از داخل جیب شلوارش درمی‌آورد و ویدیویی را که برایش ارسال شده، باز می­کند. ویدیو، خودش را نشان می­دهد که از داخل لابی ساختمان به آسانسور می­رسد...

دوربین به سوی موبایل حرکت می‌کند و ادامه­ فیلم ارسالی را در قاب کاملِ تصویر می­بینیم.

 

ادامه­ ویدیو- شب- داخلی- بیرون آسانسور ساختمان

مرد جست‌وجوگرانه درحالی‌که به انتظار پایین آمدن آسانسور ایستاده، به این ­طرف و آن ­طرف خود می­نگرد. بی­اراده دستانش را به هم می­فشرد. به ساعت مچی­اش نگاه می­کند. ساعت دقیقاً 10 شب است. دکمه­ آسانسور را آشفته‌وار، چند بار می­فشارد. از داخل جیبش یک جعبه قرص آلپرازولام بیرون می­آورد. درِ جعبه سفت است. آسانسور پایین آمده و او داخل آن می­شود.

 

ادامه­ ویدیو- لحظه‌ای بعد- داخلی- داخل آسانسور

اتاقکی خاکستری و عریض. دوربین مداربسته بر فراز آسانسور، در نگاه مرد. مرد در انتخاب طبقه­ 13 و طبقه­ 14 مردد مانده. دیوارهای آینه­ای اتاق آسانسور، تصویر مرد را بی­نهایت تکرار کرده؛ پیشانی­اش عرق کرده و ترس در چشمانش آشکار است. درنهایت طبقه سیزدهم را انتخاب می­کند. اکنون شخصی از بیرون آسانسور دستگیره را می­کشد، ولی آسانسور بالا می­رود.

 

ادامه­ ویدیوی ویدیو- لحظه‌ای بعد- داخلی- راهروی طبقه­ چهاردهم

مرد به‌آهستگی با بالا آمدن از پله­ها، به طبقه­ چهاردهم می­رسد. سعی می­کند صدای نفس کشیدنش را کنترل کند. جعبه­ قرص آلپرازولام را از جیب کتش بیرون می­آورد. در این لحظه حرکت سایه­ای بزرگ بر کف راهرو، او را می‌ترساند و جعبه­ قرص از دستش به راه‌پله­ طبقه­ پایین پرت می­شود. سایه­­ای که به سمت جعبه­ قرص می­رود، او را از رفتن به سمتِ آن بازمی­دارد. او حرکت سایه را با گردش سرش دنبال می­کند و سرانجام به سمت راهروی اصلی تغییر مسیر می­دهد و سایه­ای بزرگ از او بر کف راهرو می­افتد.

 

ادامه­ ویدیوی ویدیو- لحظه‌ای بعد- داخلی- جلوی درِ واحد ۱۴۰۰

مرد در را باز می­کند و وارد آپارتمان می­شود.

  

ادامه­ ویدیوی ویدیو- لحظه­ای بعد- داخلی- آشپزخانه

مرد که از ترسش کمی کاسته شده، اکنون نور داخل یخچال او را به سوی آشپزخانه می­کشاند. به‌آرامی درِ یخچال را بازتر می­کند. او تکه کیکی را با ولع می­خورد. لیوانی را از پارچ داخل یخچال، پرِ آب می­کند. سایه‌ای از داخل دست‌شویی او را ترسانده و لیوان از دستش می­ا­فتد و می­شکند. بدون این‌که درِ یخچال را ببندد، به سوی دست‌شویی می­رود.

 

ادامه­ ویدیوی ویدیو- لحظه­ای بعد- داخلی- اتاق خواب

مرد در حال تعویض لباس است؛ بدون این‌که او متوجه شود، شخصی که چهره­اش مشخص نیست، از درون تصویر عبور می­کند. مرد اکنون روی تخت، پتو را روی خود ­کشیده. به محض بسته شدن چشم­هایش، صدای بیپ تلگرامی به گوش می­رسد. موبایل را با هراس از داخل جیب شلوارش درمی‌آورد و ویدیویی را که برایش ارسال شده، باز می­کند. ویدیو، خودِ او را نشان می­دهد که داخل کوچه­ای که در سکانس اول دیدیم، در حال فیلم گرفتن از مردم است...  

دوربین به سوی موبایل حرکت می‌کند و ادامه­ فیلم ارسالی را در قاب کاملِ تصویر می­بینیم.  

 

ادامه­ ویدیوی ویدیوی ویدیو- شب- خارجی- خیابان

مرد در حال فیلم­برداری ا­ست. اکنون افرادی که در سکانس نخست به آن‌ها اشاره شد، متوجه او می­شوند. پس از لحظه­ای سکوت، به سمت مرد قدم برمی­دارند. یک‌باره مرد فرار می‌کند و سرانجام به درِ قرمزرنگ خانه­ای می­رسد. در را باز می‌کند و داخل می­شود.

 

ادامه­ ویدیوی ویدیوی ویدیو- لحظه‌ای بعد- داخلی- پارکینگ

مرد در حالی موبایل خود را در جیبش می­گذارد، که فراموش می­کند دوربین آن را آف کند. هراسان به ساعت مچی­اش نگاه می­کند. ساعت دقیقاً 10 شب است. از داخل پارکینگ، وارد راهروی اصلی ساختمان می­شود.

 

ادامه­ ویدیوی ویدیوی ویدیو- لحظه‌ای بعد- داخلی- بیرون آسانسور ساختمان

مرد هراسان به سوی آسانسور می­رود. قصد باز کردن درِ آسانسور را دارد، اما به محض کشیدن دستگیره در، آسانسور بالا می­رود. سایه­ای از داخل آسانسور به چشمش آشنا می­آید.

 

ادامه­ ویدیوی ویدیوی ویدیو- همان لحظه- داخلی- داخل آسانسور

مرد از کشیده شدن دستگیره­ درِ آسانسور می­هراسد. سایه­ای از بیرون آسانسور به چشمش آشنا می­آید.

 

ادامه­ ویدیوی ویدیوی ویدیو- لحظه‌ای بعد- داخلی- راهروی طبقه­ چهاردهم

پس از عبور سایه­ای، مرد خودش را در گوشه دیگری از راهرو می­بیند. مرد درحالی‌که مسیر حرکت او را به سوی درِ آپارتمان دنبال می­کند، از دیدن خودش ترسیده و جعبه قرص آلپرازولام از دستش به راه‌پله طبقه پایین پرتاب می­شود. اکنون مرد در راهروی طبقه­ پایین نیز خودش را می­بیند که به جعبه­ قرص نزدیک شده و آن­ را برمی­دارد. مرد هراسان به سوی درِ واحد تغییر مسیر می­دهد.

 

ادامه­ ویدیوی ویدیوی ویدیو- لحظه‌ای بعد- داخلی- سالن اصلی آپارتمان

مرد ناگهان متوجه صدای جیر­جیر کفش­هایش می­شود. او کفش­هایش را با احتیاط درمی‌آورد و همان­جا جلوی راه رها می­کند و از قابِ تصویر خارج می­شود. پس از لحظه­ای، خودِ مرد از جهت دیگری وارد قابِ تصویر می­شود. یک‌باره پایش به کفشی که وسط سالن رها شده، برخورد می‌کند و تعادلش را از دست می‌دهد.

 

ادامه­ ویدیوی ویدیوی ویدیو- لحظه‌ای بعد- داخلی- آشپزخانه

مرد در حال بلعیدن کیکی­ است که یک‌باره خودش را می­بیند که وارد دست‌شویی می­شود. می‌ترسد و لیوان از دستش می­افتد.

 

ادامه­ ویدیوی ویدیوی ویدیو- همان لحظه- داخلی- اتاق مطالعه

مرد از صدای شکسته شدن شیئی می­ترسد و بدنش با گلدانِ روی میز برخورد می­کند. هراسان با دستانش لرزش گلدان را متوقف می­­کند.

 

ادامه­ ویدیوی ویدیوی ویدیو- لحظه‌ای بعد- داخلی- اتاق خواب

به محض بسته شدن چشم­های مرد، صدای بیپ تلگرامی به گوش می­آید.

 

ادامه­ ویدیوی ویدیوی ویدیو- همان لحظه- داخلی- دست‌شویی

صدای بیپ تلگرام مرد را می­ترساند. مقداری خمیر دندان از دهانِ او بر روی لباسش می­ریزد. مرد هراسان دهانش را می­شوید و هنگام خروج، مسواکش داخل دست‌شویی می­افتد...

تاریکی تدریجی تصویر؛ به‌سان موبایلی که هنگام فیلم­برداری باتری تمام کرده و اکنون خاموش می­شود. از اولین سکانس تا این لحظه، علامت اخطار اتمام باتری، در پایین تصویر، به چشم می­آید؛ به نظر می­رسد کل فیلم، از سوی شخص دیگری تصویربرداری می­شده.

مرجع مقاله