فیلمنامهنویسان: محمد مساوات، مرتضی فرهادنیا
کارگردان: مرتضی فرهادنیا
مدیر فیلمبرداری: اسماعیل آقاجانی
تدوین: مهران قدکچیان
صدابردار: هادی ساعدمحکم
طراحی صدا: حسین مافی
طراح صحنه: آبتین برقی
موسیقی: مهدی زمانی
روشنایی تدریجی تصویر، بهسان موبایلی که به حالت فیلمبرداری درمیآید.
شب- خارجی- کوچه
کوچهای سنگفرش، عریض، طولانی؛ به شکلی که انتهای آن بهسختی دیده میشود. خروج بخار آب از حفره هوا، فضا را مهآلود کرده. نور موضعی تیرهای چراغ برق، به کمک نور آبیرنگِ یکی دو مغازه که تا این زمان از شب باز هستند، قسمتهایی از کوچه را روشن کرده.
دوربین از زاویهای بلند بهآرامی پایین میآید؛ دو پسربچه درحالیکه کنار دریچه تهویه زانو زدهاند، با موبایلشان از آن فیلمبرداری میکنند. یکباره زنی حدوداً 20 ساله، دوربین به دست وارد تصویر میشود، و از لوازم داخل مغازهای، با ترس فیلم میگیرد. اکنون متوجه میشود صاحب مغازه نیز در حال فیلمبرداری از اوست. زن لحظهای باز میایستد. مردِ مغازهدار به سوی زن که اکنون در حال اعتراض کردن است، لبخند میزند.
داخل کوچه، ردیفی از مردم، درحالیکه سرگرم موبایلشان هستند، در رفتوآمدند. گروهی از مردم، کناری جمع آمدند و از دعوایی که بین زن و مغازهدار سر گرفته، فیلمبرداری میکنند. در پیشزمینه، تعدادی از افراد فیلمهای گرفتهشده را سریع آپلود کرده یا برای دوستانشان میفرستند. آمیزهای از صدای بیپ ارسال پیام با صدای نامفهومی از مرافعه آن دو نفر به گوش میآید.
با تغییر زاویه دوربین، یک گروه فیلمسازی به چشم میآید که نزدیک به محل حادثه، سرگرم ساختن فیلمی هستند؛ انگار که کل تصاویری که تا اینجا مشاهده شده، قسمتی از یک فیلم است. زن و مردِ مغازهدار، هنوز ایستاده و مشغول مرافعه هستند.
تعدادی از مردم که با فاصله کمی پشت سر گروه فیلمسازی ایستادهاند، به طور مخفیانه در حال فیلمبرداری از صحنه هستند. در این میان، زنی همراه با یک کالسکه بچه، پس از کات دادن کارگردان، به سوی بازیگر اصلی رفته و با او عکس میگیرد. زاویه موبایل او به گونهای است که دیگرانی که آن سوی کوچه ایستادهاند، از برابر قاب دوربینش میگذرند.
در آن سوی کوچه، دختر دیگری در حال فیلم گرفتنِ سلفی است. او به گونهای از طول کوچه عبور میکند که مردم درون قاب تصویرش، همچون سایهای به چشم میآیند. دوپسربچه ابتدای سکانس، در پیشزمینه، مخفیانه از نوع حرکت مضحک این دختر فیلم میگیرند، و درحالیکه مسیرِ نگاهِ او را دنبال میکنند، با هم میخندند.
لحظهای همه مردم از حرکتشان باز میایستند و متوجه دوربین ما میشوند. پس از لحظهای سکوت، به سمت دوربین قدم برمیدارند. دوربین فرار میکند و سرانجام به درِ قرمزرنگ خانهای میرسد. دستی در را باز میکند و دوربین داخل میشود.
آغاز عنوانبندی.
از آخرین عنوان به:
شب- داخلی- راهروی طبقه چهاردهم یک ساختمان
راهرویی تاریک و دراز که به پلکانی در انتهای آن منتهی میشود. تابلوی طبقه چهاردهم در انتهای راهرو به چشم میآید. مردی حدوداً 40 ساله با پیراهن چهارخانه سفید، به شکلی دزدانه، از پلکان، به سوی واحدِ شماره 1400 نزدیک میشود. نورِ ضعیف چراغهای دیواری، سایهای بزرگ از مرد، بر کف راهرو انداخته است. از چشمانش انگار که ترسی از پیش داشته را به یاد میآورد. او لحظاتی ایستاده و اکنون بیاراده دست در جیبش فرو برده و بیرون میآورد؛ تکهای دستمال کاغذی از جیبش بیرون میافتد. او خم میشود و دستمال را برمیدارد و اکنون جای افتادن دستمال را با دستِ دستکشپوشش پاک میکند.
لحظهای بعد- داخلی- جلوی درِ واحد ۱۴۰۰
مرد به این طرف و آن طرف خود مینگرد و همه جا را کنجکاوانه و هراسان میکاود. به ساعت مچیاش نگاه میکند، ساعت دقیقاً 10 شب است. او در برابر درِ آپارتمان 1400، از درون جیبش یک دستهکلید را بیرون میآورد و درحالیکه مراقب است کسی او را نبیند، چند کلید را امتحان میکند. سرانجام یکی از آنها در را باز میکند. او دزدانه وارد آپارتمان میشود.
لحظهای بعد- داخلی- سالن اصلی آپارتمان
سالنی بزرگ و تاریک. تنها نور قرمز و سبز لوازم صوتی خانه است که محیط را روشن کرده. مرد پاورچین و بیصدا درحالیکه صدای نفس کشیدنش اوج گرفته، این طرف و آن طرفش را میکاود. اکنون پایش به کفشی که وسط سالن رها شده، برخورد کرده و تعادلش را از دست میدهد. مرد کفش را برمیدارد و آن را با احتیاط در گوشهای، که انبوهی کفشِ همشکل وجود دارد، قرار داده و پاورچین به راه خود ادامه میدهد. صدای جیرجیر کفشهایش، لحظهای او را از رفتن بازمیدارد.
لحظهای بعد- داخلی- قسمت انتهایی سالن اصلی آپارتمان
مرد، بیتصمیم، به این سو و آن سو مینگرد و گامهایش را آهسته برمیدارد. روبهرویش دو اتاق در مجاورت یکدیگر قرار دارند. درِ یکی از آن دو اتاق مقداری باز است. با احتیاط، به گونهای به آن چشم دوخته که پلک هم نمیزند. بهسان کسی که توانایی نفس کشیدن ندارد، وارد آنجا میشود. انگار که میخواهد از نبودن کسی در آپارتمان اطمینان پیدا کند.
لحظهای بعد- داخلی- آشپزخانه
آشپزخانهای بزرگ، همراه با لوازمی لوکس و در پسزمینه یخچالی که درِ آن نیمهباز است. مرد که امیدی درونی یافته، اندکی امیدوارتر به سوی آشپزخانه میآید و اکنون نور یخچال، او را به سمت خود میکشد. با تردید از داخل یخچال تکه کیکی را که از ظاهرش معلوم است مدت زیادی در یخچال مانده، با ولع میخورد. لیوانی را از پارچِ داخلِ یخچال پر آب میکند. اکنون حرکت سایهای از داخل دستشویی او را میترساند.
لحظهای بعد- داخلی- دستشویی
دستشویی با کاشیهای لوزیشکل. و در پسزمینه آینه دستشویی همراه با لوازم نظافت شخصی. و اکنون نگاه مرد به یکی از دو مسواک که داخل دستشویی افتاده، خیره مانده. آن را برمیدارد و دندانهایش را با ترس و هراسِ چشمگیری مسواک میزند. یکباره صدای بیپِ تلگرامِ یک موبایل، او را از ادامه دادن بازمیدارد. به تصور اینکه صدا از موبایل خودش است، آن را از جیبش بیرون میآورد و آنگاه متوجه روشن بودن دوربین آن میشود. هراسان دهانش را میشوید. مقداری خمیر دندان از دهانِ او، بر روی لباسش میریزد. پس از خاموش کردن دوربین موبایل، آرام و بیصدا از دستشویی بیرون میآید.
لحظهای بعد- داخلی- اتاق خواب
مرد به سوی اتاق خواب میرود و با حداقل نور ممکنِ موجود در اتاق، لباسش را از تن بیرون میآورد . او هراسان، روی تخت دراز میکشد. روی عسلی کنار تخت، چندین عکس، و در میان آنها عکسی از مرد به چشم میآید، که در حالِ خندیدن است. تصاویر بهروشنی دیده نمیشوند. عکسها نشانگر این است که اینجا آپارتمان خود اوست. مرد پتویش را روی خود میکشد. به محض بسته شدن چشمهایش، صدای بیپ تلگرامی به گوش میآید. موبایل را با هراس از داخل جیب شلوارش بیرون میآورد. ویدیویی از طریق تلگرام برایش ارسال شده؛ آن را باز میکند. ویدیو، خودِ او را نشان میدهد که از داخل آسانسور وارد راهروی ساختمان میشود. انگار که کسی از او دزدانه تصویر گرفته است...
دوربین به سوی موبایل حرکت میکند و ادامه فیلم ارسالی را در قاب کاملِ تصویر میبینیم.
ادامه ویدیو- شب- داخلی- راهروی طبقه سیزدهم
تابلوی طبقه سیزدهم در انتهای راهرو به چشم میآید. مرد درِ آسانسور را به بیرون هل میدهد و جستوجوگر بیرون میآید. به ساعت مچیاش نگاه میکند، ساعت دقیقاً 10 شب است. در نیمه راه مسیرش را عوض میکند و آرام و پاورچین به سوی پلکان میرود. صدای افتادن شیئی از راهپله طبقه بالا، او را از ادامه بازمیدارد. به روبهرویش خیره میماند. یکباره یک جعبه قرص آلپرازولام، از راهپله طبقه بالا، جلوی پایش میافتد. بدون حرکت بازمیماند. سرانجام آن را برمیدارد و داخل جیب کتش میگذارد. او از پلهها آرام بالا میرود.
ادامه ویدیو- لحظهای بعد- داخلی- راهروی طبقه چهاردهم
مرد به واحدِ شماره 1400 نزدیک میشود. او بیاراده دستش را در جیبش فرو میبرد و بیرون میآورد. تکهای دستمال کاغذی از جیبش بیرون میافتد. خم میشود و دستمال را برمیدارد و جای افتادن دستمال را با دستِ دستکشپوشش پاک میکند. نگاه او متوجه دوربین مداربسته داخل راهرو میشود.
ادامه ویدیو- لحظهای بعد- داخلی- داخل آپارتمان
مرد پاورچین و بیصدا درحالیکه صدای نفس کشیدنش اوج گرفته، این طرف و آن طرفش را میکاود. یکباره پایش به کفشی که وسط سالن رها شده، برخورد میکند و تعادلش را از دست میدهد. مرد کفش را برمیدارد و آن را با احتیاط در گوشهای، که انبوهی کفشِ همشکل وجود دارد، قرار داده و پاورچین به راه خود ادامه میدهد. صدای جیرجیر کفشهایش، لحظهای او را از رفتن بازمیدارد. او کفشهایش را درمیآورد و آنها را همانجا (که کفشهای قبلی قرار داشتند) رها میکند. روبهرویش دو اتاق در مجاورت یکدیگر قرار دارند درِ یکی از آن دو اتاق مقداری باز است.
ادامه ویدیو- لحظهای بعد- داخلی- اتاق مطالعه
اتاقی بههمریخته و شلوغ. مرد داخل اتاق مطالعه میشود و آنجا را میکاود. تصویر دوربین مداربسته نصبشده در اتاق، از نگاه مرد. او نگاهش را از آن برمیگیرد و در برگشت از اتاق، صدای شکسته شدن شیئی، او را میترساند و در برگشت به جهت صدا، بدنش با گلدانِ روی میز برخورد میکند. هراسان با دستانش لرزش گلدان را متوقف میسازد.
ادامه ویدیو- لحظهای بعد- داخلی- اتاق خواب
مرد به سوی اتاق خواب میآید و با احتیاط، لباسش را از تن بیرون میآورد . او هراسان، روی تخت دراز کشیده و پتو را روی خود میکشد. به محض بسته شدن چشمهایش، صدای بیپ تلگرامی به گوش میآید. موبایل را از داخل جیب شلوارش درمیآورد و ویدیویی را که برایش ارسال شده، باز میکند. ویدیو، خودش را نشان میدهد که از داخل لابی ساختمان به آسانسور میرسد...
دوربین به سوی موبایل حرکت میکند و ادامه فیلم ارسالی را در قاب کاملِ تصویر میبینیم.
ادامه ویدیو- شب- داخلی- بیرون آسانسور ساختمان
مرد جستوجوگرانه درحالیکه به انتظار پایین آمدن آسانسور ایستاده، به این طرف و آن طرف خود مینگرد. بیاراده دستانش را به هم میفشرد. به ساعت مچیاش نگاه میکند. ساعت دقیقاً 10 شب است. دکمه آسانسور را آشفتهوار، چند بار میفشارد. از داخل جیبش یک جعبه قرص آلپرازولام بیرون میآورد. درِ جعبه سفت است. آسانسور پایین آمده و او داخل آن میشود.
ادامه ویدیو- لحظهای بعد- داخلی- داخل آسانسور
اتاقکی خاکستری و عریض. دوربین مداربسته بر فراز آسانسور، در نگاه مرد. مرد در انتخاب طبقه 13 و طبقه 14 مردد مانده. دیوارهای آینهای اتاق آسانسور، تصویر مرد را بینهایت تکرار کرده؛ پیشانیاش عرق کرده و ترس در چشمانش آشکار است. درنهایت طبقه سیزدهم را انتخاب میکند. اکنون شخصی از بیرون آسانسور دستگیره را میکشد، ولی آسانسور بالا میرود.
ادامه ویدیوی ویدیو- لحظهای بعد- داخلی- راهروی طبقه چهاردهم
مرد بهآهستگی با بالا آمدن از پلهها، به طبقه چهاردهم میرسد. سعی میکند صدای نفس کشیدنش را کنترل کند. جعبه قرص آلپرازولام را از جیب کتش بیرون میآورد. در این لحظه حرکت سایهای بزرگ بر کف راهرو، او را میترساند و جعبه قرص از دستش به راهپله طبقه پایین پرت میشود. سایهای که به سمت جعبه قرص میرود، او را از رفتن به سمتِ آن بازمیدارد. او حرکت سایه را با گردش سرش دنبال میکند و سرانجام به سمت راهروی اصلی تغییر مسیر میدهد و سایهای بزرگ از او بر کف راهرو میافتد.
ادامه ویدیوی ویدیو- لحظهای بعد- داخلی- جلوی درِ واحد ۱۴۰۰
مرد در را باز میکند و وارد آپارتمان میشود.
ادامه ویدیوی ویدیو- لحظهای بعد- داخلی- آشپزخانه
مرد که از ترسش کمی کاسته شده، اکنون نور داخل یخچال او را به سوی آشپزخانه میکشاند. بهآرامی درِ یخچال را بازتر میکند. او تکه کیکی را با ولع میخورد. لیوانی را از پارچ داخل یخچال، پرِ آب میکند. سایهای از داخل دستشویی او را ترسانده و لیوان از دستش میافتد و میشکند. بدون اینکه درِ یخچال را ببندد، به سوی دستشویی میرود.
ادامه ویدیوی ویدیو- لحظهای بعد- داخلی- اتاق خواب
مرد در حال تعویض لباس است؛ بدون اینکه او متوجه شود، شخصی که چهرهاش مشخص نیست، از درون تصویر عبور میکند. مرد اکنون روی تخت، پتو را روی خود کشیده. به محض بسته شدن چشمهایش، صدای بیپ تلگرامی به گوش میرسد. موبایل را با هراس از داخل جیب شلوارش درمیآورد و ویدیویی را که برایش ارسال شده، باز میکند. ویدیو، خودِ او را نشان میدهد که داخل کوچهای که در سکانس اول دیدیم، در حال فیلم گرفتن از مردم است...
دوربین به سوی موبایل حرکت میکند و ادامه فیلم ارسالی را در قاب کاملِ تصویر میبینیم.
ادامه ویدیوی ویدیوی ویدیو- شب- خارجی- خیابان
مرد در حال فیلمبرداری است. اکنون افرادی که در سکانس نخست به آنها اشاره شد، متوجه او میشوند. پس از لحظهای سکوت، به سمت مرد قدم برمیدارند. یکباره مرد فرار میکند و سرانجام به درِ قرمزرنگ خانهای میرسد. در را باز میکند و داخل میشود.
ادامه ویدیوی ویدیوی ویدیو- لحظهای بعد- داخلی- پارکینگ
مرد در حالی موبایل خود را در جیبش میگذارد، که فراموش میکند دوربین آن را آف کند. هراسان به ساعت مچیاش نگاه میکند. ساعت دقیقاً 10 شب است. از داخل پارکینگ، وارد راهروی اصلی ساختمان میشود.
ادامه ویدیوی ویدیوی ویدیو- لحظهای بعد- داخلی- بیرون آسانسور ساختمان
مرد هراسان به سوی آسانسور میرود. قصد باز کردن درِ آسانسور را دارد، اما به محض کشیدن دستگیره در، آسانسور بالا میرود. سایهای از داخل آسانسور به چشمش آشنا میآید.
ادامه ویدیوی ویدیوی ویدیو- همان لحظه- داخلی- داخل آسانسور
مرد از کشیده شدن دستگیره درِ آسانسور میهراسد. سایهای از بیرون آسانسور به چشمش آشنا میآید.
ادامه ویدیوی ویدیوی ویدیو- لحظهای بعد- داخلی- راهروی طبقه چهاردهم
پس از عبور سایهای، مرد خودش را در گوشه دیگری از راهرو میبیند. مرد درحالیکه مسیر حرکت او را به سوی درِ آپارتمان دنبال میکند، از دیدن خودش ترسیده و جعبه قرص آلپرازولام از دستش به راهپله طبقه پایین پرتاب میشود. اکنون مرد در راهروی طبقه پایین نیز خودش را میبیند که به جعبه قرص نزدیک شده و آن را برمیدارد. مرد هراسان به سوی درِ واحد تغییر مسیر میدهد.
ادامه ویدیوی ویدیوی ویدیو- لحظهای بعد- داخلی- سالن اصلی آپارتمان
مرد ناگهان متوجه صدای جیرجیر کفشهایش میشود. او کفشهایش را با احتیاط درمیآورد و همانجا جلوی راه رها میکند و از قابِ تصویر خارج میشود. پس از لحظهای، خودِ مرد از جهت دیگری وارد قابِ تصویر میشود. یکباره پایش به کفشی که وسط سالن رها شده، برخورد میکند و تعادلش را از دست میدهد.
ادامه ویدیوی ویدیوی ویدیو- لحظهای بعد- داخلی- آشپزخانه
مرد در حال بلعیدن کیکی است که یکباره خودش را میبیند که وارد دستشویی میشود. میترسد و لیوان از دستش میافتد.
ادامه ویدیوی ویدیوی ویدیو- همان لحظه- داخلی- اتاق مطالعه
مرد از صدای شکسته شدن شیئی میترسد و بدنش با گلدانِ روی میز برخورد میکند. هراسان با دستانش لرزش گلدان را متوقف میکند.
ادامه ویدیوی ویدیوی ویدیو- لحظهای بعد- داخلی- اتاق خواب
به محض بسته شدن چشمهای مرد، صدای بیپ تلگرامی به گوش میآید.
ادامه ویدیوی ویدیوی ویدیو- همان لحظه- داخلی- دستشویی
صدای بیپ تلگرام مرد را میترساند. مقداری خمیر دندان از دهانِ او بر روی لباسش میریزد. مرد هراسان دهانش را میشوید و هنگام خروج، مسواکش داخل دستشویی میافتد...
تاریکی تدریجی تصویر؛ بهسان موبایلی که هنگام فیلمبرداری باتری تمام کرده و اکنون خاموش میشود. از اولین سکانس تا این لحظه، علامت اخطار اتمام باتری، در پایین تصویر، به چشم میآید؛ به نظر میرسد کل فیلم، از سوی شخص دیگری تصویربرداری میشده.