فلورین زلر، نویسنده و نمایشنامهنویس فرانسوی، سال 2014 جایزه مولیر را برای نمایشنامه پدر از آن خود کرد. وقتی زلر 15 سال داشت، مادربزرگش، که به گفته زلر همچون مادرش بود، به بیماری فراموشی مبتلا شد. خاطرات تلخ آن دوران دستمایه زلر برای خلق این نمایشنامه شد. فلورین زلر همراه با نمایشنامهنویس، فیلمنامهنویس و کارگردان شهیر پرتغالی/ بریتانیایی، کریستوفر همپتون، با اقتباس از نمایشنامه پدر، فیلمنامه پدر را نوشت و اولین فیلم بلند سینماییاش را بر اساس آن تولید کرد. بیگمان، تماشای فیلم پدر برای مخاطب به یک تجربه عمیق سینمایی بدل میشود. فیلم پدر برای کسب جایزه اسکار در شش بخش، از جمله بهترین فیلم و بهترین فیلمنامه اقتباسی، نامزد شده است.
فیلم پدر شدیداً احساسات مخاطب را برمیانگیزد. نحوه معرفی شخصیتهای این فیلم به مخاطب نیز بسیار پیچیده و بیبدیل است. در این مورد توضیح دهید.
زلر: از ابتدا قصد داشتم مخاطب را در موقعیتی قرار دهم که همچون آنتونی، شخصیت اصلی داستان، دچار سردرگمی شود و رفتهرفته قوای ذهنیاش را از دست دهد. هدفم این نبود که مخاطب صرفاً شاهد روایت داستانی باشد که بارها داستانهای مشابه با آن را شنیده یا دیده است. در پی آن بودم که شرایطی فراهم کنم تا مخاطب شخصاً وارد دنیای درونی شخصیت اصلی داستان شود و حسوحال او را در دورانی که ذهنش در حال فروپاشی است، دریابد. بدین ترتیب، مخاطب از دید شخصیت اصلی، آنتونی، با اتفاقات داستان مواجه میشود و همچون او غرق در سردرگمی و آشفتگی میگردد. روایت داستان پدر از دیدِ شخصیت اصلی واجد تناقضهای پرشمار و پیچیدهای است که آنتونی و تماشاگران فیلم همراه با هم با آنها مواجه میشوند.
ایده تغییر بازیگرانی که برای هر شخصیت در داستان نقشآفرینی میکنند، به منظور نمایش آشفتگی ذهنی شخصیت آنتونی، از کجا به ذهنتان رسید؟
زلر: فیلمنامه پدر را همراه با کریستوفر همپتون، بر اساس یکی از نمایشنامههایم روی کاغذ آوردیم. هم در نمایشنامه و هم در فیلمنامه قصدم این بود که داستان را از نقطه نظر شخصیت اصلی روایت کنم. در مورد بیماری فراموشی و فروپاشی ذهن تاکنون فیلمهای زیادی ساخته شده که اغلب داستان را بیرون از دنیای ذهنی شخصیتی که دچار این بیماری میشود، روایت میکنند. مخاطب حین تماشای فیلمهای مذکور از بیرون شاهد ماجراست. هر چند کتمان نمیکنم که شیوه روایت چنین داستانی نیز میتواند مخاطب را تحت تأثیر قرار دهد، اما به نظرم سینما از این قابلیت برخوردار است که احساس عدم قطعیت را به گونهای شدیداً تأثیرگذار در مخاطب برانگیزد. همچنین بر این باور بودم که ایجاد شرایطی که در آن مخاطب ادراک و احساسی مشابه با بیمار مبتلا به آلزایمر داشته باشد، به تجربهای عمیق و مؤثر برای او بدل خواهد گشت.
پدر اولین تجربه شما در کارگردانی یک فیلم سینمایی محسوب میشود. به نظرتان روند فیلمسازی با روند اجرای نمایش چه تفاوتهایی دارد؟
زلر: زندگی من اساساً به خلق شخصیتهای داستانی و همکاری با بازیگران سپری شده است. از این نظر تفاوتی احساس نکردم. اما از برخی ابعاد ورود به عرصه فیلمنامهنویسی و فیلمسازی برایم تازگیهایی داشت. در روند اقتباس فیلمنامه و ساخت فیلم مدام به خود یادآور میشدم که نباید صرفاً بر اساس نمایشنامهای که پیشتر نوشته و اجرا کردهام، یک فیلم سینمایی بسازم. زیرا بدین ترتیب، هیچ چالش و هیجانی در کار نمیبود. قصدم این بود که اثری کاملاً سینمایی خلق کنم. در این راستا، داستان اصلی نمایشنامه را حفظ کردم. زیرا واجد هدف اصلیام (درگیر کردن مخاطب در دنیای ذهنی انسانی که رفتهرفته حافظهاش رنگ میبازد و توان ذهنیاش در هم میریزد) بود. در مدیوم سینما از این امکان برخوردار بودم که صحنههای خارجی زیادی در داستان بگنجانم. ولی برای من بیش از هر چیز، خلق دنیای یک ذهن آشفته رو به ویرانی اهمیت داشت و به نظرم در خلق و انتقال احساس گمگشتگی درونی شخصیت اصلی داستان موفق شدم. در روند اقتباس فیلمنامه، همراه با کریستوفر همپتون زمان بسیاری صرف کردیم. به یاد دارم که هنگام آغاز نگارش فیلمنامه طرح کلی آپارتمانی را که داستان در آن میگذرد، روی کاغذ کشیدم. زیرا به نظرم مکان وقوع داستان پدر، همچون یکی از شخصیتهای اصلی آن از اهمیت زیادی برخوردار بود. فیلم را در یک استودیوی کوچک در لندن ساختیم. از اینرو آزادی زیادی برای تغییر مکرر مکان داستان داشتم. به این مهم واقف بودم که میتوانم با تغییرِ گاه ظریف و گاه مشهود مکان در صحنههای مختلف فیلم، مخاطب را همچون آنتونی گیج و پریشانخاطر کنم. بدین طریق هزارتویی آفریدم که در خدمت داستان بود و مخاطب را با سردرگمیهای بیپایان شخصیت اصلی داستان همراه میکرد.
در صحنه پایانی فیلم، تماشای عذاب، اندوه و تنهایی آنتونی قلب مخاطب را به درد میآورد. در این مورد صحبت کنید.
زلر: از آغاز میدانستیم که صحنه پایانی فیلم بسیار مهم است و اگر موفق نشویم آنطور که باید، این صحنه را اجرا کنیم، کل فیلم ضربهای جبرانناپذیر خواهد خورد. در این صحنه، آنتونی رازی شخصی و درونی را به یاد میآورد و این راز در واقع حقیقت چارهناپذیر مرگ و فناپذیریاش است. اجرای این صحنه آنطور که مدنظرمان بود، بدون حضور آنتونی هاپکینز هرگز امکانپذیر نبود. برای ضبط این صحنه، بعد از چند برداشت هاپکینز تقاضا کرد مدتی با خود خلوت کند. در تنهایی خاطراتی از مادر و پدرش را در خود جان بخشید و سپس به طریقی نفسگیر کودکی را به تصویر کشید که اشکریزان از مادرش میخواهد به سراغش بیاید و نجاتش دهد. حین فیلمبرداری این صحنه، همه گروه گریه میکردند. حقیقت این است که هنگام نوشتن فیلمنامه آرزو داشتم نقش آنتونی را آنتونی هاپکینز، که به گمانم بهترین بازیگر زنده عالم سینماست، بازی کند. از اینرو نام شخصیت اصلی را که در نمایشنامه آندره بود، به آنتونی تغییر دادم. اگر آنتونی هاپکینز با پیشنهاد بازی در این فیلم موافقت نمیکرد، فیلم را در فرانسه تولید میکردم.
پدر اقتباسی از نمایشنامهای به همین نام نوشته فلورین زلر است. اقتباس سینمایی از یک نمایشنامه چگونه تجربهای بود؟
همپتون: نمایشنامه پدر به خودی خود کامل و بیعیبونقص بود. از اینرو فقط این مسئله مطرح بود که در روند اقتباس فیلمنامه از نمایشنامه اشتباهی مرتکب نشویم. به نظر من برخی آثار چنان کامل و درست نوشته شدهاند، که حین اقتباس از آنها تغییر چندانی لازم نیست. از سوی دیگر، بعضی از آثاری که از آنها اقتباس کردهام، واجد نواقص چشمگیری بودهاند. بدین خاطر مجبور بودم تغییراتی اساسی در آنها اِعمال کنم.
پس حین اقتباس فیلمنامه از نمایشنامه نیازی ندیدید داستان نمایشنامه را زیاد تغییر دهید؟
همپتون: سالها پیش با اقتباس از فیلمنامه سانست بولوار، نمایشنامهای نوشتم. بیلی وایلدر بیش از هر شخص دیگری، من و همکار فیلمنامهنویسم را که متن ترانهها را نوشته بود، تشویق کرد. وایلدر به دیدن نمایشمان آمد و در انتها به ما گفت که شما خیلی باهوش هستید، زیرا هیچچیز را تغییر ندادهاید. نیازی نیست اثری را که بیعیبونقص است، تغییر دهیم. در این مورد بیش از هر چیز باید به تفاوت مدیومهای مختلف توجه کنیم و نسبت به تفاوتهای رمان، تئاتر و فیلم سینمایی شناخت مناسبی داشته باشیم. اصولاً هر یک از این مدیومها قواعد و ساختار منحصر به خود را دارند.
آیا در نمایشنامه جزئیاتی هست که در فیلم گنجانده نشده است؟
همپتون: بله، ما بخشی از نمایشنامه را در روند اقتباس فیلمنامه حذف کردیم. همچنین حین تدوین فیلم بخشهایی بیشتری از آنچه را در نمایشنامه و فیلم بود، حذف کردیم. گاهی اوقات فیلمنامهنویسان با اتخاذ رویکردی محافظهکارانه نسبت به چنین حذفیاتی موضع میگیرند و یادآور میشوند که جزئیاتی که روی کاغذ آوردهاند، از چنان اهمیتی برخوردارند که نباید بههیچوجه نادیده گرفته شوند. اما فلورین از این نظر بسیار خوب عمل کرد. او به طور غریزی دریافت که از نظر دراماتیک چه بخشهایی باید در فیلم گنجانده شود و چه بخشهایی باید از فیلم حذف شود. به نظر من یکی از ویژگیهای بارز فیلم پدر این است که در آن هیچ جزئیات اضافه و زائدی وجود ندارد.
اجازه دهید کمی در مورد شخصیت آنتونی صحبت کنیم. آنتونی شخصیتی پیچیده است که ویژگیهای منفی زیادی دارد و در عین حال بسیار آسیبپذیر به نظر میرسد. در مورد روند شخصیتپردازی آنتونی صحبت کنید و اینکه چگونه شرایطی فراهم کردید که مخاطب نسبت به او همدلی داشته باشد؟
همپتون: هنگامی که همراه با فلورین بحث درباره شخصیت آنتونی را آغاز کردیم، خاطرنشان کردم که برای نمایش دنیای ذهنی و درونی آنتونی میتوانیم از روشی پیچیده و یکتا استفاده کنیم. مثلاً میتوانیم در یک صحنه شخصیت اصلی را به تصویر بکشیم و در صحنهای دیگر از نقطه نظر او اتفاقی را که در صحنه مذکور برای او رخ داده، نمایش دهیم. یعنی ابتدا آنچه را او میبیند، ببینیم و سپس چیزی کاملاً متفاوت پیش چشممان به تصویر درآید. در این مورد گفتوگوهایی طولانی و ثمربخش داشتیم و بهخوبی از ظرافتهای چنین رویکردی آگاه بودیم.
منبع: www.el-shai.com_ www.theaureview.com - www.goldderby.co