پل گرینگرس، کارگردان و فیلمنامهنویس و روزنامهنگار سابق اهل انگلستان، در فیلم جدیدش، اخبار جهان، به زمان گذشته در آمریکایی فروپاشیده و دو پاره سفر کرده است. او این ایده را از کجا آورده است؟ در روزهای قبل از اینکه مردم از طریق ویدیوهای محبوب و شبکههای اجتماعی خبر دریافت کنند، تام هنکس نقش یک کهنهسرباز سابق و خبرخوان را در اخبار جهان ایفا میکند. کاپیتان جفرسون کایل کید در ایالتهای غرب وحشی، در شهرهای مرزی برای جمعیتی که در میادین شهر جمع میشوند، خبر میگوید. او شهر به شهر برای این کار سفر میکند. با وجود آسیبهای ناشی از جنگهای انفصال که در حال بهبود است، آن دوره ناآرام، ابهامآمیز و ترسناک بسیار شبیه دوره و زمانه ماست. کایل کید مأموریت بزرگ رساندن یک دختر کوچک ربودهشده از سوی قبیله بومی را به خانوادهاش برعهده میگیرد. پل گرینگرس، کارگردان انگلیسی، سابقه طولانی در ساخت فیلمهایی دارد که اغلب بر اساس داستانهای واقعی ساخته میشوند و بازتابدهنده زمانه هستند؛ از یکشنبه خونین و یونایتد 93 تا همکاری قبلی او با تام هنکس، کاپیتان فیلیپس. حتی فیلمهای غیرواقعی و داستانی او مشتاقانه از جهات مختلف به این موضوع میپردازند. او با برتری بورن گرایشی را برای فیلمهای اکشن ایجاد میکند که سؤالات بزرگتری در مورد هویت و سیاست خشونت میپرسند. اخبار جهان بر اساس رمان پاتولت جیلز و با نویسندگی مشترک لوک دیویس (شیر) و پل گرینگرس نوشته شده است. در واقع، با اینکه داستان در بیش از 150 سال پیش رخ داده، اخبار جهان میتواند درباره آمریکای این روزها باشد. کشوری که تقسیم بندی شده، نژادپرستی و تهدید یک بیماری همهگیر در میان موضوعات داغ آن، جذابیت زیادی برای فیلمساز با انگیزههای سیاسی، پل گرینگرس، میتواند داشته باشد. گرینگرس گفته بود: «این همان چیزی است که من سعی کردم هنگامی که نسخه خودم از فیلمنامه را نوشتم، به نمایش بگذارم، و هرچه بیشتر جلو رفتیم، این موضوعات برجستهتر شد. هنگامی که فیلمبرداری را به پایان رساندیم و وارد مرحله پس از تولید شدیم، بیماری کووید 19 همهگیر شد و داستان طنین بیشتری پیدا کرد.» اخبار جهان نامزد چند جایزه اسکار از جمله بهترین موسیقی متن، بهترین فیلمبرداری، بهترین طراحی صحنه و بهترین صدا شده است. کتاب اخبار جهان نوشته پائولت جیلز نامزد دریافت جایزه کتاب «نشنال بوک» در بخش کتابهای غیرواقعی شد. این کتاب سال 2016 منتشر شد.
میتوانید توضیح دهید اخبار جهان در آمریکا چه زمانی اتفاق میافتد؟
داستان در سایه جنگ انفصال، زمان فروپاشی، تاریک و خطرناک آمریکا میگذرد. صدها هزار نفر کشته شدهاند، جوامع به تلخی تقسیمبندی شدهاند و راه بهبودی از این تقسیمبندیها وجود ندارد. چه کسی میداند چگونه باید بهبودی را به وجود آورد؟ آیا ارادهای برای بهبودی وجود دارد؟
تاریخ خودش را تکرار میکند؟
من فکر میکنم این تقریباً همان موقعیتی است که همه ما در آن قرار داریم؛ چه در آمریکا باشیم و چه در اروپا. بنابراین، وقتی داستان این خبرخوان تنها را خواندم که از جامعهای به جامعه کوچک دیگر میرفت، مانند شخصیتی احساس میشد که از طریق قدرت شفابخشی داستانگویی سعی در برقراری ارتباط با مخاطب را داشت. او یک رشته کوچکی است که شروع به اتصال دوباره مردم میکند. سپس با این دختر کوچک مرموز آشنا میشود و به سفری میرود تا دختر را به همان چیزی که فکر میکند خانواده بازمانده اوست، برگرداند. این جاده التیام است. درنهایت، آنها با گذشته خود روبهرو میشوند و میتوانند جلوتر بروند.
دیالوگی در فیلم هست که احساس میشود قلب فیلم است: «برای حرکت به جلو ابتدا باید به خاطر بیاورید.»
یکی از امتیازات فیلمسازی این است که شما باید یک مکالمه مادامالعمر با خود در مورد آنچه مهم میدانید، داشته باشید؛ اینکه جهان چگونه تغییر میکند، چگونه از درون شما تغییر میکنید. هر فیلمی که میسازم، تلاش من برای درک دنیایی است که در آن زندگی میکنم. البته در حد توانم. من یک پدر هستم، فرزندانی دارم و نگران آیندهشان هستم؛ به گونهای که قبلاً هرگز عادت به این نگرانی نداشتهام.
آیا این تناقض دارد که فیلم شما در مورد آینده است، اما فیلمی نیز هست که در گذشته دور اتفاق میافتد؟
این داستان مرا قادر ساخت تا نقطه پایانی از یک سفر را ببینم که امروز نمیشود پایانش را دید. ما نمیدانیم چگونه سفرمان به پایان خواهد رسید. ما نمیدانیم چه اتفاقی برای سرزمین کاملاً تفکیکشده و مسئله برگزیت خواهد افتاد. چگونه قرار است دور هم جمع شویم؟ مطمئناً ما دوباره کنار هم خواهیم بود، اما چگونه؟ چه زمانی؟ چه احساسی از این جدایی از دیگر کشورهایی اروپایی خواهیم داشت؟ ضمناً، اگر در فرانسه، آلمان، اسپانیا، ایتالیا، یا ایالات متحده زندگی میکنید، نسخههای مشابه همین سؤالها را از خودتان دارید.
پس چگونه میخواهیم از این مکان فراتر برویم؟
جوانان ما را فراتر از آن خواهند برد. ما نمیتوانیم پیش روی خودمان را ببینیم، اما وقتی به زمان داستان فیلم درباره این دو شخصیت کماهمیت برمیگردید، چیزی در مورد آنها طنینانداز میشود. آنها جایی را پیدا کردند که به آنجا متعلق بودند، اما جایی نبود که فکر میکردند بهش تعلق دارند، اما به مکان بهتری رسیدند.
هر دو شخصیت اصلی در کشوری که عمدتاً از مهاجران جدید ساخته شده است، در نوع خود بیخانمان هستند. ریشه بسیاری از مشکلات در آمریکا حس آوارگی است؟
کاملاً و عمیقاً، آوارگی، احساس سرگشتگی، شبیه به این است که شما متعلق به جایی نیستید. این احساس آوارگی و از دست دادن هویت درست در اروپا، آمریکا و جاهای دیگر وجود دارد. چشمانداز پس از جنگ انفصال شما را قادر میسازد با وضوح بیشتری همه این چیزها را ببینید.
اخبار جهان در مورد قدرت داستانگویی است.
ما حیوانات قصهگو هستیم. ما برای کودکانمان وقتی کوچک هستند، قصه میگوییم. در خانه داستان میگوییم. ما در میخانهها و کافهها داستان میگوییم. در تئاترها و سینماهای خود قصه میگوییم. مسئله امروز این است که داستانپردازی مستقیماً مورد حمله قرار میگیرد. اول از همه، بدیهی است که ما اجازه نداریم در میخانهها یا گوشه خیابانها یا خانههای خود جمع شویم. ما (به دلیل همهگیری) مجاز به رفتن به سینما نیستیم. بنابراین ارتباط جمعی قصهگویی از ما سلب میشود. اما علاوه بر این، ما در دورهای زندگی میکنیم که داستانپردازی خود تحت حمله سیاسی قرار میگیرد، زیرا نیروهایی هستند که میخواهند حقیقت را به دروغ و دروغ را به حقیقت تبدیل کنند.
عواقب ارزش نبخشیدن به داستانها و داشتن آن تجربه مشترک چیست؟
ما از یكدیگر جدا شدهایم و این ماهیتمان نیست. من به قدرت داستانگویی اعتقاد دارم، زندگیام را صرف این کار کردم. من به تجربه جمعی داستانگویی اعتقاد دارم و سینماها برمیگردند. ما هرجا که باشد، دوباره با دوستان خود دور هم جمع میشویم و قصه میگوییم و این ارتباطات دوباره ما انسانها را به هم متصل میکند.
منبع: بیگ ایش