فیلمنامهنویس: فلورین زلر، بر اساس نمایشنامهای نوشته خودش، کارگردان: فلورین زلر: تدوین: یورگاس لمپرینوز، مدیر فیلمبرداری: بن اسمیترد، موسیقی: لودویکو اناودی، تهیهکننده: دیوید پارفیت، بازیگران: آنتونی هاپکینز، اولیویا کلمن، مارک گاتیس، ایموجن پوتس، ژانر: درام، محصول 2021 آمریکا و فرانسه، 97 دقیقه، بودجه: 20 میلیون دلار، درآمد فروش: 3.2 میلیون دلار، پخش از لیونز گیت، سونی پیکچرز کلاسیکس
خلاصه داستان: آنتونی مرد پا به سن گذاشتهای است که دچار زوال عقل شده و مکرر به صورت لحظهای اتفاقات مهم زندگی و جای چیزهایی را که در آپارتمانش دارد، از جمله ساعت مچیاش، فراموش میکند. آن، دختر آنتوان، به دیدن او میآید، چراکه آنتوان با پرستارش دعوایی حسابی کرده و او نیز خانه را ترک کرده است. او به آن میگوید که فکر میکند پرستار ساعتش را دزدیده است. آن به آنتونی خبر میدهد قصد دارد لندن را ترک کند و برای زندگی به پاریس برود تا با نامزد جدیدش زندگی کند. آنتونی سردرگم میپرسد که مگر او متأهل نیست و با جیمز ازدواج نکرده است! اما آن میگوید آنها پنج سال است طلاق گرفتهاند.
روز بعد مرد غریبهای به نام پل را در خانهاش میبیند و نمیتواند بفهمد چرا آن مرد در آپارتمان او زندگی میکند. پائول تأکید میکند این آنتونی است که با او و آن در آپارتمان آنها زندگی میکند. آن درحالیکه برای شام مرغ خریده است، به خانه برمیگردد و پائول میبیند او آن نیست، بلکه زن دیگری است. آنتونی داروهایش را میخورد. آن برنامه مصاحبه با پرستاری جدید، لائورا، را ترتیب میدهد. آنتونی به لائورا میگوید او زمانی یک رقصنده حرفهای بوده است و از طرفی برای زندگی احتیاجی به کمک ندارد. آنتونی به آن میگوید لائورا او را یاد دختر دیگرش، لوسی، میاندازد و نمیداند چرا لوسی چند ماهی است به دیدن او نیامده و آنتونی خیلی دلتنگ اوست.
آنتونی همراه آن به دکتر میرود تا وضعیت حافظهاش بررسی شود. آنتونی ادعا میکند هیچ مشکلی در به خاطر آوردن چیزها ندارد. آنتونی به لائورا میگوید خیلی به دخترش لوسی که یک نقاش است، افتخار میکند. لائورا نیز میگوید درباره لوسی خیلی متأسف است و آن درباره آن حادثه رانندگی به او گفته، اما آنتونی سردرگم میشود و نمیداند لائورا دارد درباره چه صحبت میکند. لائورا موضوع را عوض میکند و داروهای آنتونی را به او میدهد. معلوم میشود که آنتونی سالهاست در خانه آن و پائول زندگی میکند، اما خودش بهجد فکر میکند در خانه خودش است. شبی آن همراه مرغ برای شام به خانه میآید و آن دو درباره کنسل شدن تعطیلاتشان در ایتالیا با هم بحث میکنند، چراکه مجبور شدند دقیقه آخر به خاطر اینکه آنتونی پرستارش را بیرون کرده بود، به این سفر نروند. پائول از این همه فداکاری آن برای پدرش ناراحت است. پائول از آنتونی میپرسد که تا چه وقت قصد دارد در خانه آنها بماند و همه را آزار دهد، و به صورت آنتونی سیلی میزند. آنتونی شروع به گریه کردن میکند. آن با دیدن این رفتار پائول از او جدا میشود.
آنتونی از خواب بیدار میشود و در اتاق به راه میافتد و میبیند که در بیمارستان است. او به خاطر میآورد که دخترش لوسی به خاطر تصادف در بیمارستان فوت کرده بود. پرستار کاترینا برای سر زدن به آنتونی میآید و میگوید که آن در پاریس زندگی میکند و هر چند وقت یک بار میتواند به دیدن او بیاید. آنتونی از سردرگمی که برایش پیش آمده و عدم توانایی در تشخیص حرفهایی که به او زده میشود، درهم میشکند و شروع به گریه میکند و به کاترینا میگوید که مادرش را میخواهد و از او میخواهد به مادرش خبر دهد که بیاید و او را از اینجا ببرد. کاترینا او را آرام میکند و به او میگوید کمی بعد او را به باغ خواهد برد تا با هم قدم بزنند.