اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ و اَناخَت بِرَحلِك.
سلام بر شما يا اباعبدالله و سلام بر جانهايي كه بر آستان شما فرود آمدند و پايبند جايگاه شما شدند.
در شماره گذشته با اتمام بحث نمایش چهره معصومین(ع) گفتوگوی ما درباره تداوم اندیشه عاشورایی از طریق هنر به پایان رسید. درباره حضور ماجرای عاشورا در تاریخ بشریت تا روز رستاخیز نیز قبلاً سخن گفتهایم و بعضی از پیوندهای این ماجرا را با ظهور منجی بیان کردهایم، از جمله اینکه حضرت مهدی(عج) در اولین خطبههای جهانی خویش ماجرای عاشورا را یادآوری میکنند و اولین کسی که رجعت میکنند، امام حسین(ع) هستند. همچنین بیان شد که حتی در برپایی روز رستاخیز این پیراهن خونین حضرت اباعبدالله الحسین(ع) است که آغازگر حسابرسی بزرگ است و بالاخره اینکه درهای بهشت باز میشود و امام حسین(ع) و اصحاب و شیفتگان ایشان از اولین گروههایی هستند که وارد بهشت نعیم و رضوان الهی میشوند. بنابراین از این شماره به سوی دیگری از این ابرروایت میرویم و به حضور ابلیس و شیاطین در رقم زدن سرنوشت بشریت از ابتدا تا انتها به مثابه حریف و ضدقهرمان ماجرای ابرروایت میپردازیم.
هستی دراماتیک
پیش از ورود به نقش ابلیس و شیاطین در خلق این درام عظیم الهی به یکی از آیات الهی در قرآن کریم میپردازیم که به نظر میرسد توجهی به آن از منظر زیباییشناختی نشده است. درحالیکه این آیه تمامی درونمایه زندگی دنیایی موجودات را در خود پنهان کرده است. به نظر میرسد توجه به وجوه زیباییشناختی این آیه حتی پاسخگوی بسیاری از پرسشهای دیرپای بشری است. همچنین خواهید دید که ضدقهرمان ابرروایت هستی نیز از پشتیبانیهای فلسفی، عرفانی و کلامی بسیاری بهره برده است، به گونهای که ناگزیر الهیات مفصلی پیرامون مفهوم شر شکل گرفته است. بنابراین بدون فهم دقیق این آیه شریفه، فهم درست هستی بشری امکانپذیر نیست. در ادامه این مباحث به این موضوعات به تفصیل خواهیم پرداخت. انشاءالله.
در سوره مبارکه انعام و در آیه شریفه 112 چنین آمده است.
«وَكَذَٰلِكَ جَعَلْنَا لِكُلِّ نَبِيٍّ عَدُوًّا شَيَاطِينَ الْإِنْسِ وَالْجِنِّ يُوحِي بَعْضُهُمْ إِلَىٰ بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُورًا ۚ وَلَوْ شَاءَ رَبُّكَ مَا فَعَلُوهُ ۖ فَذَرْهُمْ وَمَا يَفْتَرُونَ»
ای پیامبر، همانگونه که تو دشمنانی داری، ما برای هر پیامبری دشمنانی از شیاطین انس و جن مقرر داشتیم. آنان برای فریبکاری، سخنان آراسته را با رمز و اشاره به یکدیگر القا میکنند، و اگر خدا میخواست چنین نمیکردند و با پیامبران دشمنی نمینمودند، پس آنان را با دروغهایی که میپردازند، واگذار. (ترجمه تفسیر المیزان)
همانگونه که ملاحظه میفرمایید، حضور شیاطین انسانی و جنی در زندگی بشر که منجر به کشمکشهای عمیق شده است، به خواست و اراده الهی رخ داده است و این رازی است که ابلیس ناخودآگاه در آن نقشی را به عهده گرفت که ضرورت زندگی انسانی است. به این موضوع نیز در ادامه بیشتر خواهیم پرداخت.
بنابراین مشاهده میشود که خداوند متعال اساس هستی انسانی را در کشمکش دائمی نیروهای خیر و شر قرار داده است و همه انبیا و اولیای الهی و پیروانشان ناگزیر باید از درون کورههای درگیریهای پایانناپذیر عبور کنند تا عیار ادعاها روشن شود. به همین جهت است که اگر کسی به این وجوه زیباییشناختی که در طراحی هستی به اجرا درآمده است، توجه نکند، با پرسشهای جانسوز بسیاری روبهرو خواهد بود. اما ساختار دراماتیک هستی صرفاً وابسته به حضور شیاطین نیست، بلکه ساختار و ترکیب وجودی انسان نیز میتواند زمینهساز کشمکشهای بشری باشد. زیرا ترکیب وجودی انسان به گونهای است که علیرغم تأثیرپذیری از جبرهای وراثت و محیط و تاریخ و خانواده به نوعی از آزادی در محدوده جبرها میرسد که از اصلیترین عوامل کشمکشهای آدمیان است. به این نکته نیز در حد ضرورت خواهیم پرداخت.
تأمل در آیات انسانشناختی قرآن کریم در این زمینه بسیاری از حقایق وجودی انسان را آشکار میسازد. به همین دلیل است که گاهی انسانی که میتوانست آموزگار فرشتگان باشد، شیطانی پلیدتر از ابلیس میشود. و خود ابلیس به شخصیتی آنچنان پیچیده تبدیل میشود که بعضی از عرفا به تقدیسش میپردازند و بعضی از فلاسفه توجیهش میکنند و هنرمندانی او را به زیبایی میآرایند، آنچنانکه تشخیص حق از باطل را برای اکثریت قریب به اتفاق آدمیان به امری ناممکن بدل میسازند. بنابراین سخن گفتن از ابلیس صرفاً گفتوگو درباره موجودی غیرانسانی و غیرقابل مشاهده نیست که در فرهنگ عوام نیز آمیخته به اسطورهها و خرافات شده است. بلکه درباره موجودی سخن خواهیم گفت که در جریان خون آدمی و در درون او پرسه میزند و اندیشه و احساس و عواطف او را به بازی میگیرد، جلوه میدهد و ارزشهایش را دگرگون میکند، تا جایی که انسانی که در تجربه اولین گناه رنج پشیمانی را احساس میکند، کمکم احساس کرختی و بیتفاوتی میکند و بالاخره به جایی میرسد که اصلاً ضد ارزشهای شیطانی برایش معیار میشود.
اما ابلیس صرفاً به جستوجوی درون آدمی نمیپردازد. خواهیم دید که چگونه جریانی مدیریتی را رهبری میکند و گرفتاران در دامهایش را به یکدیگر متصل کرده و سازماندهی میکند. او در سیاست حزب میسازد، برای فلاسفه خوراک فکری فراهم میکند و برای عرفا تجربههای شهودی شیطانی را مهیا میکند و هنرمندانی را به سخن گفتن وامیدارد تا سخنانی آراسته (زُخْرُفَ الْقَوْلِ) را با زبانی آمیخته به اشارهها و رمزها به دیگران القا (يُوحِي) کنند.
برای رفع ابهام از مطالب اخیر ناگزیر باید دوباره به ابتدای خلقت بازگردیم و به روایت دقیق و پر از جزئیات قرآن و روایات در این زمینه دل بسپاریم که انشاءالله بهزودی در ادامه به این موضوع باز خواهیم گشت.
ابلیس در ادبیات و هنر ایران و جهان
از سوی دیگر، با نگاهی به تاریخ سینما و ادبیات و نمایشنامهنویسی حضور پررنگ ابلیس را در شاهکارهای هنری دنیا مشاهده میکنیم. همچنین در بسیاری از فیلمها و رمانها و نمایشنامهها شخصیتهای تأثیرگذاری داریم که قطب شر داستان را نمایندگی میکنند و ویژگیهای شخصیتی ابلیسی دارند. در پرونده همذاتپنداری که در فیلمنگار منتشر شده است یکی از مقالات به همذاتپنداری با شخصیتهای منفی اختصاص دارد. به عبارت دیگر، مشاهده میکنیم که حتی میتوان قطب شر داستان را به گونهای طراحی کرد که بتوان از عناصر دراماتیک برای جذابیتش استفاده کرده و نسبت به او در مخاطب همذاتپنداری ایجاد کرد. آخرین نمونه آن را در فیلم جوکر دیدهایم که چگونه ابلیس توجیه میشود. به این موضوع در مقالهای که درباره فیلم جوکر نوشتهام و منتشر شده است، نگاهی دوباره خواهیم داشت. حال به نمونههایی بسیار مجمل از حضور ابلیس در ادبیات داستانی و هنرهای نمایشی توجه فرمایید.
یکی از مهمترین آثار با توجه به نقشآفرینی ابلیس در آن نمایشنامه فاوست نوشته یوهان ولفگانگ فون گوته، شاعر و نمایشنامهنویس و فیلسوف و سیاستمدار آلمانی، است که او را در کنار هومر یونانی، دانته ایتالیایی و شکسپیر انگلیسی یکی از چهار رکن اصلی فرهنگ اروپا دانستهاند. البته قبل از او کریستوفر مارلوی انگلیسی نمایشنامهای با عنوان تاریخ تراژیک دکتر فاستوس نوشته و در سال 1604 میلادی در انگلستان منتشر شده است. فاوست گوته که حدود 60 سال روی آن کار کرده بود، در سال 1808 منتشر شده است. این نمایشنامه که در دو بخش نوشته شده، به دلیل پیچیدگی و طولانی بودن در هیچ زمانی به اجرا درنیامده است. بخش اول فاوست را میتوان اینچنین خلاصه کرد. این خلاصه را از کتاب فاوست ترجمه سعید جوزی که نشر گل آذین منتشر کرده است، برایتان نقل میکنم. در مقالات بعدی به این نمایشنامه تحت عنوان پیرنگ سقوط به طور تفصیلیتر خواهیم پرداخت. حال به خلاصهای که وعده دادیم، توجه فرمایید: «فاوست دانشمند تحصیلکردهای است که در عین آنکه به سطح بالایی از دانش دست یافته است، اما به دلیل ابهامات بسیار زیادی که در دانش خود میبیند، همچنان ناامید بوده و به شادی واقعی دست نمییابد. به همین دلیل روح خود را به شیطان واگذار میکند تا در ازای آن شادمانی و لذت دنیوی را به همراه دانش بیپایان به دست آورد.» (ص 16)
هرچند فاوست گوته رنگ اجرا را به خود ندیده است، اما دکتر فاستوس نوشته کریستوفر مارلو اجراهای متعددی را موجب شده است. تله تئاتری هم از آن در ایران ضبط و پخش شده است. یکی دیگر از کسانی که به همین مضمون و درونمایه یعنی معامله با شیطان در ازای رسیدن به قدرت و تسلط بر دیگران پرداخته است، توماس مان، رماننویس آلمانی، است. نام کتاب او نیز دکتر فاستوس است.
ایده معامله با ابلیس در رمان تصویر دوریان گری نوشته اسکار وایلد ایرلندی نیز تکرار شده است. از این رمان چند اقتباس سینمایی نیز ساخته شده است. دوریان هم جوانی بسیار زیبا و خوشچهره در دوران خود بود. نگارگری چهره او را بر تابلویی کشید. دوریان برای اینکه بتواند از جوانی و زیبایی دائمی برخوردار شود، حاضر شد در ازای تحقق چنین آرزویی، روحش را به شیطان بفروشد.
تمنای قدرت و سلطه برای غرق شدن در شهوات در رمان چرم ساغری نوشته انوره دوبالزاک نیز تکرار شده است. هرچند اینبار به جای شیطان یک چرم ساغری مرموز این نقش را به عهده گرفته است؛ چرمی که افسانههای زیادی در اطرافش ساخته شده که یکی از آنها این است که از پوست گورخر ایرانی درست شده است و توانایی آن را دارد که به تمایلات نفسانی صاحبش که در این داستان جوانی به نام رافائل است تحقق ببخشد سرنوشت او نیز پس از غرق شدن در شهوات مثل دکتر فاستوس رسیدن به مرگی دردناک و تراژیک است.
در ادبیات ایران نیز حضور پررنگ ابلیس را میتوان ردیابی کرد. مهمترین اثری که به ابلیس به مثابه یکی از شخصیتهای دراماتیک و داستانی پرداخته است، شاهنامه حکیم ابوالقاسم فردوسی است. در روایت شاهنامه از ابلیس او را میبینیم که پس از اغوای جمشید شاه و وسوسه او برای ادعای خدایی کردن بر رعایایش به سراغ شاهزادهای به نام ضحاک میرود. ضحاک با وسوسه دستیابی به قدرت و برتر دانستن خویش که توسط ابلیس به او القا شده بود، داغ ننگ پدرکشی بر پیشانی مینهد. ابلیس بار دیگر و در هیئت آشپزی بر او ظاهر شده است که غذاهای لذیذی فراهم میکند. ضحاک از او میخواهد به پاس خدماتش درخواستی داشته باشد. ابلیس میگوید که چیزی نمیخواهد فقط بوسهای بر دو کتف او!
بر اثر این بوسه دو مار بر دوش ضحاک میروید. ضحاک اینبار برای رهایی از مارها چارهجویی میکند. چون هر بار که مارها را میبریدند، دوباره میرویید. ابلیس در هیئت یک پزشک به او میگوید باید هر روز مغز دو جوان را خوراک مارها کند. شاهنامه پس از روایت سقوط جمشید و ضحاک واژه اهریمن را جایگزین واژه ابلیس میکند. حکومت دهشتناک ابلیس از طریق ضحاک یک هزاره را در بر میگیرد. جمشید با سپاهی بزرگ به قلمروی ضحاک حمله میکند، اما به دست ضحاک شکست میخورد و با اره به دو نیم میشود. ضحاک بالاخره به دست فریدون که تباری از پادشاهان کیانی داشت، گرفتار میشود و در شکافی در کوه دماوند به بند کشیده میشود. ابلیس در ادبیات شاعرانه ایران نیز حضوری چشمگیر دارد که عمدتاً متأثر از دفاعیات حلاج و عینالقضات همدانی و برخی از عرفای دیگر است. در ادامه به چگونگی این حضور نیز خواهیم پرداخت.
در ادبیات معاصر نیز میتوان ابلیس را در نقش مهمترین شخصیتهای داستانی در رمانهای معاصر مشاهده کرد. رمانهایی مثل یکلیا و تنهایی او نوشته تقی مدرسی و ملکوت بهرام صادقی که متأثر از روایات توراتی و عرفان حلاجی و عینالقضاتی به دفاع از ابلیس پرداختهاند و او را مهجوری گرفتار جبر الهی و عشق به خداوند معرفی کردهاند. در رمانهای دیگری مثل ساربان سرگردان نوشته سیمین دانشور و رود راوی نوشته ابوتراب خسروی نیز اشاراتی به ابلیس با درونمایه اعتذار ابلیس شده است. این مقدمه را با اشاره به تعدادی از فیلمهای سینمایی که عمدتاً غربی هستند و ابلیس در آنها حضوری دراماتیک دارد، به پایان میبریم.
جستوجوی حضور ابلیس در سینمای جهان چندان دشوار نیست. میتوان فهرست نسبتاً بلندبالایی از مصادیق این حضور را ارائه کرد. تعدادی از این فیلمها نیز در فهرست بهترین آثار سینمایی، بهویژه در ژانر وحشت، قرار دارند و توانستهاند نظر مثبت منتقدان را نیز جلب کنند. همچنین در ذیل عنوان پیرنگ سقوط میتوان نام فیلمهایی را فهرست کرد که سقوط تدریجی قهرمانان آن به واسطه وسوسههای ابلیس محقق شده است. برای مثال، میتوان از سریر خون ساخته کوروساوا نام برد که با اقتباس از نمایشنامه مکبث نوشته شکسپیر ساخته شده است. در این فیلم در همان سکانس افتتاحیه که درونمایه فیلم را به نمایش میگذارد، با نمایی از ابلیسک روبهرو میشویم و فیلم با فلاشبکی طولانی پس از نمایش نماد ابلیس آغاز میشود.
یکی از مضامینی که پیرامون ابلیس شکل گرفته، موضوع شیطانپرستی است. رومن پولانسکی فیلم دروازه نهم را بر این اساس ساخته است. همچنین فیلمهایی مثل جنگیر ساخته ویلیام فریدکین یا بچه رزماری باز هم ساخته پولانسکی به حلول شیطان در جسم و روح آدمی میپردازد.
در فیلم آمادئوس ساخته میلوش فورمن که بر اساس نمایشنامهای با همین نام از پیتر شیفر ساخته شده است، با تم حسادت روبهرو میشویم. فیلمساز به زندگی آنتونیو سالیری، موسیقیدان اتریشی، میپردازد که با ولفگانگ آمادئوس موتزارت معاصر است و به او حسادت میورزد. او در دیالوگهایی همان سخنان ابلیس درباره حضرت آدم(ع) را بر زبان میآورد.
کیوان کثیریان، منتقد سینما، در مقالهای اجمالی 10 فیلم شاخص با محوریت ابلیس را فهرست کرده و خلاصه داستانی از آنها را با عنوان «نشانی از شر، مروری بر 10 فیلم شیطانی دنیای سینما» در سایت خبرآنلاین منتشر کرده است. در فهرست او علاوه بر بچه رزماری، جنگیر و دروازه نهم به فیلمهایی مثل وکیل مدافع شیطان ساخته تیلور هکفورد، کنستانتین به کارگردانی فرانکیس لارنس، گابریل به کارگردانی شان آدیس، پسر جهنمی ساخته گیلرمو دل تورو، فرشته سقوطکرده ساخته گریگوری هابلت و پایان دوران به کارگردانی پیتر هایمر اشاره شده است.
یکی دیگر از کسانی که نگاهی جدی به موضوع ابلیس در سینما داشته و مقالهای خوب در این زمینه نوشته است، احمد الستی است که مقالهاش، با عنوان «بازنمایی ابلیس در سینمای هزاره» (millennial cinema) در نشریه تبیان متعلق به پژوهشگاه فرهنگ و هنر اسلامی منتشر شده است. الستی ریشه فیلمهایی درباره ابلیس و رواج آن در اواخر قرن بیستم را در اسطوره مکاشفه یوحنا جستوجو میکند. بر اساس این مکاشفه در پایان هزاره دوم ابلیس به زمین میآید و با زنی برگزیده میآمیزد و فرزندی از او متولد میشود که آغازگر سلطه شر بر خیر در هزاره سوم خواهد بود. همچنین الستی رومن پولانسکی را با ساختن دروازه نهم آغازگر نگاه مدرن به ابلیس در سینما میداند. هرچند هنوز جای یک پژوهش جدی و عمیق و همهجانبه در اینباره خالی است.
پرداختن به حضور ابلیس علاوه بر بیان نقش او به مثابه ضدقهرمان در ابردرام هستی میتواند زمینههای بسیار عمیقی را در تحلیل روانشناختی پیرنگ سقوط با استناد به منابع متقن مذهبی فراهم کند و دریچه جدیدی را برای تحلیل شخصیت و شخصیتپردازی در سینما و ادبیات نمایشی باز کند. در شمارههای آینده به مسائلی که فهرستوار در این مقدمه مطرح شد، به طور تفصیلیتر خواهیم پرداخت. انشاءالله.
عزت زیاد
سردبیر