بسیارند آن دسته از مفاهیم و عناصر اساسی در فرهنگ فیلمنامهنویسی که اگرچه هر سینمادوستی پس از برخورد مصداقی با آن، عموماً میتواند شمایی کلی از سازوکار و نحوه بروزش در فیلمنامه را متصور شود، اما معمولاً قادر نخواهد بود از ذات آن مفهوم و نحوه کارکرد آن در ساختار روایی، تعریفی متقن و جامع ارائه دهد. این امر البته به خودی خود نه ناشی از دانش اندک فرد سینمادوست خواهد بود و نه گنگ و مانع بودن مفهوم، بلکه فراتر از این تعاریف، نشاندهنده آن است که مفاهیم مذکور همچون دریایی بیکراناند که برای نزدیک شدن به فهم دقیق عملکردشان، نیازمند درک چندلایه و اندکی فراتر از تنها مرور ادبیات نظری مربوط به هر یک خواهیم بود. یکی از مهمترین مفاهیمی از این دست که علیرغم ظاهر شفافش، به لحاظ تعریف تئوریک و شیوه حضورش در فیلمنامه همواره مورد بحث و چالش واقع بوده است، مفهوم لحن در فیلمنامه است. لحن همان عامل ایجاد حسوحال و نماینده دیدگاه عاطفی و حسی نویسنده به جهان داستان، شخصیتها و مناسبات حاکم بر تصمیمات آنهاست که منجر به آن میشود که حین تماشای برخی آثار بیش از آنکه بر چیستی یا فحوای درونمایه تمرکز داشته باشیم، حواسمان را به سوی چگونگی و شیوه تبیین این جانمایههای مفهومی میکشاند. به عبارت دیگر، لحن در سینما همان اتمسفر حاکم بر روایت و داستان است که در صورت فراهم بودنش به بهترین نحو ممکن، احساسات و نگرش اخلاقی- فلسفی فیلمنامهنویس به جهانی که خلق کرده، برای مخاطب ملموستر به نظر خواهد رسید و به همین دلیل، میتوان لحن را راهکاری دانست برای تحریک بازخوردهای احساسی قابل انتظار در مخاطب که اعم از ژانر و درونمایه، تمام ادراک بیننده از جهان فیلم را تحت تأثیر خود قرار میدهد. اساساً استفاده از این برگ برنده جادویی در راستای برانگیختن حداکثری عواطف مخاطب، یکی از مهمترین ویژگیهای تعدادی از آثار برجسته تاریخ سینما را یادآور میشود که با استفاده از این حربه، بیانی قدرتمند و فراتر از آثار فراموششدنی معمول را برای خویش برگزیدهاند و از این طریق، توانستهاند به موفقیتهایی فراموشناشدنی دست یابند.
آنچه در این پرونده درصدد دستیاب...