مترجم:
دنیل مالوری سال 1979 در شهر نیویورک به دنیا آمد. چندین سال در لندن در انتشارات اسفیر بوکز به عنوان ویراستار مشغول به کار بود. کمی بعد به آمریکا برگشت و به عنوان ویرستار در انتشارات ویلیام مورو مشغول به کار شد. در این دوران، با انتخاب نام هنری ای.جی فین، دستبهکار نوشتن اولین رمانش، زنی پشت پنجره شد. زنی پشت پنجره سال 2018 منتشر شد و برخلاف انتظار مالوری مورد توجه مخاطبان و منتقدان قرار گرفت و در فهرست کتابهای پرفروش نیویورک تایمز جایگاه اول را کسب کرد. کمی بعد نتفلیکس حق امتیاز کتاب را خرید و بر اساس این داستان جنایی روانشناسانه فیلم زنی پشت پنجره را ساخت. تریسی لتز فیلمنامه اقتباسی فیلم را نوشت، جو رایت کارگردانی فیلم را به عهده گرفت و امی آدامز و گری اولدمن در فیلم به نقشآفرینی پرداختند.
علاقه به مطالعه و بهخصوص خواندن داستانهای جنایی در دوران کودکی شما ریشه دارد؟
از وقتی بچه بودم، همه اعضای خانوادهام به خواندن کتاب، بهخصوص داستانهای جنایی، علاقه داشتند. هر یک گوشهای از خانه جا خوش میکردیم و کتاب میخواندیم. رشد کردن در چنان محیطی فرصت فوقالعادهای بود که نصیب هر کسی نمیشود. قدردان پدر و مادرم هستم که چنین فضایی برایم فراهم کردند.
در ارتباط با داستانهای جنایی چه عاملی بیش از عوامل دیگر برای شما جالب و هیجانانگیز است؟
اغلب اوقات داستانها و فیلمهایی که در ژانر جنایی خلق شدهاند، در فهرست کتابهای و فیلمهای پرفروش قرار میگیرند و این امر نشان از آن دارد که مخاطبان پرشماری تحت تأثیر این ژانر قرار میگیرند و از آن لذت میبرند. وقتی داستانی از مجموعه داستانهای شرلوک هلمز را میخوانید، میدانید که در پایان شخصیت نیکسرشت ماجرا پاداش میگیرد، یا از بند مصیبتی رها میشود و شخصیت گناهکار و بدطینت داستان جواب بدخواهیاش را میگیرد، مجازات میشود و بدین سان عدالت و نظم دوباره برقرار میشود. پایان ماجرا بدین صورت، خیال مخاطبی را که در جهانی مملو از نگرانی و اضطراب زندگی میکند، تا حدودی راحت میکند و مجالی برایش فراهم میکند تا از برقرار شدن عدالت و احیای نظم لذت ببرد و آسودهخاطر شود. بر این اساس میتوان مدعی شد که ما با خواندن داستانهای جنایی در پی تقویت این تفکر هستیم که جهانی که در آن زندگی میکنیم، عدالت را پاس میدارد. از سوی دیگر، گاهی اوقات نویسندگان این ژانر داستانی نوآوریهای خلاقانهای به خرج میدهند و مخاطب را به هیجان میآورند و شگفتزده میکنند. مثلاً به نظر من یکی از دلایل تأثیرگذاری داستانهای جنایی پاتریشیا های اسمیت این است که او هنجارهای مرسوم ژانر جنایی را تغییر داده و بیشتر قوانین حاکم بر داستانهای جنایی را زیر پا گذاشته است. برای نمونه، در مجموعه داستانهای جنایی و روانشناسانهای که تام ریپلی قهرمان آنهاست (از جمله آقای ریپلی بااستعداد که چندین فیلم سینمایی بر اساس آن ساخته شده)، های اسمیت ضمن فضاسازی فوقالعاده، شرایطی فراهم میکند که مخاطب ریشه اقدامات شخصیت اصلی داستان (تام ریپلی) را دریابد و بتواند با سفر از سطح به عمق داستان با پردهبرداری از واقعیت، از منویات و مکنونات درونی شخصیت آگاه شود.
روند نوشتن داستان زنی پشت پنجره چطور پیش رفت؟
روند کار برایم چنین بود: اولین بخشی از داستان را مینوشتم، بعد از قالب نویسنده خارج میشدم و در جلد ویراستار فرو میرفتم، از تجربیات دوران ویراستاریام استفاده میکردم و آنچه را نوشته بودم، بازبینی میکردم و در صورت نیاز تغییر میدادم. سپس دوباره در نقش نویسنده فرو میرفتم و بخش بعدی داستان را روی کاغذ میآوردم. بدین ترتیب در حین نوشتن، متن را بازخوانی و بازنویسی میکردم.
شخصیت اصلی زنی پشت پنجره، آنا فاکس، ناهنجارهایی مختص به خود دارد. روایت این داستان از نقطه نظر یک زن برای شما چه ویژگیهای داشت؟
از طریق خلق این داستان قصد داشتم یکی از رویکردهای اشتباهی را که اغلب نسبت به شخصیتهای زنان در داستانهای جنایی اتخاذ میشود، اصلاح کنم. اغلب زنان در داستانهای جنایی شدیداً به مردان متکی هستند و از نظر احساسی به آنان وابستهاند. به نظر من این ویژگی با واقعیت منطبق نیست. در عالم واقع، اکثر زنانی که من میشناسم، در زندگیشان به چیزی فراتر از سازگاری با مردان میاندیشند و همچون بسیاری از شخصیتهای داستانی فقط و فقط به مردانی که به آنها تکیه کردهاند، دل خوش نکردهاند. البته برخی زنان در داستانهای جنایی از این قاعده مستثنا هستند. در این ارتباط میتوانم به شخصیت اِمی دان در داستان دختر گمشده (گیلین فلین) و لیزبس سلندر در داستان دختری با خالکوبی اژدها (استیگ لارسن) اشاره کنم. در زنی پشت پنجره، هرچند آنا فاکس شخصیتی آشفته و ناآرام دارد، به نوعی مالک آشفتگی خویش است. او روند کشف حقیقتی را آغاز میکند، رسیدگیهایش را ادامه میدهد و با ضدقهرمان داستان رودررو میشود و البته همه مراحل مذکور را با اتکا به خود و بدون کمک هیچ مردی پیش میبرد.
حین نوشتن داستان از فیلمهای آلفرد هیچکاک تأثیر گرفتید؟
در مورد هیچکاک باید به این نکته اشاره کنم که علاوه بر ظرافت و ریزبینی مثالزدنی او، ملایمت آثارش را دوست دارم. با شنیدن نام هیچکاک اکثر مردم یاد فیلمهای روانی و سرگیجه میافتند. ولی به نظر من این دو فیلم بهخصوص، نماینده تمام و کمال آثار هیچکاک نیستند. هیچکاک بیشتر وقتها شخصی خوشبین است و ملایم و تحت کنترل بودن را دوست دارد. در ژانر جنایی، فیلمها و کتابهای پرشماری در پی آن هستند که با ایجاد وحشت و شوکهای سطح پایین و نامرتبط به هر طریق ممکن مخاطبان را تحت تأثیر قرار دهند. اما فیلمهای هیچکاک در این دام گرفتار نمیشوند. اگر دقت کنید، در داستان زنی پشت پنجره، خشونت عریان کمی به چشم میخورد و این مهم در داستان من تحت تأثیر سبک منحصر به هیچکاک حاصل شده است.
آیا در روند تولید فیلم شرکت داشتید؟ تجسم سینمایی شخصیتی که در ذهن شما جان گرفته، چه احساسی داشت؟
در روند تولید فیلم مشارکت چندانی نداشتم. البته گروه تولید فیلم با من برخورد پرمهر و مناسبی داشتند و چندین بار پذیرای من شدند. حضور در پشت صحنه تولید فیلم و آشنایی با بازیگران و عوامل دیگر تولید برایم تجربهای سورئالیستی بود. از جمله تماشای تمرین امی آدامز در نقش آنا فاکس در ذهنم ثبت شده است. آدامز حین تمرین خطاب به شخصیت داستانی آنا فاکس فریاد میزد که من خدای تو هستم و به تو جان میبخشم. در مقام نویسنده کتاب، آنچه را در نظر داشتم، روی کاغذ آورده و به مخاطبان منتقل کردهام. از اینرو خوش ندارم فیلم دقیقاً شبیه به کتاب باشد. بلکه بسیار مشتاق و هیجانزدهام تا درک و دریافت گروه سازنده فیلم را از داستانی که آفریدهام، به تماشا بنشینم.
منبع: www.newsday.com www.news18.com _