کجا میروی آیدا؟، ساخته یاسمیلا ژبانیچ، راوی یکی از هولناکترین جنایات جنگی تاریخ، قتلعام سربرنیتسا در سال 1995 است که در این شهر 8372 غیرنظامی بیگناه به دست ارتش صرب بوسنی به فرماندهی ژنرال راتکو ملادیچ کشته شدند. حتی در آن زمان و مدتها قبل از برگزاری دادگاه جنایت جنگی لاهه، ملادیچ یک جنایتکار جنگی محسوب میشد. این داستان از چشمان آیدا، زنی اهل شهر سربرنیتسا، روایت میشود که به عنوان مترجم در مقر سازمان ملل تحت مدیریت یک فرمانده هلندی کار میکند. نقش آیدا را یاسنا دوریچیچ، بازیگر صرب، ایفا میکند. او میان مردم شهرش- و خانواده- و قدرتهای سیاسی، تصمیماتی در حالوهوای شخصیت اصلی انتخاب سوفی میگیرد. یاسمیلا ژبانیچ، کارگردان 47 ساله، که در سال 2006 با اولین فیلم بلند خود راز اسما موفق به دریافت خرس طلایی در برلین شد، هنوز 21 سال نداشت که در شهر سارایوو، گرفتار جنگهای بالکان شد. کجا میروی آیدا؟ نامزد دریافت اسکار بهترین فیلم بینالمللی بود که قافیه را به توماس وینتربرگ از دانمارک برای یک دور دیگر باخت.
چگونه درباره داستان تحقیقات انجام دادید؟
هنگام شروع کار من بیشتر منابع بوسنیایی داشتم و با بسیاری از قربانیان صحبت کردم. سپس دیدگاهی درباره سربازان هلندی پیدا کردم؛ آنها میتوانستند کاری انجام دهند و انجام ندادند. سربازان هلندی هیچ همدلی نداشتند، و سپس به هلند رفتم و با برخی از سربازان صحبت کردم. برخی از آنها زمان حادثه 18 ساله بودند که کاملاً خودشان را گم کرده بودند. آنها نمیدانستند به کجا آمدهاند و چرا آمدهاند. سپس دیدگاهم به خاطر صحبت با آنها تغییر کرد. من فکر میکنم که حادثه ضربه بزرگی برای بسیاری از آن سربازان است. آنها صمیمانه از آنچه اتفاق افتاده بود، متأسف هستند. برای من، این نکته تأثیر داشت که به این شیوه عجیب و غریب با هم ارتباط برقرار کردیم.
نظر شما درباره زنانی که با آنها مصاحبه کردهاید، چیست؟
بسیاری از زنان سربرنیتسا هر ساله میآیند و یاد کشتهشدهها را گرامی میدارند و برای زنده نگه داشتن یاد رفتگانشان کارهایی انجام میدهند که به نظر من بسیار باورنکردنی است. ما در مورد زنانی تحصیلکرده صحبت نمیکنیم؛ زنانی که اهل روستاهای اطراف آنجا هستند. من میخواستم بدانم بازگشت (به آن سال) و زندگی در کنار افرادی که عامل جنایت بودند، به چه معناست. من میخواستم بدانم ارتباط داشتن با هر دو زمان، ژوییه 1995 و آینده به چه میماند. مهم بود که شخصیت اصلی یک معلم باشد، زیرا سؤالی است که من علاقهمندم بپرسم: چگونه میتوانیم بعد از نسلکشی ادامه دهیم؟ چگونه به بچهها حادثه را بگوییم؟ و این بچهها چه خواهند شد؟ آیا آنها مانند پدران خود سرباز خواهند بود، یا چشمان خود را با دیدگاه دیگری خواهند گشود؟
آیا میخواهید خاطره این واقعه فجیع زنده بماند؟ آیا حادثه سربرنیتسا فراموش شده است؟
در بوسنی مردم فکر میکنند در مورد قتلعام سربرنیتسا همه چیز را میدانند. اغلب سیاستمداران میگویند آه، این نسلکشی نبوده. حتی شهردار سربرنیتسا نیز نسلکشی را انکار میکند. همه حادثه را مهم میدانند، اما خیلیها نمیدانند که واقعاً چه اتفاقی افتاده است. در مدرسه به بچهها چیزی در مورد آن جنگ نمیآموزند. منظور من بوسنیاییها، صربها و کرواتهاست. یا آنها چیزی را میآموزند که از لحاظ ایدئولوژیک بسیار خوشرنگولعاب است و با واقعیتها سازگار نیست. بسیاری از مردم نمیخواهند در مورد گذشته داستان تعریف کنند. آنها میخواهند به آینده چشم بدوزند. پس از جنگ جهانی دوم، بسیاری از داستانها منکوب شد، زیرا مردم میخواستند به آیندهای بهتر نگاه کنند، و سپس زخمها سر باز کرد و خون همه جا را گرفت. برای من، راه زندگی جمعی این است که نبش قبر دستهجمعی کنیم، همه حقایق را بنویسیم، جنایتکاران جنگ را در جایی که باید باشند، قرار دهیم، و سپس ببینیم که چگونه آینده را با هم میسازیم.
آیا به نظر شما این اتفاق در بوسنی رخ میدهد؟
مشكل در بوسنی این است كه دولت بسیار انشقاق دارد. آنها میخواهند این تنش ادامه پیدا کند. همه آنها سودجوی جنگ هستند.
ما این داستان را از چشم زن تماشا میکنیم. چقدر برای شما مهم بود؟
هنگامی که سرِ صحنه به یک تانک احتیاج داشتیم، به دلیل نداشتن مجوز از وزارت دفاع، سخت درگیر بودیم. و وقتی تانک را آوردیم، همه گروه من، عمدتاً مردان، برای گرفتن عکس کنار تانک رفتند و به من گفتند بیا، بیا عکس بگیر! و من گفتم نه، من با ماشین آدمکشی عکاسی نمیکنم. آنها ناگهان گفتند آهان، شما درست میگویید. این مردان علاقه زیادی به اسباببازیهای پسرانه و بازیهای پسرانه دارند.
دوست دارید این فیلم چه پیامی را منتقل کند؟
اینکه همه ما انسانهایی هستیم که گاهی انسانهای مقابل خود را نمیبینیم. این داستان فقط در مورد سربرنیتسا نیست، بلکه بسیار جهانیتر است. مشکل همه است.
در کجای فیلم مستندات واقعی پایان مییابد و داستان غیرواقعی آغاز میشود؟
در تحقیق، هم برای کجا میروی آیدا؟ و هم برای فیلمهای دیگری که ساختهام، لحظهای فرا میرسد که خواندن اسناد، گفتوگو با شاهدان و بررسی حقایق تمام میشود. زیرا پس از آن به فرایند خلاقانهای میرسم که آنچه را آموختهام، در این فرایند شکل میدهم و به فیلم بلند تبدیل میکنم. لازم نیست یک فیلم سینمایی از واقعیتها پیروی کند، اما برای اینچنین فیلمی، پی بردم که مهم است داستان حتیالمقدور مبتنی بر واقعیتها باشد.
آیا فیلمی ساختهاید که بتواند جهان، و همچنین جوامع ناشی از تجزیه یوگسلاوی را درک کند؟ آیا شما با این قصد کجا میروی آیدا؟ را ساختی؟ برای من که با روایتی بزرگ شدم که اعتراف نمیکند نسلکشی در سربرنیتسا اتفاق افتاده، این فیلم یک تجربه رهاییبخش بود؛ تجربهای که افکار و احساسات من را یکی ساخت.
شما برای من ایمیلی ارسال کردید و گفتید که میتوانید علیرغم همه چیز زمان تماشای فیلم گریه کنید. برای من، این بزرگترین پاداش است که افرادی که روایتهای مختلف از ماجرا شنیدند، میتوانند یکدیگر را درک کنند. برای من نیز مهم است که افرادی که هرگز در مورد سربرنیتسا چیزی نشنیدهاند، بگویند که میتوانستند در آنجا با جنگی که چیزی از آن نمیدانند، با آیداها همذاتپنداری کنند. این بدان معناست که بشریت همه اختلافات را پشت سر مینهد و هنر آن پل را ممکن میسازد. این خیلی من را خوشحال میکند!
شما با حفظ یک تز سیاسی روشن توانستید از تبلیغات و یک رساله تصویری تکبعدی پرهیز کنید. این یکی از ویژگیهای فیلمهای قبلی شما نیز است؛ راز اسما، در مسیر، برای شخصیتهایی است که نمیتوانند صحبت کنند. شما همیشه در سمت درست میایستید، اما با ظرافت. بیننده را شستوشوی مغزی نمیدهید. چگونه میتوان تعادل را حفظ کرد؟
من برای بیننده احترام قائلم. من فکر میکنم مردم میتوانند نتیجهگیری خود را داشته باشند. قبل از فیلمبرداری، تحقیقات طولانی انجام میدهم، زیرا به آنچه واقعیت دارد، علاقهمندم. من فکر میکنم مردم این را درک میکنند.
با چه میزان مسئولیت با داستانهای خود برخورد میکنید؟ آیا ترس وجود دارد و از چه چیزی میترسید؟
مسئولیت این است که همه چیز را بهخوبی بررسی کنید و حقیقت را بگویید و من میدانم که بسیاری از مردم با شنیدن حقیقت عصبانی میشوند. بنابراین حتی اگر بدانم که به دلیل برخی از فیلمهایم مردم از من عصبانی میشوند، من باز هم به صحبت ادامه خواهم داد. هنگامی که ما فیلمبرداری در مسیر را شروع کردیم، رسانهها گزارش دادند که برخی وهابیها من را تهدید به مرگ کردهاند. آن روز ما میخواستیم به مسجدی در علی پاسین برویم؛ جایی که وهابیها در آن زمان در آن جمع شده بودند. بسیاری از افراد و سفارتخانههای خارجی با من تماس گرفتند و از من پرسیدند که آیا به حفاظت احتیاج داری؟ اگرچه من سادهلوح نیستم و میبینم در جهان چه اتفاقی میافتد، اما لحظهای تردید نکردم؛ من و همکارانم تصمیم گرفتیم ادامه دهیم و فیلم را ساختیم.
منبع: دوآرت نیوز