کوثر بن هنیه، فیلمساز ۴۴ ساله اهل تونس، تاکنون چهار فیلم کوتاه، سه فیلم مستند و دو فیلم بلند سینمایی ساخته است. اولین فیلم بلند بن هنیه، زیبا و سگها، سال 2017 در جشنواره سینمایی کن به نمایش درآمد و نام او را بر سر زبانها انداخت. فیلم آخرش، مردی که پوستش را فروخت، که فیلمنامهنویسی و کارگردانیاش را به عهده داشت، امسال به نمایش درآمد و در جشنوارههای معتبر سینمایی، از جمله جشنواره ونیز، خوش درخشید و به فهرست نهایی بهترین فیلمهای بینالمللی مراسم اسکار نیز راه یافت. مردی که پوستش را فروخت، وضعیت هنر و سیاست در روزگار معاصر را به چالش کشیده است.
ایده ساخت مردی که پوستش را فروخت چطور به ذهنتان رسید؟
چند موضوع مختلف که من را حیرتزده و مجذوب کرده بودند، برای ساخت این فیلم منبع الهام من شدند. اولین ایده زمانی به ذهنم رسید که اثر هنری ویم دلووی، هنرمند مفهومگرای بلژیکی، را در موزه لوور به تماشا نشستم. اثر تعجببرانگیز دلووی، مردی بود که همچون یک مجسمه در موزه روی یک صندلی نشسته بود و هنرمند از پوست پشتش به عنوان تابلو استفاده کرده بود. همان زمان تصمیم گرفتم بر اساس ایده عجیب دلووی که از بدن حیوانات و انسانها به عنوان تابلوی نقاشی استفاده میکند، داستانی بنویسم. همچنین در نظر داشتم برای مردی که بدنش تبدیل به یک اثر هنری شده، هویتی منحصربهفرد بیافرینم و با کمک او نظرات و رویکردهای سیاسیام را به مخاطبان منتقل کنم. قبل از ساخت فیلم، سرنوشت پناهجویان را پیگیرانه دنبال میکردم؛ بهخصوص پناهجویانی که از سوریه فرار کرده بودند. از اینرو تصمیم گرفتم شخصیت اصلی داستانم یک مرد سوریهای باشد. قصد داشتم سفر درونی شخصیت اصلی داستان را به تصویر بکشم و توضیح دهم که چرا او به چنین انتخاب عجیبی تن داده و واکنشش به وضعیت جدیدی که به عنوان یک اثر هنری کسب کرده، چه بوده است.
به تصویر کشیدن پاشنه آشیل هنر معاصر چطور تجربهای بود؟ تا چه میزان پیرامون این موضوع تعمق کردید؟
تجربه هیجانانگیزی بود. برای من یکی از خوشیهای داستاننویسی و فیلمسازی، کشف کردن است. من زنی جستوجوگر و کاشف هستم و در فیلمهایم تلاش میکنم ساختارهای موجود را به چالش بکشم. پیش از آغاز نگارش فیلمنامه مردی که پوستش را فروخت تحقیقات گستردهای صورت دادم تا شناختی اصیل و عمیق از هنر معاصر کسب کنم. علاوه بر حضور در گالریها و نمایشگاههای مختلف آثار هنری، در گردهماییهای پرشماری شرکت کردم که در آنها آثار هنری به فروش گذاشته میشوند. همچنین در این ارتباط کتابهای زیادی خواندم. سالهاست که طرفدار پروپاقرص آثار هنری هنرمندان معاصر هستم و بر این باورم که آثار هنری معاصر واجد ایدههای غنی، شگفتآور و بسیار تأثیرگذاری هستند. عشق من به آثار هنری بر ساخت فیلم قبلیام، زیبا و سگها، نیز تأثیر گذاشت. البته فیلم قبلیام اساساً مربوط به ساختار نیروهای پلیس، کارکرد آنها و سازوکار اجراییشان بود، اما به طور ضمنی عشق و علاقهام به آثار هنری در آن فیلم نیز ردپایی به جا گذاشت.
به نظر من بدون اشاره به این سه کلمه نمیتوانیم در مورد کوثر بن هنیه صحبت کنیم؛ زن، عرب، فیلمساز. عذرخواهی میکنم، اما همانطور که میدانید، این سه ویژگی، شخصیت شما را شکل میدهند. مسلماً اگر یک فیلمساز مرد اهل آمریکا بودید، شرایط برای شما زمین تا آسمان فرق میکرد. از سوی دیگر، یکی از ویژگیهای فیلمهای شما این است که اگر بدون اینکه اطلاعاتی درباره جنسیت شما داشته باشیم، فیلمهایتان را ببینیم، تصور میکنیم که شما یک فیلمساز مرد هستید. چطور ایدهها و دیدگاهای مورد نظرتان را در ظرف کوچک و محدودی که دیگران شما را در آن جا میدهند، میگنجانید؟ زنی در میان خیل پرشمار فیلمسازان مرد؟
شخصاً بر این باورم که داستانگویی به جنسیت ارتباط ندارد. البته از آنجا که سادهلوح نیستم، میدانم که برای تأمین مالی یک فیلم به جنسیت، رنگ پوست و زمینه فرهنگی اشخاص بسیار اهمیت میدهند. برای تأمین مالی این فیلم، که به قول شما میتوان آن را فیلمی ساخته یک مرد در نظر گرفت، با پیشداوریهای زیادی مواجه شدم. از جمله بدین خاطر که یک عرب آفریقاییام، مسلمانم، پیشزمینه فرهنگی اعراب را به ارث بردهام و همچنین یک زن هستم. از اینرو، تقریباً همه ویژگیهایی را که بر پیشداوری نامناسب و نادرست نسبت به یک فیلمنامهنویس و فیلمساز تأثیر میگذارند، دارم. برای یافتن سرمایهگذار برای این فیلم بارها جملاتی از این دست شنیدم: «از تو چنین انتظاری نداریم، تو مشروعیت لازم برای روایت داستانی درباره هنر معاصر را نداری، آیا به اندازه کافی از هنرهای معاصر شناخت داری؟» مواردی که ذکرشان رفت، به خاطر محدودیتهایی که بر یک زن عرب فیلمساز تحمیل میشوند، اهمیت پیدا میکنند. زمانی که نگارش فیلمنامه مردی که پوستش را فروخت را شروع کردم، هرگز به مسائلی که در روند ساخت فیلم با آنها مواجه شدم، فکر نکرده بودم. در مرحله تأمین مالی فیلم بود که متوجه شدم باید با مشکلات متعددی دستوپنجه نرم کنم. مشکلاتی که اگر مرد بودم و مذهب و نژادی دیگر داشتم، هرگز مجبور نمیشدم با آنها دست به گریبان شوم.
خالکوبی ویزای شینگن پشت سم (قهرمان داستان) یک عهد و پیمان فاوستی به نظر میرسد. در اینباره توضیح دهید.
شخصیت جفری در مردی که پوستش را فروخت، همچون شخصیت شیطان در کتاب فاوست گوته است. اما تفاوت اینجاست که جفری به جای آنکه از سم روحش را طلب کند، پوستش را طلب میکند. سپس به صورت کنایهآمیز و بدبینانهای توضیح میدهد که تبدیل شدن به یک کالای تجاری، شرایطی برای سم فراهم میکند تا آزادتر زندگی کند. زیرا ما در جهانی زندگی میکنیم که در آن کالاها سریعتر از انسانها حرکت میکنند. بدین سان سم درمییابد که با در اختیار گذاشتن بدنش میتواند آزادی عبور و مرور داشته باشد، ویزا بگیرد و در هزارتوی کاغذبازیهای دستوپاگیر موجود زودتر به هدفش دست یابد. ولی از سوی دیگر، میداند که در این معامله بیبدیل چیزی را از دست خواهد داد و برای رسیدن به هدفش مجبور است بهای سنگینی پرداخت کند؛ اینکه به یک شیء تقلیل یابد، به نمایش و فروش گذاشته شود و به مثابه یک کالا در بازار آثار هنری دست به دست شود. از اینرو سم به منظور کسب آزادی مجبور میشود به معاملهای عجیب و غریب با شیطانی نمادین تن دهد.
در عرصه هنر معاصر که لوکس و تجملی به نظر میرسد و در سرنوشت پناهجویانی که تلاش برای زنده ماندن تنها دغدغهشان است، مسئله آزادی از اهمیت زیادی برخوردار است.
آزادی مسئله اصلی مردی که پوستش را فروخت است. این دو جهان که بهدرستی به آنها اشاره کردید، به نوعی در مقابل هم قرار میگیرند. آنچه در این فیلم قصد توضیح آن را داشتم، این بود که آزاد بودن به چه معناست؟ به نظر من پیشزمینههای اجتماعی و سیاسی، پیشاپیش آزادی ما را در عرصههای مختلف به طرق گوناگون تحت تأثیر قرار میدهند.
انتظار دارید مخاطبان از مردی که پوستش را فروخت چه درک و دریافتی داشته باشند؟
سؤال سختی است. به نظر من نباید هیچچیز را به مخاطب تحمیل کنیم. هنگامی که فیلمنامهای مینویسم و به تبع آن فیلمی میسازم، پیش از هر چیز به مخاطبان فکر میکنم. زیرا قصد من این نیست که صرفاً اعضای خانواده و دوستانم به تماشای فیلمهایم بنشینند و ناظر داستانی باشند که روایت میکنم. نمیتوانم به مخاطب بگویم که باید به چه صورت درباره داستانی که شاهد آن است، فکر کند. زیرا به تعداد مخاطبان هر فیلم، دریافتهای مختلفی از داستان صورت میگیرد. در عین حال امید دارم که مخاطبان با شخصیتهای داستان احساس نزدیکی و تشابه کنند، احساسات آنها را درک کنند و بعد از تماشای فیلم، درباره زندگی درک و دریافتی نوین کسب کرده باشند.
منبع: www.flaunt.com _ www.cineuropa.org