روایتهایی از تاریخ که مسکوت ماندهاند، یا برای مدت زمان زیادی کسی از آنها سخن چندانی نگفته، همچنان و همواره میتوانند برای بازنمایی در مدیومی چون سینما جذاب و پرکشش باشند. روایتهایی که بعضا آنقدر تلخ، کوبنده و سیاه هستند که بازگو کردن آنها برای تمامی جوامع، انسانها و نسلها میتواند دردناک باشد. حال اگر در این میان جان انسانهای بیگناه بسیاری نیز در خطر بوده یا از آنها گرفته شده باشد، دردناک بودن این داستانها بیشتر و بیشتر نیز خواهد شد. اما بدیهی است که در یک زمانی از تاریخ این اتفاقات رخ داده و در زمانی دیگر شخصی به سراغ آنها خواهد رفت و از آنها سخن خواهد گفت. کشتارهای دستهجمعی و جنگ بین ملتها و مردمانش و قرار گرفتن عده زیادی بیگناه در این بین، یکی از موضوعات همواره مورد توجه سینماگران بوده است. در قرن جدید میلای از فیلمی چون کاتین آندره وایدا گرفته تا همین اواخر، فیلمی چون رفقای عزیز آندری کونچالفسکی و بسیاری فیلم دیگر، تلاش کردهاند تا بخشی از حقیقت رخداده اما پنهانمانده تاریخ را به تصویر بکشند.
حالا و در سال 2021، یاسمیلا زبانیچ به سراغ یکی از همین موضوعات رفته و دست روی یکی از مخوفترینهای آنها گذاشته است. داستان کشتار جمعی مسلمانان در سال 1995 در شهر سربرنیتسا بوسنی و هرزگوین که منجر به کشتن بیش از 8000 مرد و پسر در آن سال شد و پس از جنگ جهانی دوم بزرگترین کشتار اروپا نام گرفت، بهخودیخود مملو از پتانسیل و پیچشهای دراماتیک و داستانی برای ساخت فیلم است. این اتفاق مخوف و دردناک که یادآوریاش، موضوعات بسیاری را در خاطر نسلهای مختلفی زنده میکند، درون خود ویژگیهای مختلفی از جنبههای تراژیک و دراماتیک را جای داده است و قطعاً سینما میتواند یکی از بهترین مدیومها برای مواجهه با چنین اتفاق بزرگی و بازگو کردن چنین فاجعهای باشد. نوشتن داستان این اتفاق مخوف روی کاغذ، بدون اینکه پالایش و ویرایشی روی آن صورت پذیرد و بدون هیچ دستکاری خاصی، یک داستان شنیدنی و در عین حال دردناک و سخت خواهد بود. حالا انتخاب بخشی از آن برای یک فیلمنامه و پر و بال بخشیدن به بخشهای مختلفش، قطعاً میتواند به همراه شدن مخاطب و آگاه کردن بخش بزرگتری از مردم جهان کمک بهسزایی کند.
یاسمیلا زبانیچ، برای بازنمایی بخش مهمی از این فاجعه در فیلمنامه فیلم کجا میروی آیدا؟ یک شخصیت/ قهرمان زن را برگزیده و هوشمندی او در این انتخاب از آنجا ناشی میشود که کشتار سربرنیتسا منجر به کشته شدن 8000 مرد و پسر شده و زنان چندان گزندی ندیدهاند، پس این شخصیت زن (آیدا) زنده مانده تا راوی چنین قصهای باشد. زبانیچ علاوه بر برگزیدن این شخصیت برای بازنمایی این فاجعه، کمی پیش از رخ دادن آن و مدت زمان طولانیای پس از رخ دادن آن را انتخاب کرده است تا بتواند بخش مهم و حیاتی این اتفاق را به نمایش بگذارد. فیلمنامه کمی پیش از محاصره شهر آغاز میشود و مدت زمان زیادی را در محاصره میگذراند و پس از رقم خوردن فاجعه اصلی، با یک پرش زمانی مناسب، میتواند مدت زمان طولانیای پس از آن را نیز در بر بگیرد.
اما در این میان و با توجه به ویژگیهای دراماتیک و تراژیک اتفاق اصلی که فیلمنامه از روی آن نوشته شده است، موضوعی که بیش از همه چیز به چشم میآید، وجود کشمکشهای مختلف درون رفتار، گفتار و زندگی شخصیت/ قهرمان اصلی فیلم است. آیدا که پیش از محاصره زندگی خوبی داشته، معلم یک مدرسه بوده و همسرش نیز مدیر مدرسهای بوده و در آرامش به سر میبردند، انسانی دغدغهمند و فعال است که پس از محاصره شهر و حضور در کمپ پناهندگان مسلمان، کار مترجمی را بر عهده گرفته تا بخشی از مسئولیت خود به عنوان یک معلم/ کنشگر اجتماعی را بهدرستی در زمان بحران به انجام برساند. حالا او در میان تعداد پرشماری از مردم هموطن و همشهری، نیروهای سازمان ملل و ارتش جلاد خودی باقی مانده است و باید در این بین از خود، خانواده خود و همشهریانش محافظت کند و تمام تلاش خود را در این راستا انجام دهد که منظور و حرفهای افراد مختلف را بهخوبی منتقل کند تا از آسیب رسیدن به دیگران جلوگیری شود.
فیلمنامه از همان ابتدا به ما نشانههایی میدهد مبنی بر اینکه آیدا و خانوادهاش زندگی آرام و خوبی داشتهاند و در شهر و جامعه، آنها را به عنوان انسانهایی سطح بالا میشناختهاند. پس طبیعی است آن صحنه کوتاه ابتدای فیلمنامه در نمایش آرامش پیش از توفان در خانه آیدا و خانوادهاش ما را به این سمت ببرد که قهرمان فیلم پس از رخ دادن یک اتفاق بزرگ در شهر محل زندگیاش، دچار یک کشمکش بیرونی شود. یعنی محاصره شهر به دست ارتش به قصد کشتار جمعی و اجبار مردم برای ترک خانه و پناه بردن به پناهگاههای مخصوص، درگیری قهرمان با دنیای بیرون، نیروهای متخاصم و افرادی خارج از دایره نزدیکان و خانواده را بیشتر خواهد کرد و کشمکش بیرونی/ فرافردی را برای او رقم خواهد زد.
در تعریف کشمکش برای شخصیت/ قهرمان، شکلی دایرهای ترسیم میشود، دایرههای درون هم که کاملاً به یکدیگر مرتبط هستند و هر کدام میتوانند علت و معلول هم باشند و روی هم تأثیر بگذارند. کشمکش بیرونی رخداده برای آیدا، که او و خانوادهاش را مجبور به ترک خانه میکند، سبب رخ دادن کشمکش فردی برای او میشود. یاسمیلا زبانیچ که با هوشمندی شخصیت آیدا را یک معلم/ مترجم در نظر گرفته، قهرمانش را به سمتی میبرد تا به عنوان مترجم در کمپ پناهندگان مشغول شود و موقعیتی داشته باشد تا بتواند با فرماندهان ارتباط برقرار کند. حالا او درون کمپ است، تعداد زیادی پناهنده بیرون کمپ ماندهاند و آیدا بین این دو باید ارتباط برقرار کند. اما کشمکش بیرونی که منجر به آوارگی خانوادهها شده و آیدا را در این موقعیت قرار داده، باعث به وجود آمدن کشمکش فردی او نیز شده است. اعضای خانواده آیدا بیرون از کمپ ماندهاند و خطر هر لحظه آنها را تهدید میکند. پس آیدا باید نهایت تلاش خود (با توجه به موقعیتش در کمپ) را انجام دهد تا آنها را به داخل کمپ برساند. همین موضوع کشمکش فردی او را که مربوط به خانوادهاش میشود، به اوج خود میرساند.
حالا آیدا موفق میشود خانوادهاش را وارد کمپ کند، اما ذهنش درگیر اتفاقاتی است که در حال رخ دادن هستند و باز هم با توجه به موقعیتش درون کمپ که میتواند چیزهای بیشتری را ببیند و بشنود و در جریان موضوعات بیشتری نیز پیش از دیگران قرار بگیرد، کشمکشهای درونیاش را به حد اعلا میرساند. آیدا به واسطه اینکه مترجم اعضای سازمان ملل در کمپ است و با اعضای ارتش بوسنی نیز در ارتباط است، در جریان تصمیمات آنها قرار میگیرد و میداند چه فاجعهای در پیش است. حالا این کشمکشهای بیرونی (محاصره شهر و درگیری به عنوان مترجم با سران ارتشها) و کشمکشهای فردی (در خطر بودن جان خانواده آیدا) منجر به وقوع کشمکشهای درونی برای او شدهاند. آیدا تماموقت ذهنش درگیر این است که چگونه مردم و خانوادهاش را نجات دهد و از رخ دادن این فاجعه جلوگیری کند.
یاسمیلا زبانیچ، با شناخت درست فاجعه رخداده و پایهریزی فیلمنامهاش بر اساس آن و طراحی درست این کشمکشها در سطوح مختلف برای آیدا، اضطراب و کوبندگی خاصی را به اثر خود بخشیده است. رفتوآمدهای فراوان آیدا برای حل این کشمکشها که او را درون دایرهای بیانتها قرار دادهاند و هر بار به سمتی پرتابش میکنند، حس اضطراب درون فیلم را به اوج رسانده است و مخاطب را در حالتی قرار داده تا هر لحظه منتظر رخ دادن فاجعه باشد. این طرحریزی خوب برای بازنمایی چنین فاجعهای که از موقعیت شغلی و خانوادگی آیدا آغاز میشود و به موقعیت او در کمپ میرسد و خانوادهاش را در میان فاجعه قرار میدهد، باعث میشود سطوح کشمکش رخداده برای قهرمان فیلم به بهترین شکل پیادهسازی شوند و کاملاً در فیلم ملموس باشند.
تمام این کشمکشها و اتفاقات پیاپی باعث میشوند ما با بخشی از واقعیت تاریخی مواجه شویم و به همراه قهرمان فیلمنامه به دل فاجعه پا بگذاریم. فرود فیلمنامه پس از رخ دادن فاجعه با یک پرش زمانی مناسب طراحی شده است. دقیقاً پس از اینکه کشمکشهای آیدا در سه سطح (بیرونی، فردی و درونی) به اوج خود میرسند و او را در حالت استیصال محض قرار میدهند. یعنی زمانی که پناهندگان به ارتش بوسنی تحویل داده شدهاند و راتکو ملادیچ به عنوان فرمانده ارتش که به قصاب بوسنی معروف بوده، مقابل آنها قرار گرفته است (کشمکش بیرونی)، خانواده آیدا از کمپ بیرون رفتهاند و جانشان در خطر است (کشمکش فردی) و آیدا نتوانسته کمکی به هیچکدام از مردم و حتی خانوادهاش بکند (کشمکش درونی)، فاجعه رخ میدهد و کشتار جمعی به انجام میرسد، فیلمنامه به چند سال بعد میرود تا ما نیز در جریان این موضوع قرار بگیریم که کشتهشدگان این فاجعه چه سرانجامی داشتهاند.
نگاه کلی به طرحریزی فیلمنامه کجا میروی آیدا؟ به ما میگوید که فیلمساز دست روی برهه زمانی درست و شخصیتی درستتر برای بازنمایی این فاجعه گذاشته و با توجه به زمان یک فیلمنامه سینمایی، توانسته بخش مهم این اتفاق تاریخی مخوف را به نمایش بگذارد و گویی داستان تمام آن 8000 نفر را از زیر یک گور دستهجمعی بیرون بکشاند. گرچه صحبت از ابعاد مختلف چنین اتفاق بزرگی زمان بیشتری نیاز دارد، اما فیلمنامه کجا میروی آیدا؟ با دست گذاشتن روی نقاط و نکات مهم کشتار سربرنیتسا، فیلمنامهای هوشمندانه و بدون اضافات است که درون خود تعلیق، کوبندگی و مهمتر از همه بازنمایی تاریخی دارد و به عنوان یک فیلمنامه تاریخی در عصر جدید، در مسیر درستی گام برداشته است.